یکی دو سال قبل در آستانه بهار متنی نوشتم با عنوان «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» آنقدر تلخ بود که به صلاحدید دوستان از انتشار آن منصرف شدم تا در آغاز سال نو کسی را ناامید نکنم، اما داستان امسال کمی متفاوت است. چرا؟
اقتصاد ایران اگرچه از تحریم و کرونا به شدت آسیب دید و زخم برداشت اما توانست این دو تکانه بیرونی را از سر بگذراند و بعد از مدتها، افت و رکود به امید خدا رشد اقتصادی سال بعد مثبت خواهد شد و رونقی هرچند کوچک در بخشهای مختلف به وجود خواهد آمد.
خوش بینی به مردم برگشته و انتظارات تورمی تا حدود زیادی مهار شده. البته به عنوان یک دانش آموخته اقتصاد کماکان دلنگران تورم هستم اما بانک مرکزی مسیر جدیدی را شروع کرده که امید بیشتری به کنترل تورم ایجاد میکند.
سال بعد سال انتخابات است و انتخابات زمانی است که فضای باز گفت و گوی ولو به صورت موقت در مورد موضوعات اساسی کشور باز میشود.
البته فقر و نابرابری کماکان معضل بزرگ خواهد ماند و احیانا نابرابری تشدید خواهد شد. بعید نیست بهبودی که در بخشهای مختلف اقتصاد شاهد هستیم در اشتغال منعکس نشود و اشتغال دستکم در بخش رسمی بهبود نیابد.
کنار همه این مواردی که برای سال بعد گفتم، یک روند را هم زیرپوست سیاست و اقتصاد کشور میبینم. برایم مثل روز روشن است که ماه عسل رییس جمهور جدید بسیار بسیار کوتاه خواهد بود. به محض ورود به پاستور با مشکل پرداخت حقوق آخر ماه روبرو خواهد شد. هنوز لذت تبریک و صندلی ریاست، محافظان زیاد، خودروی ضد گلوله در کاهش ننشسته که با انبوه نامههای مربوط به بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی، شهرداری، کسری بودجه برای پرداخت خرید تضمینی گندم، تقاضای بودجه برای تکمیل طرحهای نیمه تمام، … روبرو خواهد شد.
چنین رییس جمهوری هرچقدر هم که شعار پوپولیستی داده باشد ظرف دو تا سه هفته واقع گرا خواهد شد. کسانی که در توهم بودند مشکلات با سرانگشت جادویی شان مرتفع خواهد شد خواهند دید که بازتخصیص منابع چه چیز دردناکی است. بازتخصیص یعنی منابع (پول، امکانات، بودجه، اعتبار، زمان، توجه و فضای فیزیکی و اختیارات) را دیگر به کسانی که سابقا میدادیم ندهیم و به کسان دیگر بدهیم. یک سوال ساده میپرسم آیا کسانی که قرار است جیره (=منابع) آنان قطع ساکت مینشینند؟ اینجاست که دردناکی حکمرانی شروع میشود!
خوشبختانه اقتصاد ایران روندی را در پیش گرفته که عملکردش را کمتر از قبل به عملکرد بودجه گره زده. سابقا عملکرد اقتصاد تابع عملکرد دولت و عملکرد دولت تابع قیمت قیمت نفت بود. شکر خدا خواسته و ناخواسته هر کدام از این زنجیرها شل شده و اقتصاد ایران توانسته تا حدودی خود را از درآمد نفت و تا حدود کمتری از بودجه دولت رها کند.
روند خوب دیگر، رهایی از ترس شکست است. اگر سه سال قبل نگران بودیم که با تحریم حداکثری ترامپ اقتصاد ایران فرو میپاشد یا نه، امروزه این تجربه را کسب کردهایم که در برابر شدیدترین تحریمها فرو نپاشیم. کرونا که آمد، اقلام بهداشتی و درمانی حتی ماسک ساده از ما دریغ شد، اما صنعت ما نشان داد که اگر موانع نباشد چطور سریع می تواند نیازهای داخل را به خوبی تامین کند. اگر رسانه ها از ضعف نظام سلامت در برابر کرونا سخن گفتند، کمی بعد عملکرد نامطلوب کشورهای پیشرفته نشان داد که تصویرسازی این رسانه ها تا چه حد غیرواقعی و اشتباه بوده است. مازوخیسم جمعی (تو سری زدن به ایران و ایرانی) خریداران کمتری پیدا کرده.
در سطح حاکمیت نیز اگر تا دیروز اقتصاد جدی گرفته نمیشد و تنها فرهنگ و ایدئولوژی اهمیت داشت امروزه اقتصاد به دغدغه اول تبدیل شده است. اگر تا دیروز احزاب سیاسی صرفا دنبال دموکراسی و کسب قدرت بودند امروزه از خود میپرسند بر فرض مملکت دست ما، برای اداره اقتصاد کشور و بهبود معیشت دقیقا چه برنامهای داریم؟
اینها نشانه است برای گذار از آرزو، توهم، شعار و هیجان به سمت عقلانیت. به نظر میرسد ما (جامعه) و حکومت و نیروهای سیاسی در مسیر واقعیت گرایی هستیم. البته این آغاز راه است. میزان توهم و آرزو و شعار و هیجان بیش از اینهاست کم کم باید زدوده شود. من و تو دو راه داریم: یکی اینکه شکوفهها را انکار کنیم و با تداوم مازوخیسم جمعی همین نکات مثبت را نادیده بگیریم.
دوم اینکه از این شکوفه ها مراقبت کنیم و بگذاریم توسعه پیدا کنند. بگذاریم عقلانیت و واقعیت جای آرزو، توهم، شعار و هیجان، پوپولیسم (مردم فریبی) را بیش از پیش بگیرد.
دقت کنید که من از وضعیت موجود دفاع نمیکنم. آنچه میگویم این است که نشانه (شکوفه) هایی نوید بخش برآمده است. وضعیت موجود ایران یک شبه به اینجا نرسیده که بخواهد یک شبه درست شود. شما را دعوت میکنم به اینکه ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم.