در ستایش او که معلممان بود

0 402

معمولا روال نیست که از زنده‌ها به مناسبت روز میلادشان در رسانه‌ها یادی شود. مخصوصا که طرف چندان چهره مشهور و پاپیولاری (عام‌شناختی) نباشد. از طرفی بنده هم به یاد ندارم که از آدم زنده‌ای در یادداشتی جداگانه تقدیر کرده باشم اما حساب اسحاق راستی برای من از بقیه جداست. مردی منحصربفرد در سپهر سیاست ایران. مذهبی دوآتشه سابق و دموکرات متعصب امروز؛ مثل هر انسانی پر از خطا و اشتباه اما پر از تاوان و جزا.

“راستی” مثل هر انسانی که جایز به خطا است در کارنامه سیاسی‌اش پر از نمره‌های منفی و مثبت است. انقلابی حزب اللهی که در سال ۷۶ برخلاف اکثر هم حزبی‌ها و هم مسلکان اصلاح طلبش به معنای “واقعی” متحول شد و تقاصش را هم بارها و بارها پس داد. چه آن روز که در سبزه میدان -همان مکانی که اوایل انقلاب منطقه قدرت نمایی اش بود- توسط آن‌هایی که همچنان تندرو مانده بودند کتک خورد و قبل و بعد از سال ۸۸ بارها و بارها بازداشت شد و چه آن روزهایی که بارها مورد آماج حمله و تخطئه منتقدین و مخالفینش به خاطر سابقه سیاسی اش قرار گرفت. اما گواه می‌دهم که اسحاق راستی دموکرات ترین، صادق‌ترین و بامعرفت‌ترین سیاستمداری است که این مملکت می‌تواند به خودش ببیند.

اسحاق راستی علی رغم سابقه قوی‌ای که در انقلاب ۵۷ داشت هیچ گاه به مناصب مدیریتی نرسید و یک بار هم که کاندیدای شورای شهر بود درست چند روز مانده به انتخابات ردصلاحیت شد. هیچگاه برای دست یافتن به قدرت تلاش و لابی نکرد. با آنکه همواره جزو سران احزاب اصلاح طلب در گیلان محسوب می‌شد و در اکثر انتخابات درون گروهی اصلاح طلبان در قامت رییس یا عضو هیأت رییسه برنده می‌شد و در انتخابات ریاست جمهوری، رییس یا از مقامات ارشد ستادهای انتخاباتی استان‌ها برای کاندیداهای اصلاح طلب بود اما برخلاف رفقایش هیچ گاه به صندلی مدیریتی و ریاست نرسید و حتی تلاشی هم برای دست یافتن نکرد و همواره و همیشه معلم باقی ماند.

“راستی” سهمش از تلاش برای اصلاحات تنها یک هفته نامه بود. هفته نامه‌ای به نام “گیلان بهتر” که ریسک بزرگی کرد و همان اولین شماره اش را به من که تنها سه سال سابقه روزنامه نگاری داشتم و فقط ۲۲ سال سنم بود، سپرد. ریسک بزرگ دیگرش این بود که هیچ کدام از اعضای هیأت امنای تشکیلات سیاسی و فرهنگی اش را وارد سیستم مدیریتی و سیاستگزاری هفته نامه‌‌اش نکرد و چنان استقلالی به تیم جوانش داد که به شخصه تاکنون مثالش را در رسانه‌های گیلان و ایران ندیدم. تیمی که بعدها خیلی هایشان بهترین روزنامه نگاران کشور شدند. شاید در این زمانه باورش سخت باشد که سیاستمردی همچون اسحاق راستی وجود داشته باشد که اجازه چاپ یک صفحه انتقادِ صرف از نهادی که خودش دبیرش بود را بدهد. چه زمانی که دبیر کمیسیون حقوق بشر اسلامی بود، چه زمانی که دبیر مجمع نیروهای خط امام و چه زمانی که رییس جبهه دوم خرداد بود هیچ گاه جلوی چاپ یادداشت‌های انتقادی تیم جوان ما علیه خودش و دوستانش را نگرفت. احتمالا بارها و بارها توسط رفقایش هم محکوم شد اما حتی یک بار هم جلوی ما خم به ابرو نیاورد و همچون پدری مهربان همواره حامی ما بود. چون واقعا به آینده این کشور توسط جوانان و دموکراسی اعتقاد داشت. دکتر شریعتی عشق و مرشدش و راهنمایش بود اما وقتی خواستیم ویژه نامه‌ای به مناسبت تولد دکتر شریعتی منتشر کنیم جلوی یادداشت انتقادی بچه‌ها علیه شریعتی یا مصاحبه اختصاصی با احسان نراقی که می‌گفت شریعتی نه تاریخدان بود نه جامعه شناس، را نگرفت. وقتی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ به ستاد کروبی ملحق شد و ما، تحریریه گیلان بهتر عضو ستاد حامیان ملی_مذهبی دکتر معین شدیم توافق کردیم که صبح‌ها رسانه حامی دکتر معین را در ستاد ملی مذهبی‌ها منتشر کنیم و عصرها هفته نامه خودمان که به صورت تشکیلاتی می‌بایست حامی کروبی می‌شد را منتشر کنیم. اما وقتی ویژه نامه‌ای که با هزینه ستاد کروبی روی دکه‌ها رفت اولین مصاحبه اش با رییس ستاد معین بود و آخرین مصاحبه با رییس ستاد کروبی، اسحاق راستی باز در مقابل فریادهای اعضای ستاد کروبی فقط لبخند می‌زد. این تنها بلایی نبود که ما سرش آوردیم.

آنقدر روح بزرگ و بامعرفتی داشت که وقتی کاندیدای شورای شهر شد و باعث ردصلاحیتش شدیم هیچ گلایه‌ای از ما نکند. داستان این بود که همان تیم گیلان بهتر که دیگر از هفته نامه جدا شده بودند، عضو اتاق فکر ستاد مرکزی اش شدند_ یعنی شدیم_ شاهکار کردیم و سه روز مانده به انتخابات در شلوغ‌ترین خیابان شهر میتینگ گذاشتیم، با حضور دو عضو ارشد دفتر تحکیم وحدت، که شروع سخنرانی شان تشویق در تحریم انتخابات بود. باورتان می‌شود؟ فردای آن روز فهمیدیم اسحاق راستی ردصلاحیت شد و برای دلداری خدمتش رسیدیم و خودمان هم باورمان نشد که حتی یک جمله و کلمه هم به ما نگفت که شرممان شود که البته همین بزرگمردی اش خجالتمان داد. وقتی هم که شعبه سازمان ادوار تحکیم وحدت را توسط بخشی از همان تیم رسانه‌ای گیلان بهتر و جمعی از فارغ التحصیل‌های دانشگاه‌های گیلان راه‌اندازی کردیم بدون هیچ شک و تردیدی دعوتمان برای عضویت را لبیک گفت با آنکه می‌دانست توسط هم حزبی هایش مواخذه می‌شود. وقتی هم که چند نفرمان دستگیر و بازداشت شد تنها مرد سیاسی در گیلان بود که لحظه به لحظه پیگیر پرونده و وضعیتمان بود و قوت قلب خانواده هایمان شد.

حتی وقتی به مناسبت سالگرد انقلاب در رسانه دیگری که سردبیرش شدم با او مصاحبه کردم خیلی متواضعانه در مقابل سوالات بی رحمانه من، اشتباهات سیاسی اش را قبول کرد و از مردم به خاطر اثراتش پوزش خواست. سال ۸۸ اما آخرین سال همکاری چندین ساله تیم ما با اسحاق راستی بود.۸۸ مُهر پایانی بود بر فعالیت پر شورِ تیمی غیررسمی که سال‌ها جوانان سیاسی و فرهنگی زیادی در دل خودش جای داده بود و دو رفیق و همراه و یاور پیشکسوت داشت. یکی شادروان سیدمحمد سید رییسی بود که آشنایی ما با او در سال ۷۸ و انتخابات مجلس ششم و کاندیداتوری اش برای ائتلاف ملی مذهبی‌ها رقم خورد و دومی اسحاق راستی که هم معلممان شد هم مشوقمان و هم رفیقمان‌. هر دو هم پاک دست، آرمانگرا، اخلاق گرا، و به دور از هر فسادی. نمونه‌هایی بی مثال در سپهر پرفساد سیاست ایران. آدم‌هایی که در عین سیاستمرد بودن هیچ گاه آلوده سیاست نشدند. روح سید رییسی عزیز شاد و عمر اسحاق راستی دراز باد… تولدت مبارک اسحاق خان راستی.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.