برای توسعه استانها چهارچوبها و الگوهایی وجود دارد که باید بر اساس آن در مورد توسعه هر استانی از جمله گیلان به بحث و بررسی پرداخت.
در بحث درجه توسعهیافتگی استانها، از نگاه سازمان برنامه و بودجه، یک دستهبندی از گذشته تا حال وجود داشته و همچنان هم این دستهبندی با اندکی تغییراتی پابرجاست.
در این دستهبندی که در گذشته مرسوم بود به طور کلی استانهای کشور به سه دسته تحت عنوان استانهای توسعهیافته، استانهای در حال توسعه و استانهای توسعهنیافته تقسیم میشدند. در ادامه دستهبندی استانهای توسعه نیافته به مرور زمان حذف شد و در قالب استانهای در حال توسعه قرار گرفت.
با این توصیف، حال گریزی به وضعیت استانهای کشورمان میزنیم تا ببینیم استانها در کجای این توسعهیافتگی و یا عدم توسعه قرار گرفتهاند و اساسا گیلان در این تقسیمبندی چه جایگاهی داشته و دارد.
کشور ما دارای ۳۱ استان است. از ۱۰ استان اول، همواره تحت عنوان استانهای توسعهیافته یاد شده و تلقی این بود که ۱۰ استان دوم و ۱۰ استان سوم در حال توسعه هستند.
برای توسعهیافتگی همیشه شاخصهایی را در برنامهها تحت عنوان توسعهیافتگی از نگاه اقتصادی و توسعه یافتگی از نگاه اجتماعی تعریف میکردند. بر همین اساس شاخصهایی هم در داخل برنامهها با نام شاخصهای اقتصادی و شاخصهای اجتماعی در استانها وجود داشت.
وضعیت گیلان در طی ۴۰ سال گذشته همیشه اینگونه بوده که جزو ۱۰ استان دوم و در ردیفهای آخر و گاهی اوقات در ردیف ۱۰ استان سوم قرار گرفته است. اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه کنیم گیلان در اکثر گزارشات تحلیلی از جایگاه توسعه یافتگی استانها، همواره در ردیفهای پانزدهم تا بیست و پنجم و شاید هم در ردیفهای هجدهم تا بیست و دوم قرار داشته است.
بنابراین وقتی میخواهیم در مورد استان گیلان صحبت کنیم باید ابتدا درک درستی از جایگاه توسعهیافتگی استان در طی اجرای برنامههای توسعه داشت. در واقع ما در درجه نخست باید تحلیلی دقیق از گذشته تا حال ارائه دهیم. خصوصا در طی ۴۰ سال گذشته و یا حتی ۵۰ سال گذشته و تحلیلی نیز از برنامههای توسعه در طی دورههای برنامههای مختلف داشته باشیم و سپس بر اساس آنها نتیجهگیری کنیم که آخرین وضعیت گیلان چگونه است.
قطعا در برخی از حوزهها گیلان فرازها و فرودهایی داشته است اما وقتی جایگاه توسعهیافتگی تحت عنوان جایگاه توسعهیافتگی اجتماعی و جایگاه توسعهیافتگی اقتصادی، مطرح میشود باید به شکل ویژه به یکسری از آیتمهای به هم پیوسته توجه داشت تا بتوان به نتیجهای علمی و منطقی دست پیدا کرد.
فارغ از موضوعات مورد بحث، در اینجا باید این نکته مهم لحاظ شود که برای توسعهیافتگی استان گیلان میتوان چه تدابیری را به مرحله اجرا درآورد. توسعهیافتگی و مفهوم توسعه یک سیستم تلقی میشود که تمامی اجزای آن پیوسته با یکدیگر در ارتباط متقابل هستند.
در این سیستم، مجموعهای از عوامل کنار هم چیده شده و شما با مجموعهای از عوامل به هم پیوسته شامل بخشهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که درک آن هم آسان نیست، مواجهید.
برای درک بهتر سیستم توسعه، باید این سیستم را به خوبی درک کرد و آنالیز و تجزیه تحلیل درستی از آن داشت. در جهت شناخت سیستم هم باید از تفسیرها، تحلیلها، مراکز علمی و اندیشکدهها کمک گرفت.
برای هدایت چنین سیستم توسعهای از اجتماعی گرفته تا اقتصادی و غیره که در آن دگردیسیهای مثبتی شکل میگیرد و رو به جلو و پویاست، به مجموعهای از شناختها، تحلیلها و به کارگردانیها و هدایتهای خوب هم نیاز داریم. به عبارتی دیگر در اینجا با مولفهای به نام مدیریت سیستمهای اقتصادی و اجتماعی در راستای توسعه، که یک بحث علمی، کاربردی و حرفهای است مواجهیم.
برای پیشبرد چنین بحثی قطعا نیازمند یک مدیریت حرفهای و منسجم در سطح استانی و ملی هستیم. این مدیریت حرفهای نه تنها در سطح کشور به عنوان مدیریت مکمل و پشتوانه بلکه باید در سطح استان گیلان هم شکل بگیرد تا این وفاق و همگرایی با نگاه به توسعه در سطح ملی و درون استانی بستر توسعه و پیشرفت را فراهم سازد.
ما در سطح کشور و در سطح استانی به چنین اتحادی نیاز داریم. با وجود مدیریت حرفهای محلی خاصه در استانی مانند گیلان و با مدیریت حرفهای ملی میتوان در مسیر توسعه گام برداشت.
در مورد اینکه حضور مدیران بومی در ساختار تصمیمگیریهایکلان چقدر میتواند در توسعه گیلان کارگشا باشد؟ و یا کسانی همچون احمد دنیامالی، هادی حق شناس، الیاس حضرتی و رضا مسرور چقدر میتوانند سهم از دست رفته گیلان را مجددا بازگردانند باید گفت قطعا چهرههایی که ذکر شد میتوانند در درون این سیستم پویای اقتصادی و اجتماعی نقشآفرینی کنند.
ضمن اینکه در کنار این سیستمهای رسمی که در قالب چهرههای مدیریتی رسمی مطرح میشوند ما به سیستمهای پشتیبان غیررسمی در قالب جامعه مدنی، احزاب، مطبوعات، رسانه، افکار عمومی، چهرههای نافذ و گروههای مرجع هم نیاز داریم.
این سیستمهای پشتیبان در کنار چهرههای مدیریتی میتوانند به خوبی در مسیر توسعهیافتگی گیلان نقشآفرینی داشته باشند. در واقع باید گفت در کنار سیستمهای رسمی، سیستمهای دیگری هم باید شکل بگیرند تا مجموعه این مولفهها بتوانند صدای توسعه باشند و به عبارتی بتوانند یک جنبش اجتماعی را در درون جامعه تحت عنوان جنبش اجتماعی توسعهگرا شکل دهند تا در کنار ساختارهای رسمی بستر توسعه فراهم شود.
داستان توسعه و پیشرفت و ارتقای استان گیلان یک پروژه نیست بلکه پروسهای است که میتواند در طی یک زمان یا با اتخاذ یکسری تدابیر خوب، شکل بگیرد. این پروسه را میتوان در قالب اجماعهای سیاسی و اجتماعی متشکل از بخشهای رسمی و غیررسمی خصوصا نهادهای مردمی، بخشهای غیردولتی و NGO ها و مواردی از این دست تعریف کرد.
بنابراین معتقدم حضور یکسری چهرهها که در عرصه مدیریت در سطح محلی و ملی ظاهر شدند و میتوانند نقش بسیار مثبتی برای توسعه گیلان داشته باشند را باید به فال نیک گرفت.
هر چند که همه این مولفهها باید در یک سیستم منسجم با همکاریهای مشترک و نقشههای خوب برای توسعه و حرفهای جدید و نوآورانه در کنار یکدیگر قرار بگیرند و رقابتهایی را در سطح ملی(رقابت بین استانها) شکل بدهند تا در این رقابتها، گیلان به عنوان پیشتاز رقابتهای اقتصادی و اجتماعی مطرح شود و در مسیر توسعه پایدار گامهای مثبت و روشنی بردارد.
نظرات بسته شده است.