زخم‌های پنهان ِ حیران، نگینِ گیلان

هیاهو بر سر یک شعار؛

0 2,180

آنطور که بسیاری از اهالی گیلان به یاد دارند، پیشینه‌ی درگیری و دعواهای قومیتی در مرز دو استان اردبیل و گیلان به بیش از ۵۰ سال گذشته باز می‌گردد. دعواهایی که در ده سال گذشته شدت یافته و دو طرف بدون در نظر گرفتن آنکه اصلا جدایی یک منطقه از منطقه‌ی دیگر چقدر امکان‌پذیر است، بر این طبل توخالی می‌کوبند و ایده‌ی مردم در برابر مردم را تقویت می‌کنند.

پوشاندن فقر زیر یک هیاهو

بیایید خوش‌بین باشیم و باور کنیم هیچکدام از اهالی اردبیل یا گیلان که هر ساله بر سر تصاحب و مالکیت این گردنه با یکدیگر وارد دعواهای لفظی و حتی در مواردی دعواهای فیزیکی می‌شوند، خبر از فقر زیرساختی روستاهای منطقه‌ی حیران ندارند و نمی‌دانند سالانه چند نفر در اثر ضعف زیرساخت‌های جاده‌ای در این گردنه تلف می‌شوند. در غیر اینصورت باید از دو طرف به تمام این هلهله‌ها که مدعی مالکیت این گردنه هستند اما توجهی به مشکلات آن ندارند شک کرد.

زخم‌های پنهان ِ حیران

عجیب است منطقه‌ای که در یک دهه‌ی گذشته بر سر داشتن حس مالکیتش این همه دعوا بوده، هنوز از ابتدایی‌ترین امکانات زیرساختی رنج می‌برد.  تقسیمات کشوری که اصلی‌ترین منبع برای مشخص کردن مرزهای استان‌های مختلف است، گردنه‌ی حیران به همراه دهستان‌های آن را از مناطق زیرمجموعه‌ی شهرستان آستارا در گیلان به حساب آورده‌اند و ابهامی در این خصوص وجود ندارد. دو دهه پیش هم بر اساس توافقی که بین ادارات کل راهداری استان‌های گیلان و اردبیل انجام شد، تنها ۲۰ کیلومتر از طول این گردنه به اداره راهداری اردبیل واگذار شد تا رسیدگی به جاده در محدوده‌ی آق چای تا ونه بین با سهولت بیشتری انجام شود اما این موضوع به معنای سلب مالکیت این گردنه از استان گیلان نیست.

مسیر گردنه‌ی حیران که به عنوان یکی از حادثه‌خیزترین مسیرهای بین جاده‌ای کشور شناخته می‌شود، با وجود آنکه توسط دو اداره کل پشتیبانی می‌شود اما هنوز از این زخم ناسور رنج می‌برد و هر ساله محل تصادفات رانندگی بسیاری است.

وقتی حتی مدنیت هم وارونه می‌شود

 در شرایطی که وضعیت سیاسی حاکم بر کشور کمتر امکان تجمعات مدنی را به گروه‌های مختلف مردم می‌دهد، این روزها به راه افتادن کمپینی در سایت کارزار برای الحاق گردنه‌ی حیران به استان اردبیل دوباره آتش همهمه‌ها را تند کرده است. قصه از این قرار است که گویا عده‌ای از مردم اردبیل در نامه‌ای از وزیر کشور دولت رییسی خواسته‌اند تا مقدمات الحاق گردنه‌ی حیران به استان اردبیل را فراهم کند.

در شرایطی که تقسیمات کشوری، آمارها، نقشه‌ها و سایر منابع این منطقه را جزئی از استان گیلان به حساب آورده‌اند، مشخص نیست که انتقال مالکیت آن چقدر در روند توسعه‌ی آن تاثیرگذار است که برای این کار یک کنش مدنی راه می‌افتد. باید از مردم اردبیل پرسید الحاق یک بخش به بخش‌های استان اردبیل چه سودی برای این استان دارد؟ آیا فارغ از دعواهای قومی قرار است با الحاق یک دهستان و گردنه، چرخ توسعه‌ی اردبیل چرخیدنی شود؟

در این سوی گردنه‌ی تاریخی حیران، آن بخش از مردم گیلان که دائما با حمله به کنش‌های موجود در استان اردبیل اصرار دارند تا شعار «حیران نگین گیلان» را تئوریزه کنند، هنوز موفق نشده‌اند این شعار را از سطح یک شعار فراتر ببرند.

باریگنتون مور در کتاب بی عدالتی می‌نویسد: «در هر جامعه‌ی لایه لایه‌ای آنچه گروه‌های مسلط و فرودست می‌توانند انجام دهند، همیشه محدودیت‌هایی دارد. ولی آنچه رخ می‌دهد نوع جستجوی مستمر برای یافتن این است که چه کارهایی را می‌توان انجام داد بدون آنکه گیر افتاد؟ به عبارتی کشف محدودیت‌های فرمانبری و نافرمانی.»

نوشته‌ای که ایده‌ی مردم در برابر مردم را تقویت می‌کند تا با تطبیق آن بر این موضوع متوجه شویم راحت‌ترین راه برای مطالبه‌گری، مطالبه‌ای است که بدون توجه به کلید حل مشکلات کمترین هزینه را برای مطالبه‌کنندگان داشته باشد.

چرا «حیران نگین گیلان» فقط یک شعار است؟

از سوی دیگر در این سوی گردنه‌ی تاریخی حیران، آن بخش از مردم گیلان که دائما با حمله به کنش‌های موجود در استان اردبیل اصرار دارند تا شعار «حیران نگین گیلان» را تئوریزه کنند، هنوز موفق نشده‌اند این شعار را از سطح یک شعار فارتر ببرند.

به همین دلیل بد نیست که این سوال را هم از کسانی بپرسیم که اصرار دارند حیران، نگین گیلان است. چطور می‌توان این گردنه و منطقه‌ی گردشگری را «نگین» به حساب آورد وقتی مردم بومی آن هنوز نتوانسته‌اند به درآمدی پایدار از گردشگری ناپایدار این منطقه برسند؟ «نگین شدن» چگونه ممکن است وقتی این منطقه هم همزمان با سایر نقاط استان گیلان در هجوم ویلاسازها قرار گرفته و مردم محلی به خاطر اقتصاد ضعیف منطقه زمین‌هایشان را برای دریافت بهای اندکی می‌فروشند؟

آن بخش از مدیریت اجرایی استان گیلان که نمک بر این زخم ناسور می‌پاشد چه فکری برای توسعه‌ی این منطقه کرده است؟ چه بودجه‌ی مخصوصی برای پیشبرد صنعت گردشگری، کشاورزی و راهسازی در این ناحیه صورت گرفته است؟

جیمز سی اسکات نیز در کتاب هنر و سلطه‌ی مقاومت می‌نویسد: « همه با غرولند یا غرغر کردن به عنوان نوعی گلایه پوشیده آشنا هستند. معمولاً قصدی که در ورای غرولند قرار دارد انتقال حس کلی عدم رضایت، بدون پذیرش مسئولیت گلایه‌ی آشکار و مشخص است. با غرولند گلایه کننده از یک حادثه جلوگیری کرده و می‌تواند در صورتی که تحت فشار قرار بگیرد هرگونه قصد شکایت را انکار کند.»

بنابراین آن بخش از کسانی که به جای توجه به توسعه‌ی این بخش از شهرستان آستارا دائما به فکر این هستند که در پایین دست حیران چه صدایی بلند می‌شود تا به مخالف با آن بپردازند، هیچوقت از سطح شعار «حیران نگین گیلان» فرارتر نمی‌روند. آیا اگر قرار باشد این گروه‌های مسلط برای جذب سرمایه به جهت زدودن فقر از این منطقه مطالبه‌گری کنند، باز هم همینقدر پیگیرانه اخبار را رصد می‌کنند؟ بسیار خب، حیران نگین استان محروم گیلان است، حالا فکری به حال این نگین بکنید که چنگال بولدوزرها و فقر زیرساخت‌ها هر روز جلایش را بیشتر از بین نبرد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.