کتاب «جایی که خرچنگها آواز میخوانند» نوشتهی دیلیا اوئنز که از پرفروشترین آثار دوسال اخیر به شمار میرود داستان دختری است که اعضای خانوادهاش او را در سنین خردسالی رها کردهاند تا تنهایی، در دل طبیعت بکر کارولینای شمالی، با پدر کج خلقش زندگی کند.
تم یا درونمایه اصلی کتاب “جایی که خرچنگها آواز میخوانند” where the crawdads sing نوشته دیلیا اوئنز بانوی داستان نویس امریکایی را میتوان در این شعر زیبا و عمیق رودکی بزرگ خلاصه کرد. “تنهایی”، تنهایی عظیمی که از کودکی و نخست با ترک خانه توسط مادر تحت ستم و عاصی و سپس گریز خواهرها و برادران از خشونت پدر الکلی و سر آخر خود والد ادامه مییابد.
علت گریز مادر و چهار برادر و خواهر از خانه که اوئنز به زیبایی این گونه بیان میکند ” کایا کوچکترین فرزند در بین پنج خواهر و برادر بود. اگر چه بعدها حتی سن آنها را به یاد نمیآورد. آنها به همراه پدر و مادرشان مثل خرگوشهای زندانی در این کلبهی بی ریخت زندگی میکردند و در شیشهای تراس، مثل چشمان بزرگی از بین درختان بلوط اطراف را میپایید”.
کایا دختر قهرمان داستان گرچه به مدد تلاش و هوشمندی به یک زیست شناس تجربی و نویسنده کتاب حیات وحش تبدیل میشود ولی این تنهایی چنان در جانش رسوخ میکند که حتی پس از بازگشت عشق اول تات و ازدواج شان و سالها زندگی آسوده و آرام، همچون راز بزرگی که در دل دارد تا دم مرگ همراهش است. و به راستی که او تا پایان دختر مرداب میماند و تنها طبیعت است که او را در آغوش خود میپذیرد از خاک به خاک.
و اما جامعه کوچکی که او در آن زیست میکند با مردمانش نیز نه تنها دل بر تنهایی او نمیسوزانند و او را در خود نمیپذیرند که او را با بیگانگی و بیزاری مینگرند و “دختر مرداب” نام میگذارند و به قتل معشوق سابقش متهمش میکنند.
اما انگار این تنهایی یک جورهایی به سرنوشت کایا قهرمان اصلی داستان گره خورده است چرا که عشق نخستش “تات” و سپس معشوق حیله گرش “چیس” او را تنها میگذارند.
کایا دختر قهرمان داستان گرچه به مدد تلاش و هوشمندی به یک زیست شناس تجربی و نویسنده کتاب حیات وحش تبدیل میشود ولی این تنهایی چنان در جانش رسوخ میکند که حتی پس از بازگشت عشق اول تات و ازدواج شان و سالها زندگی آسوده و آرام، همچون راز بزرگی که در دل دارد تا دم مرگ همراهش است. و به راستی که او تا پایان دختر مرداب میماند و تنها طبیعت است که او را در آغوش خود میپذیرد از خاک به خاک.
کتاب که با داستان جذاب و دراماتیکش به فیلم نیز بدل شده از جنبههای روانشناختی، جامعه شناختی و مردم شناختی قابل بررسی است.
اوئنز زمان و مکان داستان را در کتاب این گونه شرح میدهد : ” اکنون سال ۱۹۵۲ است. طبق شواهد و قرائن، به مدت چهار قرن هیچ مدرک مستند و قابل اعتمادی از سبک زندگی این مردمان به دست نیامده است. این مسئله مربوط به دوران قبل از جنگ جهانی است. پس از جنگ مردمان این ناحیه، خسته و نا امید بازگشتند نه تنها مرداب آنها را محدود نکرد، بلکه در هویت و فرهنگ آنها نیز تاثیر زیادی گذاشت. تا آن جا که هرکس هویت خویش را با این مردابها پیوند زد. جایی که مانند هر سرزمین مقدس دیگری رازهای بی شماری را در دل خود دفن کرده است. برای مردم این جا، اصلا مهم نبود که دیگران در صدد تصرف این زمینها برآیند. چرا که در واقع این جا، چیزی نبود جز مشتی خاک باتلاقی بایر. “
ریشههای خشونت پدر(جنگ و اثرات آن)، ” پدر در جنگ جهانی دوم در آلمان جنگیده و ران پای چپش تیر خورده بود. این آخرین چیزی بود که پدر به آن افتخار میکرد. مستمری هفتگی که به خاطر این مجروحیت میگرفت، تنها منبع درآمد او به شمار میرفت .”
ترک خانواده توسط مادر را که جودی برادر بزرگ برای کایا این گونه روایت میکند : “ولی اون روباهه خودش بدجور زخمی شده بود. اگه میموند و بچه هاش رو شیر میداد، ممکن بود خودش تلف بشه.”
تاثیری که جامعه میتواند بر زندگی و شخصیت انسان و جرم و جنایت بگذارد.” وقتی که فردی خود را تنها و نا امید و سرگردان مییابد. چارهای نمیبیند جز این که به غرایز خود بپردازد و تلاشی برای بقای خود کند. این یک واکنش طبیعی و منطقی است.”
تبعیض نژادی حاکم بر منطقه نیز در جای جای کتاب مشهود است. تبعیضی که نه تنها شامل حال رنگین پوستان میشود که فقرا را نیز از جامعه جدا میکند.
کایا :” جامپین تو مردم این شهر رو میشناسی. اونها در هر شرایطی طرف اون (چیس ) رو میگیرن. شاید هم بگن که میخواستم خودم رو به او قالب کنم. پدر و مادرش اون قدر پولدار هستن که بتونن همهی ماجرا رو جور دیگهای جلوه بدن. یه لحظه فکر کن. اگه چنین اتفاقی برای یه دختر سیاه پوست بیفته و ادعا کنه که چیس قصد آزار و اذیت اونو داشته، آیا کسی حرف اونو باور میکنه ؟ حالا این که یه دختر سیاه پوسته. وضع من که به مراتب بدتره. دختر مرداب. کی حرف من رو باور میکنه.”
و تعلیق جذاب داستان که علاوه بر دیگر نقاط قوت رمان که آن را به یکی از پر فروشترین کتابهای زمان خود در امریکا تبدیل کرده بود تا انتها مخاطب را به دنبال این سئوال میکشاند که قاتل چیس کیست ( جودی برادر کایا، تات دوست محبوب کودکیهای کایا، پدر گم شده کایا و یا خود دختر مرداب).
و اما دیلیا اوئنز بانوی نویسنده کتاب خود یک جانورشناس آمریکایی با سالها تجربه و فعالیت در حیاتوحش و زندگی در طبیعتهای وحشی دنیا است و شاید کتاب به نوعی زندگی نامه خود اوئنز آمیخته با تخیلاتش باشد .
در بخشی از کتاب میخوانیم:
” کایا میان سلول خود ایستاده بود. این جا او در زندان بود. اگر آنهایی که او دوستشان میداشت- جودی( برادر) و تات( عشق نخست) – او را ترک نکرده بودند، زندگی او به این جا نمیرسید. لعنت به وابستگی، وابستگی زندگیها را ویران میسازد. “
و اما جایی که خرچنگها آواز میخوانند، جایی دور از اجتماع خشمگین است.