«ناهید سالیانی»، بانویی که سنگها را دوست میداشت، روز ۲۳ مرداد سال ۱۳۱۵ در شهر ساحلی انزلی قدم بر عرصهی خاک نهاد. آن روزها کسی نمیدانست او با نگاهی تازه به جهان سنگها و پیکرهها قد خواهد کشید و از مفاخر ایران خواهد شد. کسی چه میدانست که طولی نخواهد کشید، آثار این پیکرتراش نوگرا در تهران و نقاط مختلفی از دنیا نظیر رم، فلورانس، ناپل و پاریس به نمایش در میآید و نگاهها را به سوی خود میخواند.
سالیانی:«سنگ را دوست دارم و لذت میبرم از این که از تختهسنگی ناهنجار، یک فرم زیبا دربیاید و اگر زاویههای کار درست انجام نشود، من سرسختی کنم و مشکل را حل نمایم. زندگی برای من این طور بود. مجسمهسازی را به خاطر سختی کارش همواره دوست داشتهام. مجسمهسازی، زندگی را به من یاد داد.»
سالیانی در دوران فعالیت هنریاش، داوری بینالها و سمپوزیومهای بسیاری را بر عهده گرفت و همواره استادی تاثیرگزار برای هنرجویانش بود. بیشتر آثارش انتزاعی بود و اغلب از سنگ یا برنز مجسمههایش را میساخت. در گفتوگویی که از او در شمارهی ۵۵ مجلهی تندیس منتشر شده به نقل از این بانوی هنرمند چنین آمده است: «سنگ را دوست دارم و لذت میبرم از این که از تختهسنگی ناهنجار، یک فرم زیبا دربیاید و اگر زاویههای کار درست انجام نشود، من سرسختی کنم و مشکل را حل نمایم. زندگی برای من این طور بود. مجسمهسازی را به خاطر سختی کارش همواره دوست داشتهام. مجسمهسازی، زندگی را به من یاد داد.» از او در آیین پایانی ششمین دوسالانهی مجسمهسازی تهران که سال ۱۳۹۰ برگزار شد، کنار «لیلیت تریان» مادر مجسمهسازی ایران، تجلیل بعمل آمد.
«سعیده ایروانی پور» که یکی از معدود معاشران سالیانی در سالهای پایانی عمرش بود، میگوید: او به شهرش بسیار علاقمند بود و حضور جوانان اهل فرهنگ و هنر در این شهر برایش شوقآفرین بود. بانو سالیانی انسانی وارسته، متکی به خود، مقاوم، قدرشناس و مستقل بود. در واقع شخصیتی استثنایی بود که هم از نظر هنری و هم انسانی مایهی مباهات به شمار میآمد.
زندگی هنری سالیانی
«امین حقره» پژوهشگرفرهنگی به مرور میگوید: سالیانی در کردمحلهی شهر انزلی به دنیا آمد. کمی بعد به دلیل شغل پدرش که از کارکنان شیلات بود به حسنکیاده و سپس چمخاله منتقل شدند.
اما مدرسهی ابتدایی را تا سال پنجم در بابلسر گذراند و ادامهی تحصیل را در دبیرستان مهدخت انزلی تا زمان عزیمت به تهران پشت سر گذاشت. سالیانی دیپلم مجسمهسازی را سال ۱۳۳۸ از هنرستان هنرهای زیبای تهران اخد کرد و همان سال، برندهی مدال فرهنگ درجهی دوم و بورس تحصیلی ایتالیا شد.
این بانوی هنرمند سال ۱۳۳۹ وارد آکادمی بل آرتی رمِ ایتالیا شد و سال ۱۳۴۲در نمایشگاههای گروهی رم، فلورانس، ناپل حضور یافت. وی سال ۱۳۴۳ موفق به کسب دیپلم آکادمیک از رم شد و سال های ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ خورشیدی به ادامهی تحصیل در بوزار پاریس پرداخت. استاد سالیانی سال ۱۳۴۶ به ایران برگشت و تا سال ۱۳۵۹ با سمت استادیاری در دانشکدهی هنرهای زیبا دانشگاه تهران به تدریس پرداخت.
امین حق ره: سالیانی بسیار خلوتگزین بود. طبع بلندی داشت و تمایلی به حضور در اجتماعات عمومی نداشت. از این رو از سال های دور تا زمان درگذشتش همراه حلقهی کوچکی از دوستان مفتخر بودیم که همراهش باشیم و از محضرش بیاموزیم.
حقره میافزاید: سالیانی از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ نمایندهی دانشگاه تهران در کمیسیون نصب مجسمه و بناهای یادبود ایران در وزارت فرهنگ و هنر بود و در دهههای پنجاه تا شصت نمایشگاههای متعددی از آثار او در تهران، سویس، امریکا و برگزار شد. وی همچنین بین سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۷ در کالج آو آرتز ماساچوست امریکا به تدریس اشتغال داشت و در حد فاصل سال ۱۳۸۱ تا سالهای پایانی زندگی، عضو شورای عالی مجسمهسازی سازمان زیباسازی تهران بود و به موازات آن به تدریس در دانشگاه میپرداخت.
زندگی خانوادگی
این پژوهشگر با بیان این که استاد سالیانی دارای دو فرزند است، میگوید: دختر او در ایران و پسرش خارج از کشور زندکی میکند. سالیانی سال ۱۳۴۹ با دکتر «منوچهر مزینی» پژوهشگر، شهرساز و معمار برجسته ازدواج کرد. مزینی که فارغ التحصیل برنامهریزی شهری از آی تی تی شیکاگو و شهرسازی از دانشگاه فنی مونیخ بود و سابقهی تدریس در دانشگاه هایی نظیر بوستن امریکا، ملی ایران و تهران، دانشگاه ملک عبدالعزیز جده و دانشگاه آزاد را داشت، سال ۱۳۱۴در ساری چشم به جهان گشود و سال ۱۳۸۱درگذشت.
حقره بیان میکند: من از سال ۱۳۹۱ به لطف دوستانی مشترک، افتخار معاشرت با خانم سالیانی را داشتم. آن موقع به تازگی از صدمات حادثهای سخت رها شده بودند. از همان ابتدای آشنایی دریافتم که دوستدار گیلان و شیفتهی زادگاهش انزلیست.
فهمیدم که در همهی سالهای گذشته هرگاه که ایران بود در اولین فرصتی که دست میداد به انزلی سفر میکرد و اقامتگاهش هم هتل زیبای ایران در مجاورت بلوار تاریخی انزلی بود. هتلی که حالا متاسفانه متروکه است! ناهید سالیانی اواسط دههی نود تصمیم گرفت به زادگاهش برای زندگی برگردد و این اتفاق هم افتاد. بسیار خلوتگزین بود.
طبع بلندی داشت و تمایلی به حضور در اجتماعات نداشت. از این رو از آن سال تا زمان درگذشتش همراه حلقهی کوچکی از دوستان مفتخر بودیم که همراهش باشیم و از محضرش بیاموزیم. در همین روزها هم مجالی شد تا به طور پیوسته و مستمر گفتگوهایی دربارهی زندگی شخصی و هنریاش داشته باشیم. امیدوارم عمری باشد و توانی که بتوانم به زودی در قالب کتابی برای انتشار جمعبندی و تدوینشان کنم.
آرمان داوودی: شهر کوچکی مثل انزلی به اندازهای منشاء ظهور هنرمندان پیشرو بوده که شاید با همهی شهرهای ایران حتی تهران هم قابل مقایسه است. اما عجیبتر این که چنین موضوعی زیر لایهای از غبار فراموشی از یاد میرود و متاسفانه کسی هم توجه نمیکند.
وی یادآور میشود: استاد سالیانی این اواخر همانقدر که خلوتگزین بود، روحیهی سرکش و مبارزهجویی هم داشت و این روحیه را تا روزهای پایانی زندگی به همراه داشت. متاسفانه در زمانهی کهولت چندبار دچار آسیب دیدگی شدید جسمی شد که همان هم او را از پا انداخت. و اما حالا که صحبت به اینجا کشید وظیفهی خود میدانم، یادی کنم از یک زوج عزیز، محترم و اهلِ فرهنگ انزلیچی (آقای آلادینی و خانم ایروانیپور) که در ماههای پایانی تا زمان درگذشت، همهجوره و تمام وقت در کنار ایشان بودند.
ضرورت توجه به ذخایر فرهنگی
بسیاری از اهالی گیلان و حتی انزلی ناهید سالیانی را نمیشناسند. حقره تصریح میکند: به هرحال واقعیت این است که علیرغم کنش متعهدانهی مردم انزلی در پاسداشت مقام هنری این چهرهی برجستهی هنر معاصر ایران، متاسفانه همچون همیشه هیچ اقدام در خور شان و مرتبهی ایشان از طرف مدیران تصمیمساز چه در زمان حیات و چه پس از درگذشتشان صورت نگرفته است. در نظر من کمترین کاری که باید در زادگاه شخصیتهایی با این جایگاه رفیع در عرصهی فرهنگ به خصوص هنر انجام شود، تدارک و سازماندهی مکانی همچون موزه برای نگهداری و نمایش آثار و اسناد مرتبط با ایشان است. ناهید سالیانی و چهرههایی دیگر در این رتبه و جایگاه، ذخایر فرهنگی جامعهاند و پاسداشت مقام و نام ایشان، علاوه بر اعتبار بخشیدن به پیکرهی هر اجتماعی، قدمیست در مسیر پاسداشت هویت جمعی.
انزلی در عرصهی هنرهای تجسمی
«آرمان داوودی» گرافیست و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی در گفتوگو با مرور اظهار میکند: شهری چون انزلی با وجود افرادی چون «ناهید سالیانی»، «جلیل ضیاپور» و «صادق بریرانی» سابقهی درخشانی در تاریخ هنرهای تجسمی ایران دارد.
چرا که میتوان گفت این افراد، نسل اول از هنرمندانی هستند که در این زمینه شروع به فعالیت کردند و آثارشان در نسلهای بعدی حتی تا به امروز بسیار تاثیرگذار بوده و این برای شهری با وسعت محدود انزلی سابقهای بسیار درخشان است.
گفتنیست در مقاطع مختلف تاریخی، پیش از انقلاب اسلامی و بعد آن این آدمها یا به گوشهای رفته، یا بازنشسته یا فوت شدند، یا این که از ایران مهاجرت کردند؛ به هر حال الان که نگاه میکنیم هیچ کدام از آنها به گونه ای که باید قدر دانسته نشدند و بر صدر ننشستند. حیف است که فقط لای کتابهای تاریخ هنر نام افرادی چون سالیانی و ضیاپور را بشنویم.
عباس مجیدی: ناهید سالیانی پیش از آن که مجسمهساز باشد در عرصهی تدریس و آموزش فعالیتهای جدی داشتند و شاگردان بسیاری تربیت کردند و اما در مسیر کار حرفهای خویش بیشتر با تمرکز بر موادی چون سنگ و برنز با یک نگرش انتزاعی که همان نگرش مدرن تحت تاثیر آثار مدرنیته های دههی ۲۰ و ۳۰ اروپا بوده به ویژه «هنری مور»، به خلق آثار پرداختند.
وی با بیان این که متاسفانه کمتر به این اساتید پرداخته شده، میگوید: شاید این موضوع نیازمند آسیبشناسی و تحقیق مفصل جامعهشناسانه باشد تا معلوم شود چرا این اتفاق افتاده است. در یک مقطع تاریخی، از اواسط دههی ۴۰ تا تقریبا اواسط دههی ۵۰ و حدودا قبل از انقلاب، به بعضی هنرمندان آوانگارد و نوپرداز توجه و میدان داده میشود که منجر به ظهور مکاتبی نظیر «سقاخانه» که گوشه چشمی نیز به هنر سنتی ما داشت و میتوان گفت نگاهی پستمدرنیستی به عناصر سنتی ایرانی به وجود آمد. عناصر، مواد یا ابزار خاصی در هنرهای تجسمی بکار رفت و این برای آن موقع خیلی جدید و نوآورانه بود و از طرفی هم نوعی بدعت با بارمنفی از سوی سنتگرایان تلقی شد.
بر سر موضوع هنر پیشروی ایران و پیشکسوتان هنر پیشروی ایران همیشه اختلاف نظر وجود داشته؛ به هر حال این آدمها متفاوت نگاه میکردند و این نگاه متفاوت گاهی هم به خارج از عرف بودن تعبیر میشد. در واقع هنر پیشرو همیشه چالشانگیز بوده، ولی تاکید میکنم. شهر کوچکی مثل انزلی به اندازهای منشاء ظهور هنرمندان پیشرو بوده که شاید با همهی شهرهای ایران حتی تهران هم قابل مقایسه است. اما عجیبتر این که چنین موضوعی زیر لایهای از غبار فراموشی از یاد میرود و متاسفانه کسی هم توجه نمیکند.
جایگاه سالیانی در مجسمهسازی ایران
«عباس مجیدی» رییس هیات مدیرهی انجمن مجسمهسازان ایران دربارهی سالیانی به مرور میگوید: ناهید سالیانی پیش از آن که مجسمهساز باشد در عرصهی تدریس و آموزش فعالیتهای جدی داشتند و شاگردان بسیاری تربیت کردند و اما در مسیر کار حرفهای خویش بیشتر با تمرکز بر موادی چون سنگ و برنز با یک نگرش انتزاعی که همان نگرش مدرن تحت تاثیر آثار مدرنیته های دههی ۲۰ و ۳۰ اروپا بوده به ویژه «هنری مور»، به خلق آثار پرداختند.
وی با بیان این که از شاخصههای مجسمهسازی بانو سالیانی سادگی و نوعی انتزاع از انسان است، یادآور میشود: او از جمله مجسمهسازان بزرگیست که در دوران اخیر ظهور کرده و اگر بخواهیم بگوییم «لیلیت تریان» مادر مجسمهسازی ایران است،
سالیانی هم به دنبال ایشان از جمله مطرحترین مجسمهسازان و هنرمندانیست که به ویژه در عرصهی آموزش کارهای بسیار زیادی انجام دادهاند و طبیعیست که نگرهها و اندیشهها و آثارشان تاثیر بسیاری برهنر مجسمهسازی داشته و همچنین خواهد داشت. البته نباید فراموش کینم که ایشان مربوط به دوره و تفکری هستند که قدرت هنر مجسمهسازی مدرن غالب بوده و وابستگی به متریال و نگرش به طبیعت تحت تاثیر جریانات مدرن آن مقطع از زمان رخ داده است.
آثار سالیانی کجا هستند؟
مجیدی به این سوال چنین پاسخ میدهد: مجسمهی برنزی «مادر و کودک» ایشان در محوطهی خانه هنرمندان قرار دارد که از کارهای شاخصشان به شمار میآید. میدانم دیگر آثار ایشان هم در موزهها نگهداری میشوند، اما این که کدام موزهها نگهداری می شود، نیازمند تحقیق و بررسی است. متاسفانه آثار بسیاری از هنرمندان ما پراکنده هستند و در مکان خاصی متمرکز نیستند و چقدر خوب است اگر تدبیری اندیشیده شود تا آثار هنرمندان مطرح در قالب یک موزه نگهداری شوند.
بزرگداشتی که به سرانجام نرسید
مجیدی میگوید: «روشنای بزرگان» عنوان برنامهایست که انجمن مجسمهسازان ایران به منظور تجلیل از مقام بزرگانِ هنر مجسمهسازی و پیشکسوتان این حوزه برگزارمیکند و یکی از الویتهای ما نیز برپایی آیین بزرگداشت برای ناهید سالیانی بود اما ایشان به سبب ویژگیهای شخصیتی، قدری منزوی بودند و در اواخر عمر بیشتر در انزلی بودند و از فضاهای اجتماعی هنری دور بودند. از این رو نه فرصت و امکانی بود و نه خود ایشان تمایل داشتند که حضور مصمم و جدی در عرصههای اجتماعی داشته باشند، بنابراین با این که اکیپ ما برای فیلمبرداری و تهیهی گزارش و مستندسازی از ایشان و زندگی نامهشان و همچنین برپایی نمایشگاهی از آثارشان آماده بود، خانم سالیانی تمایل چندانی به اجرای این برنامه نداشتند و متاسفانه این کار صورت نگرفت. اما تاسف دوم من برای این است که وقتی ایشان از دنیا رفتند با توجه به شرایط پیش آمده متعاقب همهگیری کرونا ما باز نتوانستیم مراسم یادبودی برای ایشان با حضور همنسلان، همراهان و شاگردانشان داشته باشیم. ولی در صدد هستیم به مجرد این که از شرایط موجود رهایی یابیم و امکان جمع شدن فراهم آید حتما یک برنامهی ویژه به منظور بزرگداشت زندهیاد ناهید سالیانی برگزار کنیم.
بانوی هنرمندی که نمیشناسیم
و سرانجام سالیانی در سیامین روز از شهریور سال ۱۳۹۹ درگذشت و در شهر زادگاهش به خاک سپرده شد. متاسفانه درانزلی یا گیلان اگر سربچرخانیم تا اثری از او ببینیم، نمییابیم. سالیانی چهرهای شناخته شده در هنر ایرانزمین به شمارمیآید اما در دیار خویش پشت پردهای ازغبارِ فراموشیها ناشناس باقی مانده است.
گزارش ارزشمندی است
سپاس از این گزارش بسیار ارزشمند.
سپاس ازاین گزارش ارزشمند،امیدوارم در آینده شرایط مناسب برای شناساندن هرچه بیشتر این شخصیت هنری وآثارشان به علاقمندان ومردم بوجود بیاید.