در باب تولید ثروت و فساد خوب

0 223

داگلاس نورث، اقتصاددان نهادگرای مشهور، در کتاب معروف خودش «در سایه خشونت» به مفهوم جالبی می پردازد که در نظر داشتن آن به ویژه برای ما ایرانی ها از نان شب هم واجبتر است! در آن کتاب ارزشمند به این اشاره می شود که درست است که راه رسیدن به ثروت از دموکراسی و رقابت و به اصطلاح اقتصاد آزاد می گذرد ولی این مسیر به هیچ رو هموار نیست. یکشبه نمی توان به ثروت و رفاه رسید و اوضاع در واقعیت و کف زمین هم مهم است. گروه های سیاسی ذینفع در کشورهای فقیر و در حال توسعه از دست زدن به خشونت ابایی ندارند؛ آنها به این آسانی نمی گذارند رشته کار از دستشان خارج شود. در چنین کشورهایی اقتصاد خرج سیاست را می دهد و نمی توان دست گروه های ذینفع را یکشبه از همه منافع قدرت و ثروت کوتاه کرد. رقابت، شفافیت، حاکمیت قانون و آزادی اقتصادی البته عالی هستند و در تحلیل نهایی هم بدون آنها نمی توان به پیشرفت و ثروت رسید ولی تحقق آنها ساده نیست و زمان می برد. حتی اگر نیت اجرای آنها را داشته باشیم گروه های ذینفع مقاومت می کنند و جامعه به سمت خشونت می رود و با «جنگ همه علیه همه» روبه رو خواهیم شد.

پس چه باید کرد؟ پاسخ ساده نیست ولی باید تصویری واقع گرایانه از دشواری های کار داشت. یادمان نرود در کشورهای فقیر مسیرهای انتخاب و پیشرفت هم زیاد نیستند، ثروت چندانی وجود ندارد و همه بر سر کیکی کوچک رقابت می کنند. مهمترین چالش در چنین اوضاعی همان تولید حداکثری ثروت است؛ وقتی انباشت به حد کافی صورت گرفت و استانداردهای زندگی بالاتر رفت می توان به تفنن هایی! مثل دموکراسی هم فکر کرد. البته که دموکراسی، شفافیت و سلامت همگی عالی و حتی ضروری هستند ولی در واقع باید آنها را کالای لوکس تلقی کرد: کالاهایی که بعد از رسیدن به حدی از درآمد تقاضا برایشان پیدا می شود. شوخی است فکر کنیم می توانیم در کشوری فقیر که افراد بر سر منابع محدود موجود همدیگر را می درند سراغ ساختار چندحزبی، انتخابات سالم و روزنامه های آزاد رفت. برای شهروندی معمولی که در جایی مثل سوییس زندگی می کند البته تجربه فساد علنی و گسترده چیزی غریب است ولی  در بسیاری از کشورهای فقیرتر در واقع باید فساد را نوعی سبک زندگی به حساب آورد! در چنین کشورهایی می بینیم که کارکنان دولت را نه فرشتگانی برای خدمت به شهروندان بلکه بیشتر باید دزدان سر گردنه تصور کرد که در پی خالی کردن جیب بقیه هستند. تجار و صاحبان مال هم بسیاری از اوقات بیش از تولید و نوآوری به دنبال زدوبند و بستن با «از ما بهتران» هستند تا از مزایای انحصار و رفاقت استفاده کنند. این اوضاع را کم و بیش و به درجات مختلف در کشورهای فقیر و در حال توسعه می توان مشاهده کرد؛ این چیزی غریبی نیست و خیلی ها می دانند اما نکته اساسی اینست که این مصیبت ها را نمی توان یکشبه و به شکل سیاسی و با به اصطلاح «عزم ملی» درست کرد. خام اندیشی است اگر تصور کنیم در چنین اوضاعی اگر آدم های فاسد قبلی را بیرون بریزیم و افراد پاکدست جدید (به فرض پیدا کردن آنها) را بیاوریم مشکل برای همیشه حل شده است. فقر و فساد همزاد یکدیگرند.

رویکرد مناسب شاید تلاش برای پیشرفت تدریجی و گشودن مسائل عملی پیش رو باشد؛ باید هرچه بیشتر موانع تولید ثروت را کم کرد. رانت ها را نمی توان یکباره حذف کرد ولی دستکم رانت های غیرمولد را شاید بتوان کاهش داد. اولویت اصلی چیزی جز ثروت آفرینی نیست و وقتی با فساد در کلیت آن نمی توان مبارزه موثر کرد فقط می توان روی فسادهای بد متمرکز شد (فسادهایی بد آنهایی هستند که تولید ثروت را در پی ندارند و فسادهای خوب با آنکه مطابق قانون و شفاف نیستند دستکم بر ثروت جامعه می افزایند). نمی توان شب سیاه را یکباره روز کرد ولی دستکم می توان شمعی برافروخت. به تدریج باید نهادها به جای آدم ها بنشینند و مناسبات شخصی و غیررسمی به ساختارهای رسمی و سازمانی تبدیل شوند؛ ساختارهایی که در مورد آنها مفاهیمی نظیر شفافیت و منافع جمعی موضوعیت داشته باشد.  با بیشتر شدن امکان های پیش روی انسان ها می توان امید به نزدیک شدن به جامعه سالم تر و پیشرفته تر داشت. وقتی آدم ها مسیرهای بیشتری برای دنبال کردن منافعشان داشته باشند کمتر به همدیگر آسیب می زنند و این امر جز در یک جامعه رو به رشد میسر نیست؛ جامعه ای که در حال تولید ثروت است. والله اعلم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.