شورای شهر رشت بار دیگر بر سر دو راهی انتخاب شهردار مانده است. دوباره دو گروه هستند که تشخیص میدهند صلاح شهر رشت را بهتر از گروه دیگر میدانند و میتوانند شهرداری توانمند را برای رشت انتخاب کنند. تا همین دو سال پیش بود که رشت شهردار نداشت و یکسال طول کشید تا اختلافهای عمیق شوراییان در آستانهی انحلال منجر شود فردی را به عنوان شهردار انتخاب کنند که پیش از این پستی برای مشاوره در این حوزه آرزوی او بود. دو سالی که پاسخ برخی از هم پیمانان به نگرانی دلسوزان و نخبگان همین شهر چیزی جز اطلاق عنوان «جلبکهای رنگارنگ» و «رذالت سیاسی» نبود! اما گذر زمان نشان داد آنچه که از این چهرهها برای رشت باقی میماند چیزی جز رنگارنگی سیاستهای زنگ زده و پیمانهای آلوده به انواع تبانیها نیست.
امروز نیز جلسهی شورا با آبستراکسیون لغو شد تا انتخاب شهردار باز هم به تعویق بیافتد. شاید این اتفاق در دورهی اخیر عجیب و مهیب نباشد. شاید دیگر حتی برای کسی مهم نباشد چه کسی شهردار شود یا چه کسانی اکنون به چه رنگی درآمده و با چه کسانی همراهاند؟ یک سالی که رشت شهردار نداشت کسی از مسؤولین رده بالای این شهر و استان را یارای آن نبود که یک نهاد شهری را به هر دلیل ممکن مورد بازخواست قرار دهد چه برسد به بازرسی و پاسخگویی. در این شرایط لابد برای شهروند آسیب دیده از فشار اجتماعی و اقتصادی طاقتی برای حتی تماشا باقی نماند، چه برسد به پرسش از شورا. در یکسال اخیر شهردار منتخب شورای رشت، در انواع و اقسام طرحها و پروژهها به جای پاسخگویی سعی در فرافکنی و یا جلب نظر سهم خواهان پرداخت و شاید جز این هم چارهای نبود. هر شهرداری که در سالهای اخیر به روی کار آمد ناگزیر شد به خواست یک یا چند نفری از اعضای شورا گردن نهد و هر بار این قرعهی «بخت و اقبال» بدنامی، به نام کسی افتاد. چه افسوس که در این سالها بسیاری از کارمندان شهرداری به صورت فلهای تغییر پست و مسؤولیت گرفتند و در گرداب این دومینوی فساد گرفتار آمدند.
اکنون اگر از این واهمه نداشته باشیم که باز هم به رذالت سیاسی از سوی کهنه مردان سیاست متهم نشویم، باید بگوییم آنچه که اکنون رشت به آن دچار است نه روند انتخابات نه آرای خاموش و روشن، و نه حتی آرای طبقات پایین دست، که فروکاستن اعتبار و کیفیت انسانی تک تک کسانی است که «ماکیاولیستی» وار سیاست «توجیه وسیله توسط هدف» را اجرا میکنند و درست از همین جا نقطهی تعارض کار شورایی آغاز میشود. به عقیدهی ژانژاک روسو، «شهروند فردی است که پیوسته به دنبال یک حس جمعی است و میخواهد در امور جامعه اش فعال باشد.» اما عملکرد شورا در دورههای اخیر و خصوصا دورهی پنجم کار را به جایی رسانده است که نه کسی از نخبگان و مدیران بومی تمایلی به داوطلبی برای احراز پست شهردار را دارد و نه رسانهها و و متخصصان، توانی برای انتقاد و یا مشارکت فعال در امور شهری.
باید اینجا از شوراییان پرسید چه بر سر رشت و شهروندانش آورده اید که اینگونه سکوت و حتی نظاره نکردن به حرکات و اعمال تان را بهتر از مشارکت فعال در امور شهروندی میبینند؟ چه اتفاقی افتاده است که نخبگان شهر را ترس از همنشینی و تردامنی با غالب شوراییان است؟ قطعا آنان که به وجدان خود رجوع میکنند پاسخ این سوالات را بهتر از هر شهروندی میدانند. رشت این روزها شبهای خوبی ندارد، شبهایی که برایش تصمیم بدون تدبیر میگیرند و روزهایی که مسؤولیت در جایگاه فعلی را قربانی کاغذ نوشتهها و عهد و پیمانهای کذایی میکنند.