توسعه گیلان به لایهبرداری مدیریت کلان نیازمند است
توصیههای فراقانونی، شوق خدمت، مدیران مادام العمر!
در برخی یادداشتها و اخبار مرتبط با توسعه در گیلان تصریح میشود که رتبه توسعه گیلان از جایگاه ۷ پیش از انقلاب به جایگاه ۲۱ سقوط کرده است و از سویی دیگر، معیارهای کندی توسعه گیلان نظیر سهم استان در تولید ناخالص ملی، نرخ بیکاری، درآمد سرانه و شاخص توسعه انسانی (ترکیب درآمد، آموزش و امید به زندگی) در مقایسه با استانهای برتر با درصدی خطا پایین بودن جایگاه گیلان را تائید میکند.
این یادداشت میکوشد ضمن اشارهای گذرا به دلایل نه از منظر تخصصی بلکه از دید یک شهروند عادی که علیالقاعده نگران مظاهر عقبماندگی استان خویش است، متذکر دغدغهها شود، پیشفرض این است که با انتخاب دکتر حق شناس انتظار میرود ایشان با عنایت به اینکه انسانی فاضل و اهل قلم بوده نسبت به دلمشغولیهای شهروندان بیتفاوت نباشد.
اگرچه توسعه شاخصهای مختلف دارد اما بنظر میرسد که شاخص اقتصادی مهمترین و چشمگیرترین مولفه توسعه بوده که مولفههای دیگر را نیز متاثر از روند خود قرار میدهد.
عقبماندگی نسبی از مسیر توسعه بی درنگ ذهنها را متوجه عواملی میکند که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود.
۱- مدیریت ناکارآمد؛ فقدان مدیریتی توسعهگرا و کارآمد که نتوانسته از پتانسیلهای اقتصادی استان بهرهبرداری کند، این گزینه همواره مادر تمام دلایل دیگر محسوب میشود، عاملی که توجه خاص و عام را جلب نموده و کاستیها و ضعفها را مستقیما متوجه مدیریت ناکارآمد میکند.
۲- فقدان سرمایهگذاری؛ عدم توجه به بخشهای کلیدی مانند کشاورزی و گردشگری، که مانع از رشد اقتصادی پایدار شده است،در بخش کشاورزی موجب رشد منفی تولید و مهاجرت تولیدکنندگان به مراکز شهری و رویآوردن به مشاغل کاذب و موقتی شده است و در بخش گردشگری نبود زیرساختهای لازم از قبیل هتلها و اماکن اسکان و جاذبههای تفریحی مانع ایجاد فرصتهای شغلی و رونق اقتصادی میباشد.
۳- واردات بیرویه؛ واردات محصولات کشاورزی بهویژه برنج و چای، آسیب جدی به تولید داخلی وارد کرده و کشاورزان را تحت فشار قرار داده است، طی چند دهه عدم ساماندهی واردات دو محصول کلیدی گیلان یعنی برنج و چای بدلیل منافع سرشار مترتب بر آن برای رانتبازان زمینه را برای آسیب گسترده به تولیدکنندگان محصولات یادشده فراهم آورده به نحوی که بسیاری از مزارع گیلان از زیر کشت خارج شده است معضل واردات برای ضربه به پیکر اقتصادی استان از ضریب اثر بالا برخوردار است.
۴- عدم شایستهسالاری؛ انتصابات نادرست و عدم توجه به شایستگیها در انتخاب مدیران، موجب ناکارآمدی در تصمیمگیریها شده است، در برخی موارد انتصابات بر اساس روابط شخصی و نه شایستگی انجام شده، که موجب نارضایتی کارکنان میشود.
این نقیصه از جمله مواردی هست که همواره دردسرهای بزرگی را به سازمانها و دوائر دولتی تحمیل کرده است .
۵- مشکلات فرهنگی؛ از یک سو عدم توجه به فرهنگ کار و تلاش، و تمایل به واسطهگری به جای تولید، از دیگر عوامل عقبماندگی است، از سوی دیگر درک محدود از مفهوم فرهنگ و نیاز به بازسازی ساختارهای مدیریتی، مانع از ایجاد نظام جامع مدیریت فرهنگی میشود.
اساسا تاثیر پارامترهای فرهنگی و همچنین هنری را بر توسعه اقتصادی نمیتوان نادیده گرفت، توجه به نیازهای فرهنگی و انطباق آن با محیط اجتماعی زمینهساز کنشهای اقتصادی موثر است، اقتصاد هنر در برخی استانها سهم بالایی از مجموع عوامل اقتصادی را به خود اختصاص میدهد، شوربختانه در این بخش استان گیلان در مقایسه با استانهایی نظیر اصفهان و فارس بسیار عقب افتاده است.
۶_ کم توجهی به گسترش صنایع تبدیلی؛ استان گیلان با تقویت صنایع تبدیلی در بخش شیلات، کشاورزی، باغبانی و دامپروری از پتانسیل بالایی برای ایجاد اشتغال و رشد اقتصادی برخوردار است، اگر در حوزههای مذکور اهتمامی وجود داشت میتوانست نرخ بیکاری را به حداقل ممکن کاهش دهد.
جناب استاندار یقینا نسبت به موارد مذکور آگاهتر از نگارنده بوده و به علاوه دلایل دیگری نیز در ذهن دارد، آنچه محل بحث هست اینکه آیا قرار است با علم به عقب افتادن استان از رالی توسعه کشور و دلایل آن آیا قرار است باز هم در بر همان پاشنه بچرخد؟ یا اینکه ارادهای نیز برای بهبود وجود دارد؟
تجربه گذشته نشان میدهد مدیران ردای مدیریت را تا پایان عمر برازنده خود دانسته و سعی وافری مینمودهاند تا از مناصب دولتی و یا خصوصی در ادوار مختلف و با توصیههای فراقانونی سهمی به خود اختصاص دهند و این تلاش خود برای تصاحب پست و منصب را اشتیاق به خدمت ارزیابی میکردهاند!! محصول این روند لیستی تکراری از افراد همیشه مدیر و همیشه لایق!! را در مشاغل انتصابی برابر دیدگان مردم قرار میداده که گویی چارهای جز تحمل مادامالعمر آنان نیز وجود نداشته باشد.