چه «کلید واژه ای» سبزتر از «نوستالژی» برای نوشتن از بندرانزلی… بیهیچ اما و اگر؛ حس والا و قابل احترام نوستالژی و نوستالژیگرایی، فیالذاته تداعیگر حس و حال روزگار خوب و سالهایی لبریز از خاطرات و هیجانات عمیق میان آدمهاست و از اینرو بسیار جذاب و دلنشین مینماید، اما جدا از یکسری سطحینگریها و تعصبات رایج، واقعیت امر این است که هر گاه شرایط موجود؛ بالفرض مثال: یک گروه موسیقی پرسابقه و معتبر، یک تیم فوتبال ریشهدار و محبوب و در سطحی وسیعتر یک جامعه شهری همچون بندر انزلی از دوران و شرایط اوج فاصله بگیرد و دچار رکود و ایستایی شود و دیگر ذهنیت و حس و حال خوش و مثبتی را به اهالی و علاقهمندان ـ برخلاف ادوار گذشته ـ منتقل نسازد، اینجاست که از اهرم حس برانگیز؟ موسوم به «نوستالژی» در وسیعترین و شدیدترین شیوهها و شکلهای ادبی، زبانی، حسی، عاطفی و…بهره برده میشود تا بلکه به یمن تمرکز بر آن گذشتههای زیبا و واگویی خاطراتی توأم با بهروزی، امید و دلخوشی، تکدرخاطر عظیم ناشی از این روزهای آکنده از دروغ و نامردی و باز هم «دروغ» از بین که نمیرود لااقل تخفیف یابد و از آن احساسات عمیق و جاری نسبت به سالهای دور و کموکیف حیات اجتماعی و یک زندگی ساده و ایدهآل برای التیام که حداقل تحملپذیرکردن این زخمهای نزدیک بهره گرفته شود…
شهرستان بندرانزلی ـ به عنوان کمارتفاعترین و پربارانترین نقطه کشور ـ حس و باور نوستالژیک یادشده بهگونهای مضاعف در تقابل میان شرایط اجتماعی، اقتصادی و مهمتر فرهنگی بسیار ضعیف کنونی با پیشینههای فرهنگی ـ اجتماعی ارزشمند آن جریان دارد. بیش از هر چیز عبارت قدیمی و نامآشنای «بندرانزلی دروازه ایران و اروپا» به ذهن میآید که حداقل از صدسال پیش و به اختصار معرف این فعالترین بندرگاه شمالی کشور بوده است و حال دیگر تا حد یک شعار شبهناسیونالیستی تنزل یافته و ماهیت و محتوایی خنثی و فاقد کارکرد و عینیت پیداکرده است. کدام دروازه؟! کدام توسعه اقتصادی ـ اجتماعی؟! کدام تبادل فرهنگی؟!… سالها و دههها بندرانزلی ـ خلیج انزلی از طریق ارتباط کشتیرانی با روسیه، آذربایجان، باکو، آستاراخان و…پل ارتباطی میان جوامع اینسو و آنسوی دریای خزر بوده است و پیرو مبادلات اجتماعی ـ فکری وسیع در آن برهه زمانی، خود شهر و جامعه انزلی در زمره نخستین بهرهمندان از آرمانها و اندیشههای نوین و ترقیخواه اجتماعی ـ فرهنگی بوده است و موارد یادشده در کثرت برنامههای اجتماعی و تقدم تأسیس سازمانهای اداری و کانونها و انجمنهای مردمی عینیت یافت و ابزار، فضا و عوامل قرهنگی ـ ارتباطی نوین چون: مطبوعات و کتب و میل به مطالعه، سینما، تئاتر، انجمنهای موسیقی، پست، فرودگاه پدیدار گشت و همه اینها بالطبع در ارتقاء و پویایی جامعه مؤثر بوده و موجب رشد و توسعه فرهنگی را تا ۴-۳ دهه پیش بهطور محسوسی در بندرانزلی فراهم ساخته بود و زندهیاد دکتر فریدون آدمیت در این زمینه در کتاب «فکر دموکراسی اجتماعی نهضت مشروطیت» مینویسد: «…باید دانسته شود که نفوذ فکر دموکراسی اجتماعی در انزلی و رشت محسوستر از همه شهرهای ایران بود…»…حال با چنین پیشینهای، متأسفانه ساختار اجتماعی راکد بندر انزلی طی ۴-۳ دهه اخیر در غالب زمینهها پسرفت داشته و بهعنوان یک نقطه غنی از لحاظ پتانسیلهای طبیعی ـ اقلیمی و دارای ظرفیتهای بالقوه در جذب توریست و گردشگر، پیرو ائتلاف گفته و ناگفته و نوشته و نانوشته میان مسئولان وظیفهنشناس و اهالی غیربومی بیاعتنا، نتوانسته به رونق حیات اجتماعیاش همانند سالهای آغازین قرن کنونی تا پایان دهه ۵۰ تداوم بخشد.
اگر پیشترها جامعه انزلی با صفاتی چون: سطح دانش بالا، رشد مدنیت اجتماعی و از فرهنگ و هنر غنی معرفی میشد، حال با استمرار «بحران بیکاری» در سطح شهر کموسعت و پرجمعیت چون انزلی ـ بهعنوان یکی از متراکمترین نقاط شهری ـ روند بسیار شدید مهاجرت بهویژه به سایر کشورها را شاهدیم و انگار به تعبیری هم و غم مسئولان صرفاً متوجه نصب و برداشتن پارچهنوشتهها و اعلامیههای مناسبتی ـ تقویمی در ورودی ادارات مربوطه است و لاغیر، همانند تعبیر مطایبه آمیز اهالی این شهر از یک نماینده قدیمی شهر در مجلس دارند که در مجلس صرفاً در تابستان و فصل گرما این چنین اظهار وجود میکرد: «هوا گرمه پنجرهها را باز کنید! و در فصل سرما میگفت: هوا سرده پنجرهها را ببندید…»
ـ چرا باید حس و باور قوی نسبت به بندر انزلی که در گستره ادبیات اجتماعی جایگاه تحسینآمیزی را به خود اختصاص داده بود، طی دهههای اخیر با انبوه بیمبالاتیهای صورت گرفته نسبت به توسعه اقتصادی ـ اجتماعی و برنامههای جامع و عمیق فرهنگی، به نقطه صفر نزدیک شود؟
ـ چرا بهجای عمران و آبادانی و توسعه شهر و مناطق پیرامونیاش که قطعاً در یک پروسه زمانی تعریفشده، به ریشهکنشدن معضلاتی چون بیکاری، فقر و ناهنجاریهای فکری ـ فرهنگی میانجامد و امنیت اجتماعی و روح طراوت را به ارمغان میآورد، فقط و فقط به عبارت پرطمطراق و عوامفریبانه و فاقد کمترین کارایی برای جغرافیا و جامعه بندرانزلی تحتعنوان ـ منطقه آزاد انزلی ـ بر می خوریم و کثرت ساخت وسازها و پروژهها و سرمایهگذاریها در این دخمه کور سیاسی که دقیقاً در تضاد با نیازها و مطالبات مردمی طرحریزی شده است؟ مگر نه اینکه وقتی از ویژگیهای جغرافیایی مثلاً بندرانزلی در زمینه تأسیس منطقهای موسوم به آزاد استفاده میشود، خود جامعه میزبان و بومیها باید بیشتر از آن منتفع شوند و در درازمدت منطقه آزاد برای شهروندان مزیتهای اقتصادی ـ اجتماعی در بر داشته باشد؟
ـ چرا از حدفاصل ورودی شرقی بندرانزلی ـ میدان مالا غازیان ـ تا ورودی غربی بندرانزلی ـ منطقه جهانگانی و آخرخط ـ و در امتداد چند خیابان به عنوان عمومیترین معابر، کمترین فضاها و فعالیتهای فرهنگی موجود نیست؟ و دقیقاً میدان مرکزی شهر که میتوانست و باید در آمیزهای از نمادها و جذابیتهای محلی ـ بومی، به تصویر کشیده شود، به یمن استراتژیهای محیرالعقول شهرداری و …صرفاً به یک پارکینگ عمومی و یک تابلوی تبلیغاتی بزرگ بدل شده است… و این برای اهالی این شهر لکه ننگ و کسرشأن محسوب میشود…
ـ چرا طی بیش از دو دهه که از آغاز پروژه جاده کمربندی انزلی ـ از دل مرداب ـ میگذرد هنوز این کار به سامان نرسیده است؟ و فقدان مدیریتی مقتدر و همهجانبهنگر روی این پروژه خطیر دائماً همراه میشود با توجیهات بچهگانه و بهانهتراشیها…
چرا کمترین توجهی به پاکسازی و زیباسازی نوار ساحلی بندرانزلی حدفاصل گلشن حسن رود تا انتهای کپورچال نمیشود؟ و پس از اجحافات و غفلتهای متوالی که نسبت به فقید سعید شادروان «مرداب انزلی» صورت گرفت و از آن پهنه لبریز آرامش و زیبایی، صرفاً خاطراتی باقی ماند و دیگر هیچ، حالا نوبت به نوار ساحلیاش رسیده و روند روزافزون آتوآشغالهای رهاشده در کنار دریا و هرچه نازیباترشدن ساحل دریای خزر…
ـ درباره ورزش شهر و بهویژه تیم فوتبال ملوان به همین بسنده میشود که: «…همون بهتر که ساکت باشه این دل…» از ما سالها گفتن بود و از مسئولان و دستاندرکاران سالها نشنفتن …و بسیاری معضلات دیگر که بندرانزلی را بهرغم وجود همه پتانسیلهای طبیعی ارزشمند و بهرهمندی از آب و «هوا» یی اکسیری و نیز سرمایهها و توانمندیهای انسانی درخور، از پویایی و پیشرفت در عرصه «تمدن فرهنگی» بازداشته و همانگونه که در مقدمه مورد تأکید قرار گرفت دیر زمانی است که در فقدان نهادها و نمادها و واقعیاتی خوشایند و دال بر «شرایط مطلوب کنونی»، خیلیها با حس نوستالژی مرهون و معطوف گذشتههای پررونق و پراعتبار بندرانزلی، دمخورند …یاد باد آن روزگاران یاد باد.