پژوهش جدی در رابطه با نقاشی ایرانی از سده بیستم شروع شد. نقاشی ایرانی را میتوان با توجه به ویژگی های سبکشناختی و دگرگونی های دید هنر به چهار دورهی مجزا یعنی دوران کهن، میانه، جدید و معاصر تقسیم کرد.
تصویرگر ایرانی، به جز در مواردی که تحت تاثیر غرب بوده است به دنبال خلق دنیایی آرمانی میرفت که در تصوراتش شکل گرفته بود. او معمولا به تقلید از طبیعت نپرداخته و اگرهم دنیای واقعی را تصویر میکند، به «موضوع» بسنده میکند و از نور و سایه ها، پرسپکتیو و رنگ و شکل تقلید نمیکند. چکیدهنگاری (استیلیزاسیون)، نمادپردازی و آذینگری از عناصر معمول در نقاشی ایران از عهد باستان تا دوره ی آشنایی با نقاشی غرب هستند.
شاهانِ باستان، مهمترین مخاطبان نقاشی
نکته قابل توجه در نقاشی ایرانی نوعی هنرپروریست که شاهان ایرانی در دربار پدید آوردند، درباریان مهمترین (گاهی حتی تنهاترین) سفارشدهندگان هنری بودند. این نوع هنرپروری نتایجی را در پی داشت؛ هنر مشروط به اوضاع سیاسی شد، سلیقه سفارشدهنده به طور مستقیم در آثار دخیل شد، سبکهای قراردادی و رسمی ای پدید آورد که هنرمند را محدود و وابسته کرد.
متاسفانه آثار باقیمانده از دورهی باستان بسیار محدود است و قاعدتا اطلاعات به دست آمده از این دوره نیز معدود است. کمبود منابع از آن دوره باعث شده اطلاعات امروز چندان دقیق نباشند و ممکن است صاحبنظران مختلف، آرای گوناگونی در رابطه با آثار آن دوره داشته باشند.
آیا میتوان برای هنر ایران مبدایی قائل بود؟
پژوهشگران مبدا هنر ایرانی را به هزاره هفتم قبل از میلاد مربوط میدانند، صخره نگاره های کوهدشت لرستان که احتمالا با انگیزه های جادویی، برای تسخیر روح شکار توسط جادوگر قبلیه تصویر شده بودند یکی از قدیمیترین تصاویر یافت شده از دوران باستان هستند. از دیگر آثار تصویری دوران باستان میتوان به سفالینه هایی اشاره کرد که مربوط به مردم کشاورز بودند که اوج آنها را در شوش ۳۵۰۰ ق.م مشاهده میکنیم و همچنین مفرغینه های لرستان که مربوط به قرن هشت تا ۱۲ ق.م هستند.
چیزی که هنرمندان تصویرگر دوران باستان را به هم پیوند میدهد چکیده نگاری است؛ در این روش ما شاهد سادهسازی شکلها، اغراق و تحریف صوری هستیم، همچنین پدیدههای واقعی برحسب ذهنیت تصویرگر به نشانههای رمزی تبدیل میشوند.
آرثر پوپ ضمن بیان این مسئله که سفالینه های منقوش به عنوان اولین کتابهای بشر هستند میگوید: نقوش این ظرفها برای بیان بیمها و امیدها و علائمی برای استعانت از قوای طبیعی در مبارزهی دایموحشتناک حیات است.
چکیدهنگاری؛ بدعتی برای قرابت
چیزی که هنرمندان تصویرگر دوران باستان را به هم پیوند میدهد چکیده نگاری است؛ در این روش ما شاهد ساده سازی شکلها، اغراق و تحریف صوری هستیم، همچنین پدیدههای واقعی برحسب ذهنیت تصویرگر به نشانه های رمزی تبدیل میشوند.
تصاویر انسان و حیوان، شکلهای دایره، مربع و نقوش کوه، آب، خورشید و ماه از رایجترین موارد تصویری در این دوره هستند. در آثار متاخرتر ما شاهد موجوداتی با خصلتهای فوق طبیعی هستیم؛ برای مثال حیواناتی با سر انسان که روی دو پا راه میروند. این موجودات با اختلاف کمی در آثار تصویری آسیای غربی نیز وجود دارند.
هنرهای منطقهای، زیر چتر حکومت هخامنشیان
با این حال بعد از ورود آریایی ها و تاسیس امپراتوری هخامنشی شاهد تلفیق هنرهای مناطقی هستیم که تحت سلطه این حکومت قرار داشتند. آنها از میراث هنرمندان بابل، اورارتو، مصر، یونان و به ویژه آشوریان استفاده کردند و در کنار آنها به حفظ هنرهای بومی نظیر هنر عیلامی پرداختند.
سبک هنر هخامنشی نخستین سبک هنری منسجم در ایران بود که سبکی کاملا مناسب برای بیان اقتدار و عظمت یک امپراتوری بزرگ بود که در مجسمه سازی و معماری جلوهگر شد.
آثار تصویری این دوره شامل مهرها، اشیای فلزی و همچنین دیوارنگاره ها هستند اما بیشترین اطلاعات تصویری ما از این دوره از نقش برجسته ها میآید، این نقش برجستهها با آجرهای لعابدار در رنگهای محدود، تصاویر نگهبانان، فرستادگان ملتهای دیگر، شاه و حیوانات را نشان میدهند.
تاثیر هنر بین النهرین در نحوه ترسیم چهره نگهبانان با صورت نیم رخ و چشمها از روبه رو در این نقشبرجسته ها واضح است. در نقشبرجسته های متاخر این دوران شاه نقشی محوری پیدا میکند، نماد «خَوَرنه» بر بالای سر او پدیدار میشود که نشاندهنده قدرتی آسمانی است.
هنر هخامنشی با پیروی از سنتهای گذشته چکیدهنگاری و نمادپردازی را ادامه داد و به طبیعتپردازی یونانی روی نیاورد. این اجتناب به دلیل ناآشنا بودن هنرمند ایرانی با آثار طبیعتگرای یونانی نیست بلکه نشاندهنده تفاوت آرمانهای آنهاست.
حملهای که موجب تلفیق هنر شد
بعد از حمله اسکندر و فتح قلمرو هخامنشی توسط او و سپس مرگ نابهنگامش، مناطقی که فتح کرده بود بین سرداران او تقسیم شد. سلوکوس بعد از این تاریخ بر ایران و سرزمینهای خاوری سلطنت کرد، او با سیاستی خاص شهرهایی برای مهاجران یونانی در این مناطق ساخت، دوران سلوکیان و حتی اشکانیان ساکنان ایران و آسیای غربی با زبان، ادبیات و هنر یونانی آشنا شدند، حتی برخی خدایان یونانی به جمع ایزدان ایرانی اضافه شدند، به موازات این آشنایی شاهان یونانی مجبور به تن دادن به سنتهای بومی این مناطق گشته و سنتهای ایرانی و یونایی در کنار هم به جلو گام برداشتند.
هنر اشکانیان برخلاف هنر هخامنشی هیچگاه به سبکی یکپارچه تبدیل نشد و در مناطق مختلف قلمرو دارای ویژگیهای مختلفی بوده است. با این حال میتوان گفت در سده اول میلادی هنر اشکانی بیشتر به سمت هنرهای شرقی گام برداشته و از تاثیر هنر یونانی در آن کاسته شده در واقع این هنر سعی در ملی شدن داشته است.
هنر اشکانی؛ پراکنده اما مهم
در ۲۵۰ ق.م پارتها حکومت اشکانی را تاسیس کردند، اوایل حکومت اشکانیان سه نوع گرایش هنری وجود داشت: هنر یونانی مآب
(هلنیستی)، هنر یونانی-ایرانی و هنرخاص ایرانی (هنر دوران هخامنشی).
هنر اشکانیان برخلاف هنر هخامنشی هیچگاه به سبکی یکپارچه تبدیل نشد و در مناطق مختلف قلمرو دارای ویژگیهای مختلفی بوده است. با این حال میتوان گفت در سده اول میلادی هنر اشکانی بیشتر به سمت هنرهای شرقی گام برداشته و از تاثیر هنر یونانی در آن کاسته شده در واقع این هنر سعی در ملی شدن داشته است.
تمام رخنمایی، خشکی پیکره ها، آذینگری و پرداختن به لباسها و جواهرات از ویژگی هنر پارتی است. نکته با اهمیت اما نقوشی هستند که در لباسها به کار برده میشدند هنرمندان پارتی ابداعکننده نقوشی دایرهای از پیچکها هستند که در دوران اسلامی بسیار به کار برده شده و به اسلیمی معروف هستند.
همچنین گچبری و نقاشی دیواری از هنرهای رایج در این دوره بوده است. آنها اسلوب نقاشی دیواری غربی را فرا گرفته و با گچبری ترکیب کرده بودند. نقش مایههایی چون حیوانات شکار شده، پیکره زنان که در هنر هخامنشی نایاب بود و همچنین نقوش هندسی. از دیگر مواردی که برای اولین بار و شاید تحت تاثیر هنر یونان در نقاشی های این دوره دیده میشد صورتهای سه رخ با بدنهای تمامرخ، روی هم قرار دادن بخشی از پیکرههای کنار هم به منظور القای عمق و رنگ گزینی متنوع هستند اما در مواردی هم شاهد بازنمایی دوبعدی با رنگهای تخت و محدود و دورگیری های سیاه هستیم. به هر حال گوناگونی سبک را در نقاشی دیواریهای این دوره شاهدیم اما دلیل اهمیت نقاشی اشکانی نه به دلیل سبک و سیاق آن بلکه به این دلیل است که نقاشی بعد از اسلام ریشه در سنتهای این دوره دارد.
سنت تصویرکردن نخجیرگاه و جنگ و شکار نیز به این دوره باز میگردد. این تصاویر نمادین معمولا شاه را در حال شکار که معمولا حیوانات در آن نماد دشمنان هستند و یا جنگ با خود دشمنان نشان میدهند و معمولا نیز شاه در آنها پیروز است.
نمونههای نقاشی این دوره را میتوان در کاخ کوه خواجه و شهر باستانی دورا-اّروپوس ببینیم. بعدها تاثیرات نقاشی این دوره را در نقاشیهای دوره بیزانس شاهد هستیم که با بینش مسیحی مطابقت و مغایر با شیوه طبیعتگرایانه یونانی-رومی است.
هنر دورهی ساسانی؛ شاه در مرکز تصویر
در هنگام فروپاشی دولت اشکانی در سال ۲۲۴م میراث تلفیقی هنر شرقی و غربی آنها به جای ماند و علاوه بر تلاش دولت ساسانی برای ساخت هنری کاملا شرقی تاثیرات غرب قابل چشمپوشی نبود. اما اساس هنر ساسانی را الگوهای کهن ایرانی و آسیای غربی تشکیل میداد.
طی جنگهای ایران و روم اسرای رومی در ایران اسکان داده شدند و مشغول کارهای تخصصی شدند. در نتیجه اسلوبهای جدیدی به هنر ایران وارد شد. هرچند این اسلوبها ظاهری بودند؛ برای مثال اهورامزدا در هیبت انسانی نقش میشد که این از نوع تفکر یونانی-رومی ریشه میگرفت. آمیانوس مارسِلینوس (مورخ رومی) درباره یکی از دیوارنگاره های این دوره مینویسد: شاه را در حال کشتن حیوانات وحشی در انواع مختلف شکار نشان میداد، زیرا در کشور آنها جز خونریزی به اشکال مختلف و صحنه های جنگ چیزی به تصویر نمیکشند یا مجسمه ی آن را درست نمیکنند.
تاکید بر شاه در هنر ساسانی امری اساسی بود، در اغلب تصاویر ما شاهد تصویر شاه در حال انجام اعمال گوناگون هستیم، این دیوارنگارهها یا نقش برجسته ها که در این دوره با عمق کمتری نسبت به قبل کنده میشدند معمولا روایی هستند، برای مثال در بخشی از کار ما شاه را درحال شکار میبینیم. در ادامه شاه درحال استراحت است درحالی که رامشگران مشغول سرگرم کردن او هستند. اما باید به این نکته توجه کرد که اینجا هم قصد هنرمند نه بازنمایی طبیعت بلکه فقط ارائهی تصویری آرمانی از وضعیت موجود است، تصاویر دو بعدی، تصویر انسان با وقار و محکم و حیوانات در حالت آزاد و رها تصویر میشدند. همچنین نقشمایه های گیاهی و جانوری نمادین در هنر ساسانی معمول بود، آنها برای نمایش شوکت شاهانه از تزئینات بسیار بهره میبردند، نقوش لباسها حتی در لباس خدمتکاران نیز با دقت و جزئیات زیادی کشیده میشد و این گواهی بر صنعت پیشرفته پارچه بافی و رنگرزی در آن دوره است.
ابوالحسن علی مسعودی در اوایل قرن چهارم هجری به کتابی از دوره ساسانی اشاره کرده است که در آن اعمال شاهان ایرانی تصویر میشد.
نگارگری ایرانی ریشه در خاک کدام هنر دارد؟
نقاشیهای سغدی و مانوی که در مناطق ماورالنهر و خراسان بزرگ کشف شدند آثار بااهمیتی هستند. افراد ساکن در این مناطق به واسطهی جاده ابریشم با سنتهای شرقی و غربی آشنا شده بودند. نقاشی سغدی بیشتر شامل دیوارنگاری با موضوعات مذهبی، حماسی، تاریخی، روزمره و عامیانه میشد. موضوعات حماسی و تاریخی از اهمیت ویژهای برخوردار بودند این حکایتها توسط گوسان ها نقل میشدند و یکی از منابع شاهنامه فردوسی نیز بودند.
بعد از حمله اعراب مسلمان به ایران حکومت ساسانی از بین رفت اما سنتهای هنری آنها باقی ماند. مسلمانان با فتح هر کشور هنر آن را برای خدمت به اسلام به کار میگرفتند، شاهان اموی در ساخت کاخها ، ضرب سکه و ساخت اشیا پیرو سنت ساسانیان بودند و به گفته هرستفلد نقاشیهای قصیر عمره تقلیدی از یک نمونه نقاشی ساسانی است.
برخی سنت نقاشی مانویان را پایهی نگارگری ایرانی-اسلامی میدانند. سرچشمه این هنر را شاید بتوان از خود مانی دانست هرچند هیچ تصویری که به دست او کشیده شده باشد اکنون موجود نیست. اما در رابطه با کتاب ارژنگ یا ارتنگ که به دست او نقاشی و خوشنویسی شده بود بسیار نوشتهاند. مانی به واسطه خانواده اشکانیتبار با نقاشی اشکانی آشنا بود و پایه های تصویرگری او بر همین سنت استوار بود. بعدها شاگردان مانی این سنت را با سنت نقاشی بوداییان که خود از نقاشی ایرانی تاثیر گرفته بود ترکیب کردند. برای مانویان ایجاد ارتباط صوری و معنایی میان تصویر و متن بسیار مهم بود و آنها به پیروی از مانی نقاشی و خوشنویسی را مکمل یکدیگر میدانستند.
حملهی اعراب؛ زوال پادشاهی ایرانیان و دوام هنر
بعد از حمله اعراب مسلمان به ایران حکومت ساسانی از بین رفت اما سنتهای هنری آنها باقی ماند. مسلمانان با فتح هر کشور هنر آن را برای خدمت به اسلام به کار میگرفتند، شاهان اموی در ساخت کاخها ، ضرب سکه و ساخت اشیا پیرو سنت ساسانیان بودند و به گفته هرستفلد نقاشیهای قصیرعمره، تقلیدی از یک نمونه نقاشی ساسانی است. با به قدرت رسیدن بنی عباس ایرانیان در دربار جایگاهی پیدا کردند و تاثیر آنها در هنر اسلامی بیشتر شد. اطلاعات تصویری ما از قرون اولیه اسلامی به چند نقاشی دیواری آسیب دیده و تصاویر روی ظروف محدود میشود اما با این اطلاعات اندک نیز تاثیر هنر ساسانی به وضوح به چشم میخورد از نمونه های دیگر این دوره میتوان به نقاشیهای کاخ جوسق الخاقانی اشاره کرد.
عقبگردِ رندانه به هنر ایرانی
پیدایش حکومتهای مستقل ایرانی زمینه را برای حفظ سنتهای پیشااسلامی باز کرد. به نظر میرسد نگارگری از دوره سامانیان رواج پیدا کرده است. چهره گرد با چشمان تنگ و دهان کوچک از ویژگیهای چهره نگاری دوران سامانیان است، این نوع چهره نگاری که به چهره ی مغولی شهرت دارد در دورههای بعدی نیز مورد استفاده قرار گرفت و به الگویی زیباشناختی تبدیل شد و به شعر و ادبیات هم راه یافت. هرچند تحریم صورتگری دست کم بین قرن ۳ تا ۵ هجری محدودیتهایی ایجاد کرد اما هنرمند ایرانی با ابداع شیوه های انتزاعی راه خود را پیدا کرد و همین موجب نوعی زیباشناسی جدید شد. موضوعات دیوارنگاره ها از موضوعات پیشااسلامی وام گرفتند اما در نحوه پرداخت انتزاعی تر شده اند.
غزنویان و سلجوقیان؛ واپسگرایی و شکوفایی
غزنویان ادامهدهندهی سنتهای سامانی بودند، در این دوره سبک خراسانی و شاهنامه فردوسی سبب شکوفایی ادبیات شد. غزنویان مانند سامانیان به آراستن کاخها با نقاشی علاقه ی وافر داشتند، اما تنها نمونه باقی مانده از آن دوره نقاشی های کاخ لشکری بازار در افغانستان است که آنها نیز آسیب های زیادی دیدهاند.
از سلجوقیان به عنوان یکی از ادوار مهم تاریخ هنر و ادبیات ایرانی اسلامی یاد میکنند. سروده شدن خمسه نظامی و شکوفایی سفالگری، معماری و فلزکاری مربوط به این دوره هستند. تنها کتاب مصور شدهای که یقینا مربوط به این دوره است منظومهای عاشقانه به نام ورقه و گلشاه اثر عیوقی است. این سلجوغیان بودند که سنت کتابت مانوی را در سراسر ایران گسترش دادند و موجب شکوفایی هنر نگارگری و کتابت در ایران شدند.