انزلی و غازیان هر بار گَزیدهتر، لگدمال شدهتر و بیهویتتر از قبل مشاهده میشود. اینهمه تناقض ـ آشفتگی و بیمعنایی موجود در سطح شهر و صد البته مهمتر از آن، آنارشیسم فرهنگی ـ رفتاری (لمپنیسم) تعمیمیافته در شهر، برجستگی مضاعفی یافته و نمیتوان با نوعی مطلقانگاری کودکانه، این انحطاط فرهنگی ـ اجتماعی را فقط و فقط ناشی از ورود غیربومیها و جابهجاییهای جمعیتی صورتگرفته و برهمخوردن بافت اجتماعی شهر دانست. جدا از این نکته که فاصله گزافی است میان تعلقخاطر و احساسات به اصطلاح ناسیونالیستی ما انزلیچیها (از حرف تا عمل)، گسستگی اجتماعی میان آحاد جامعه انزلی و در ادامه رضایت بهنوعی حداقلخواهی و عدم مطالبهگری، هر یک در افول و رکود حیات اجتماعی انزلی و تسری آن به شاخههای فکری ـ فرهنگی و سرانجام ایجاد روحیه پذیرش و انفعال مؤثر بودهاند. یکی پس از دیگری، ساختمانهای بیقوارهای، بدون کمترین سنخیتی با جامعه، فرهنگ و موقعیت جغرافیایی انزلی (در مسیر تهرانیزهکردن انزلی) سر بر میآورند و محدود چشماندازهای ناب و جذاب باقیمانده را نیز از بین میبرند.
تناقض تأملبرانگیزی است؛ از سویی انبوه دغدغهها و معوقماندن بدیهیترین مطالبات شهروندان (در صدرشان کثرت سگهای ولگرد و آزاردهنده در سطح شهر) و سوی دیگر ساختوساز مجتمعهای رفاهی ـ اقامتی برای متمولین و غیربومیهایی که بهزعم خویش صرفاً با پول بناست و میتوانند هر مشکلی را از سر راه بردارند، هرگونه که میخواهند خوش بگذرانند…و با یکسری ادا-اطوار و لاکچریبازیهای تهوعآور بر عقدههای دیرین، مهر باطل بزنند (که این یکی دیگر بعید مینماید)…و البته برای این قبیل تازه به دورانرسیدهها، انزلی ما (علیرغم انبوهی از معضلات)، بهمنزله همان لاسوگاس! است و مملو از عمارات و فضاهای عیش و عشرت و آزادی و…بیتردید فرهنگ و فرهنگ شهروندی انزلی ـ غازیان نیازمند تعاملات بیش از پیش و جدیتر با سایر مناطق و فرهنگها در جهت پویایی و ارتقا است، اما آنچه که در انزلی شاهدیم دقیقاً همان (تهاجم فرهنگی) معروف! است که صرفاً مبتنی بر پول و مادیات، مروج بیاصالتی، بیهویتیها و سرآخر هرزگیها میشود و عاقبتالامر اساس و هویت فرهنگی انزلی و انزلیچیها را با خاک یکسان خواهد ساخت… فارغ از هر زندهباد و مردهباد، فردفرد ما انزلیچیها- غازیانیها اخلاقاً و از سر وجدان موظفیم به عدم تسلیمپذیری و عدم انفعال در قبال این موج منحط سرمایهسالاری فاقد الزامات معرفتشناسانه در قبال جامعه میزبان و بهاندادن به اصالتهایش؛ چراکه کوچکترین انفعال و خودباختگی در برابر هرزگیهای موجود، تار و مارشدن فرهنگ و مهجور ماندن علایق بومی را دربردارد؛ که در زمره بزرگترین بلایای اجتماعی است.
خطر بیخ گوش ماست؛ این فضاحت موجود و نابسامانیهای فرهنگی ـ اجتماعی ـ اخلاقی، عنقریب پیامدها و فرآوردههایی را بهدنبال خواهد داشت؛ از جمله: رواج فعالیت و کارگران و دلالان جنسی و سایر مخاطرات؛ که در چشمبهمزدنی شناسنامه شهر و حیثیت شهروندان اصیل و بومیها را لکهدار خواهد ساخت…اصلاً دورنمای جالبی نیست؛ اما انزلی و غازیان تا همیشه تاریخ همان انزلی و غازیانی هستند که پدران و مادران ما نسل در نسل و مغرورانه و سراپا اشتیاق در آن زیستند و اشکها و لبخندهایشان را در ترانه پرمهر باران مترنم میشویم و هیچگاه عطای تاریخ و فرهنگ و تمدن فرهنگی انزلی را به لقای تازه به دوران رسیدهها و باد به پرچمها نبخشیدند و نمیبخشیم…بیدار باشیم که؛ انزلی همواره انزلی خواهد ماند و اقلیم همدمی و عشق و تلاش و تکاپوست… و توهم لاسوگاسبودن انزلی! را در نطفه خفه کنیم…
از خود به کجا شوی تو پنهان از خود به کجا شوی گریزان
بیداری دل چنین مخوابان سخت آمده است مبخش آسان (استاد مسعود فردمنش)
متاسفم از درج این مقاله در مرور
گویا کنترلی در انتشار از جانب مرور وجود ندارد
اول مقاله چگونه دیده نشد؟
” انزلی و غازیان . . . بیهویتتر از قبل مشاهده میشود
بی هویت تر از قبل ؟
از نویسنده مقاله انتطاری نمیتوان داشت
حق دارد نگاهی عقب مانده داشته باشد
ولی “مرور” چرا این نگاه توهین آمیز به یک شهر و مردمانش را ترویج میکند؟
متاسفانه چندی است مقالاتی را میبینیم که فقط جمله پردازی های طولانی ادیبانه و بدور از حوصله منتشر میکند
سایت شما است ، میتوانید محق باشید
ولی ارزش کارتان را کاهش میدهید
خوب بود ، در زیر مقاله های منتشره گزینه ای وجکد میداشت که از خواننده سوال میکرد
کامل خوانده شد ، یا با پرش ؟
یکی از توهین آمیز ترین و مزخرف ترین مقالاتی بود که در مرور دیدم
واقعا متاسف شدم
توصیه میکنم برای پایداری تان
به هرکس که فقط به ادبیات محض پرداخته و نه تنها محتوایی ندارد بلکه توهین به شهرها و قومیتها میکند نپردازید
نیازهای جامعه را متوجه باشید
حسین آلادینی، احسان شاکری(عبارت {مزخرف} را قیاس به نفس نمودی) و امثالهم:…
انزلی! از سایه ها و رنگها ناله های بی صدای سنگ ها
تا حضور ناشناس یک رفیق در کتاب چهر ه ها نیرنگ ها
می شود مشهور این بند آن زمان در خزر دیباچه آهنگ ها
انزلی در فرصتی بین دو آه فتح دل کن خسرو دلتنگ ها……
سالها بعد موقعی که دیگه فقط سالمندان هنوز با هویت گیلکی آشنا هستن منتقدین این متن بفهمن منظور و هشداری که این متن میده چی بود.