اوایل مجازیشدن مدارس، کلیپهای متفاوتی از خشونت کلامی معلمها در کلاس درس آنلاین منتشر میشد؛ صحنههایی که برای بسیاری به محتوای طنز تبدیل شده بود و هرازگاهی حتی آن را در صفحه شخصی خود به اشتراک میگذاشتند. اما این خشونتها و ادبیات تحقیرآمیز همان واقعیت پشت پرده در مدارس بود که در این سالها بهندرت به بیرون از فضای مدرسه منتقل میشد. احساسات ناخوشایندی که دانشآموزان در دهههای مختلف سنی، متناسب با شرایط فرهنگی خود تجربه کردند و بعد از چند سال تحصیل، با بحرانهای روانی متفاوت از این سیستم آموزشی معیوب بیرون آمدند. اما حالا بعد از دو سال تحصیل آنلاین، کودکان بر سر کلاس درس و پشت نیمکتهای سرد چوبی حاضر میشوند، دانشآموزهای کمسنوسال که با وجود خطر ابتلا به کرونا به مدرسه میروند و حتی گاهی در کلاسهای پرجمعیت کنار هم مینشینند و تجربه برخی خشونتهای فیزیکی را از سر میگیرند؛ مانند رفتار تحقیرآمیز قیچیکردن موی سر پسربچهها در مدرسه، کتکزدن معلم سر کلاس، شکستن سر یک دانشآموز به دلیل تنبیه یک معلم و موارد دیگر که شاید هرگز رسانهای نشود.
کودکان بیدفاعی که در بسیاری از موارد با اشتیاق بسیار برای دانشاندوزی وارد سیستم آموزشی کشور میشوند و در بدو ورود به آن، دلزده از رفتارهای اولیای مدرسه و گاه محتوای آموزشی، تنها تحمل میکنند تا دوران محصلیشان تمام شود.
همچنین در بسیاری از موارد کودکان به واسطه وجود خشم بالقوه در سیستم آموزشی، الگوسازی شخصیتی اشتباه را پیش میگیرند که همین زمینهساز بسیاری از خشونتهای بطن جامعه خواهد شد که نمونه کوچک آن قتل یک دانشآموز در روزهای گذشته توسط همکلاس رزمیکار خود بود که نگرانی بسیاری از تبعات معیوببودن بخش پرورشی این سیستم آموزشی را در پی دارد. محمدرضا ایمانی، روانشناس، با توجه به اتفاقات اخیر در مدارس که تصاویر برخی از آنها در فضای مجازی منتشر شد، بر این باور است که این رفتارهای پرخاشگرانه اولیای مدرسه عامل بازدارنده از مدرسه و معلم و درس خواهد بود که باعث تنفر کودک از کلیت سیستم آموزشی و حتی دوستان خود خواهد شد و آسیب مستقیمی به ساختار روانی کودک وارد میکند.
با وجود برخی خشونتها در کلاس درس و نیاز به مداخله و واکنش اولیای کودک و مسئولان، رضا شفاخواه، وکیل پایهیک دادگستری، درباره رفتارهایی مانند قیچیکردن موی سر دانشآموزان در حیاط مدرسه، اشاره میکند: شاید این رفتارها قابل پیگرد از سوی قانون حمایت از اطفال و نوجوانان نباشد، ولی حتما طبق قانون مجازات قابل پیگرد است؛ یعنی معلم یا ناظمی که این عمل را مرتکب میشود، مجازات میشود.هرچند مجازات خفیفی است، اما به هر حال از این نظر که اذهان عمومی را تشویش کرده، قابل پیگیری است و حتما میتوان نسبت به آن اعلام جرم کرد؛ ولی انتظار داشتیم که مدعیالعموم واکنش نشان دهد و اعلام جرم کند.
البته قابل ذکر است که در بسیاری موارد معلم هم در این سیستم آموزشی به دلیل روابط بالا به پایین و فشارهای وارده از طرف مسئولان مدارس تحت فشار قرار میگیرد که در این بین معلمهای دلسوز کودکان تحت فشار بیشتری هستند که احمد بخارایی، جامعهشناس، میگوید: بحث دیگر، روابط قدرت از بالا به پایین است. معلم میبیند از بالا به پایین به او زور میگویند، معلم هم به دانشآموز زور میگوید؛ بنابراین باید دید اثر روابط مشارکتی در سیستم آموزش چقدر است. در نتیجه در سطح کلان خیلی تفاوتی بین قیچی دستگرفتن ناظم در حیاط مدرسه، زدن اسپری به صورت دختران پشت در استادیوم دیده نمیشود.
مدعیالعموم باید در ماجرای خشونت معلم وارد میشد
رضا شفاخواه، وکیل پایهیک دادگستری و فعال اجتماعی، با نگاه حقوقی به رفتار پرخاشگرانه سیستم آموزشی با دانشآموزان میگوید: توجه کنید جایی که در مورد جرائم و مجازاتها صحبت میشود، در قانون مجازات است. در این مورد خاص مثل کوتاهکردن موی سر، در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان که تصویب شده و طبق آن داستان مو زدن صراحتا قابل مجازات نیست؛ ولی طبق قانون مجازات اسلامی قابل مجازات و پیگرد است؛ چون کسی حق ندارد موی شخص دیگری را کوتاه کند و این منافع و منفعت فرد محسوب میشود، جوارح فرد نیست. این منفعت زیستی است و قابل پیگیری خواهد بود. درواقع اگر بخواهیم کاملا حقوقی به موضوع نگاه کنیم، شاید قابل پیگرد از سوی قانون حمایت از اطفال و نوجوانان نباشد، ولی حتما طبق قانون مجازات قابل پیگرد است؛ یعنی معلم یا ناظمی که این عمل را مرتکب میشود، مجازات میشود. هرچند مجازات خفیفی است، اما از این نظر که اذهان عمومی را تشویش کرده، قابل پیگیری است و حتما میتوان نسبت به آن اعلام جرم کرد. در موارد دیگر هم طبق قانون حمایت از اطفال و نوجوانان و طبق قانون مجازات اسلامی قابل پیگرد است و میتواند پیگیری صورت بگیرد. بااینحال، چیزی که این وسط قابل اهمیت است، این است که آن مقدار که جامعه و رسانهها نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند، مسئولان قضائی واکنش نشان ندادند؛ مثلا انتظار داشتیم که مدعیالعموم چون طبق قانون حمایت، وقتی چنین وضعی را میبیند، باید خودش اعلام جرم کند، خودش واکنش نشان دهد و اعلام جرم کند، موضوع را پیگیری کند، نه اینکه صرفا مقام آموزش و پرورش عنوان کند که این یک تخلف است؛ درصورتیکه این تخلف نیست بلکه کاملا جرم است.
این وکیل ادامه میدهد: توجه کنید که تخلف سازوکار اداری است؛ مثلا آقایی از مرخصیهای خود زیاد استفاده میکند و اصول اداری را درست رعایت نمیکند، در این شرایط مرتکب تخلف شده و در مراحل اداری به آن رسیدگی خواهد شد؛ ولی این اتفاقی که افتاده جرم است. علاوه بر اینکه سازوکار آموزش و پرورش باید با معلم خاطی برخورد کند، مدعیالعموم هم باید وارد عمل شود. اگر این حساسیت به حقوق کودکان از طرف دادستان وجود داشت، تذکر و واکنش قضائی مناسبی صورت میگرفت که نوعی پیشگیری هم محسوب میشد؛ اما وقتی سکوت میکنند و در آخر به دلیل فشار رسانه میگویند به تخلف این آقا رسیدگی میکنیم، تأثیر آنچنانی نخواهد داشت.
شفاخواه در مورد خشونتهای کلامی که گاهی معلم در برخورد با دانشآموز به کار میبرد، اضافه میکند: در مورد خشونتهای کلامی مانند تبعیض و مقایسههای اشتباه در آموزش و پرورش، تا زمانی که به مرحله توهین و تهمت و افترا نرسد، قابل پیگیری نیست و در حد همان تخلف میماند. ولی اگر به مرز فحاشی و توهین و تهمت برسد، جرم میشود و قابل پیگرد است. متأسفانه خشونت کلامی به آن معنی در قانون ما پیشبینی نشده و حتی در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان هم مورد نظر قرار نگرفته که اگر معلمی بهصورت خشن برخورد کرد، مورد واکنش قانونی قرار گیرد. در نظر داشته باشید که شاید فرد رفتار خشن داشته باشد، ولی فحاشی نکرده باشد که باز در هر صورت کودک آزردهخاطر خواهد شد. متأسفانه این موضوع در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان پیشبینی نشده و در قانون مجازات هم بهطور کلی چنین چیزی را نداریم. اما آنچه بیش از همه مهم است، این است که مقامات قضائی، دفتر حمایت از حقوق کودک بهزیستی و دیگر ارگانها که متولی هستند، باید به این موضوع واکنش نشان میدادند. حتی آموزش و پرورش که مجریان قانون هستند، باید رفتار و واکنشسریع و جدیتری به این موضوع نشان میدادند.
پرخاش و تنبیه به ساختار روان کودک آسیب وارد میکند
محمدرضا ایمانی، روانشناس، با اشاره به تأثیر روانی برخی رفتارهای پرتنش سیستم آموزش و پرورش کشور میگوید: در سیستم آموزش و پرورش، ما کمتر تمرکزی روی موضوع پرورش داریم. در این دو دهه گذشته بهشدت به سمت آموزش صرف رفتیم، مدارس به سمت غیرانتفاعیشدن رفتند و هزینههایی را به خانوارها تحمیل کردند، یک افتراقی در این سیستم وجود دارد. متأسفانه آموزش یکسانی به همه کودکان داده نمیشود؛ کودکان از کمبرخوردار تا برخوردار، کمهوش و بهره هوشی مناسب، خانواده فرهنگی و سطح پایینتر تقسیمبندی شده و از این نظر همه با وجودی که باید کنار هم رشد کنند اما تفکیکی بینشان وجود دارد. در کنارش آن رفتاری که اولیای مدرسه دولتی با دانشآموز دارند، در مدارس غیرانتفاعی کمتر دیده میشود؛ چون اگر چنین رفتاری در مدرسه غیرانتفاعی پیش بیاید، خانوادهها برخورد مناسبی انجام خواهند داد و جلوی این اتفاقات را خواهند گرفت. همچنین سیستم یکپارچهای وجود ندارد. آیا کودکی در منطقه یک تهران که در بهترین مدرسه تحصیل میکند، با کودکی در مدارس روستایی سیستانوبلوچستان طبق یک الگو تحصیل میکنند؟ حتی ظاهر کودکان در مدارس دولتی و غیردولتی یکسان است؟ متأسفانه الگوی یکپارچهای در سیستم آموزشی وجود ندارد. باید دید از چه مکانیسمی برای گزینش معلمها استفاده میشود و این شوهنامهها را چه کسی طراحی میکند و چگونه شیوهنامهها را این افراد پوشش میدهند.
این روانشناس ادامه میدهد: توجه کنید یک رفتار روی دانشآموزان با روحیههای متفاوت اثرات مختلف میگذارد؛ بنابراین باید در نظر بگیریم که بچهها در واکنش رفتار با هم متفاوت هستند. ولی رفتار نامناسب با هر واکنشی که کودک نشان دهد، در نهایت به شخصیت، جایگاه و منزلت دانشآموز آسیب میزند. این رفتارهای پرخاشگرانه اولیای مدرسه عامل بازدارنده از مدرسه و معلم و درس خواهد بود که باعث تنفر کودک از کلیت سیستم آموزشی و حتی دوستان خواهد شد و آسیب مستقیمی به ساختار روانی کودک وارد میکند. در کنار این به روح جمعی جامعه هم آسیب وارد میشود. بازخورد این فیلم و عکسها، نفرتپراکنی نسبت به سیستم آموزشی کشور است. با وجودی که افراد بزرگی هم در این سیستم آموزشی حضور دارند، اما یک اقدام ناپسند معلم یا اولیای مدرسه همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد. این نوع رفتارها همه چیز را فرومیپاشد. این معلم یا ناظم که برخورد فیزیکی با دانشآموز میکند، نهتنها به خودش آسیب میزند بلکه به روح جمعی جامعه هم خدشه وارد میکند. این اتفاقات و انتشار اخبارش در جامعه باعث مقاومت اجتماعی در برابر مدرسه و نفرت بیشتر به آن میشود. اگر سیستم کنترلی مناسبی وجود داشته باشد، جلوی این رفتارها گرفته میشود و آسیب روحی جامعه هم کمتر خواهد شد. همه اینها در صورتی است که میبینیم در سطح جامعه افراد با کوچکترین اتفاق درگیر هیجانات گسترده میشوند و آستانه روانی پایینی دارند. همین دو، سه سال پیش در مدرسهای برای کودکان موسیقی پخش کردند و دیدیم چه رفتارهایی با اولیای مدرسه صورت گرفت؛ در صورتی که باعث ایجاد نشاط اجتماعی میشد. ولی در برابر این پرخاشهای اولیای مدارس رفتاری دیگر دارند که این دوگانگی رفتاری سیستم آموزش جای تعجب و نگرانی دارد.
ایمانی اضافه میکند: وقتی بعد از دو سال بچهها وارد مدرسه میشوند، اگر ظاهرشان مناسب با الگوی مدرسه نیست، باید محترمانه به کودک و اولیای کودک گوشزد شود، نه اینکه مثلا قیچی به دست با رفتار تحقیرآمیز چنین اتفاقی بیفتد. با این رفتار بچهها را از سیستم آموزشی زده میکنیم، این بچهها ناهنجاری را یاد میگیرند و امکان آسیب به جامعه در آینده را افزایش میدهند. از طرف دیگر هم آن اولیای مدرسه که رفتار پرخاشگرانه و تحقیرآمیز را انجام میدهد، تحت تأثیر همین سیستم آموزشی و الگوها رشد کرده و آسیب دیده است. باید شاخصهای روانشناختی وجود داشته باشد تا کسی دچار بحران و آسیب نشود.
همه اینها بستر تاریخی دارد
احمد بخارایی، عضو هیئتعلمی دانشگاه و دکتر جامعهشناس و مدیر گروه مسائل و آسیبهای اجتماعی در انجمن جامعهشناسی ایران، در مورد پیامدهای پدیدهای مانند خشونتورزی معلمان نسبت به دانشآموزان میگوید: در رابطه با این موضوع اگر علتها و دلایل بروز پدیده را بررسی نکنیم، نمیتوانیم نگاه درستی به پیامدهای آن داشته باشیم. موضوع خشونتورزی در مدارس مثل بسیاری دیگر از پدیدهها بستر تاریخی، علل و دلایلی دارد؛ بنابراین اتفاقاتی که میافتد هرکدام یک نماد است و ریشههای ساختاری دارد. معلمی که به شکل تحقیرآمیز موی سر دانشآموز را جلوی چشم دیگران کوتاه میکند یا دانشآموز را مورد ضربوشتم قرار میدهد، بهگونهای که توسط شبکههای اجتماعی منتشر میشود و مانند گذشته پنهان باقی نمیماند، لازم است مورد دقت و تحلیل واقع شود؛ چون موضوع آموزش و پرورش شوخیبردار نیست. لستر وارد، نخستین رئیس انجمن جامعهشناسی آمریکا معتقد است: «آموزش و پرورش، منبع اصلی ترقی آدمی و رشد انسانها و عامل عمده تغییر در اوست». همه سرآمدان مدنی و دینی هم چنین اعتقادی داشتهاند. طبق آنچه همیشه گفتهام، پدیدارهای اجتماعی میتوانند و باید در سه سطح خرد، میانه و کلان مورد تحلیل قرار گیرند. در بحث ما این سه سطح به تفکیک «دلایل» و «علل» در نهایت شش جنبه دارد. منظور از «دلیل»، استنتاج و استدلال یک فرد است که جنبه ذهنی و توجیهی دارد و منظور از «علت»، عوامل بیرون از فرد است که جنبه عینی و بیرونی دارند و بر فرد تحمیل میشوند. همه پدیدارهای اجتماعی از دو جنبه «علت» و «دلیل» در سه سطحی که عرض کردم، قابل تحلیلاند که نهایتا شش دسته از عوامل در بروز کنش را تشکیل میدهند.
این جامعهشناس ادامه میدهد: این شش عامل یا مؤلفه، جنبههای ششگانه پنهان در یک پدیدار است که از آن بهعنوان «پدیده» یاد میشود. بنابراین «پدیده»، جنبه پنهانی «پدیدار» است. اینک و در بحث ما هم یک معلم بهعنوان یک «کنشگر» در این منظومه ششوجهی، رفتارش قابل تحلیل است که عبارتاند از: ۱- مؤلفه و عامل نخست یعنی «دلیل» رفتار معلم در «سطح خرد» به شخصیت، اعتمادبهنفس و روحیات و ویژگیهای روانی او مربوط است که بر اساس آن تصمیم میگیرد به گوش یک دانشآموز سیلی بزند یا نزند. یاکسل (۲۰۰۸) معتقد است: «خصوصیات شخصی و رفتاری غالب و بادوام معلم است که در ضمن رهبری و مدیریت کلاس، آن را آشکار میکند». حتی «بیبک» (۱۹۸۱) چهار نوع سبک تدریس یعنی توافقی، پیشنهادی، مشارکتی و تسهیلاتی را مرتبط با نوع شخصیت معلم میداند. بنابراین «دلیل» رفتار معلم با دانشآموز در «سطح خرد»، مرتبط با اقتداری است که معلم دنبال بهدستآوردنش است و در شرایطی که قدرت معلم از سوی دانشآموزان به سهولت پذیرفته نشود، چهبسا تلاش معلم بهگونهای باشد که «قدرت» او به «زور» و «سلطه» منجر شود. در این بخش، به نظام گزینشی در آموزش و پرورش هم باید توجه داشت که گاه افراد شایسته، دفع و افراد ضعیف، جذب میشوند. ۲-«دلیل» رفتار یا کنش معلم در «سطح میانه» به جایگاه معلم در نهاد یا سازمانش مربوط میشود؛ مثلا اینکه چقدر احساس میکند از اعتبار سازمانی برخوردار است و چقدر اعتبار صنفی دارد. در سطح میانه، واحد تحلیل عبارت از سازمانها و نهادهاست و اگر معلم احساس کند اعتبار لازم را در آنجا ندارد، در منظومه فکری و در مجموعه عناصر ذهنیاش به سوی رفتاری متمایل میشود که خود جایگاه ازدسترفتهاش را باز یابد و در این مسیر انواع استدلالها و استنتاجها ممکن است به صحنه وارد شوند. به همین دلیل است که مشاهده میشود معلمان در مدارس دولتی و غیردولتی کنشها و رفتارهای گاه متعارض دارند و آن را توجیه میکنند. ۳- «دلیل» رفتار معلم در «سطح کلان» به پایگاه اجتماعی و اقتصادیاش در جامعه مربوط است و طبیعی است که در هر جامعهای هرقدر معلم بیشتر احساس کند دارای پایگاه اجتماعی و اقتصادی بالاتر یا مناسبتری است، استدلالش برای کنشهای خوب و رفتارهای مناسب با دانشآموزان، موجهتر و عمیقتر خواهد بود. مگر میشود در جامعهای که فقط در حد شعار، معلم را بالا میبرند اما او را با انواع روشها محدود میکنند، معلم رفتار مناسبی با دانشآموزان داشته باشد؟! همین الان اعضایی از گروههای صنفی معلمی داریم که در زندان هستند. ۴- و اما پس از ذکر «دلایل»، اینک به «علل» میرسیم که ابتدا در «سطح خرد» مطرح است. «علت» رفتار خاص معلم با دانشآموز در «سطح خرد»، دو جنبه دارد: یک طرف دانشآموزانی هستند که اعمال قدرت از سوی معلم را قبول ندارند؛ زیرا با الگوهای ارائهشده در شبکههای مجازی و نیز در دنیای مدرن، گاه منافات دارد. در اینجا با بحران در گروه مرجع مواجه هستیم. جنبه دوم اینکه خانوادهها هم حامی فرزندانشان هستند و این انشقاق علاوه بر دانشآموز، گاه بین والدین و معلمان هم وجود دارد. ۵- «علت» رفتار معلم در «سطح میانه» با دانشآموز به حوزه ستادی و وجود روابط قدرتی ویژه در نهاد آموزش و پرورش مربوط است. وقتی در نهاد آموزش و پرورش در ایران از سطح بالا و از مقام عالی وزارت تا رؤسای استانها و مدیران کل در نواحی مربوطه در شهرها تا مدیران مدارس به شکل سختافزاری، کنترلهای غیرعلمی وجود دارد، طبیعی است که یک معلم هم در همین سلسلهروابط سازمانی تربیت و بزرگ شود و رفتارش تحت تأثیر این مجموعه فشارها شکل گیرد و خودش عامل فشار بر دانشآموزان شود؛ هرچند مطابق خواستش نباشد! همه این عوامل تنشزا در کنار فشارهای نرمافزاری در قالب مطالب مندرج در کتابهای درسی که آنهم گاه غیرعلمی است، عوامل ردیف پنج را تشدید میکنند. ۶- «علت» رفتار معلم در «سطح کلان» مرتبط با مدیریت کلان سیاسی در جامعه است.
بخارایی اضافه میکند: در سطح کلان نیز موضوع پایگاه اجتماعی و اقتصادی پایین معلمها مطرح است؛ با این وجود، فرد در تلاطم است که خروجی آن همان رفتاری است که میبینیم. مگر میشود در یک ساختار که مشارکتزدا بوده و جنبه تحکمی دارد، از یک معلم انتظار داشت کاملا منفک و مغایر با آنچه میبیند و حس میکند و متفاوت از آنچه بر سرش میرود، رفتار کند؟! همه ما محصول شرایط اجتماعیای هستیم که وجود دارد. بنابراین اگر بخواهیم از زاویه ششم به رفتار یک معلم بنگریم، دست معلمی که به صورت کودک میکوبد، مانند دستی است که اسپری فلفل را به صورت زنان علاقهمند به مشاهده مسابقه فوتبال در مشهد میپاشد. همه این پدیدارها به هم مرتبط هستند؛ زیرا همه از نگاه علتیابانه در سطح کلان، در این جامعه شکل گرفتهاند.
بخارایی اضافه میکند: معلم میبیند از بالا به پایین به او زور میگویند، پس معلم هم به دانشآموز زور میگوید. بنابراین باید دید اثر روابط مشارکتی در سیستم آموزش چقدر است. پس در سطح کلان چندان تفاوتی بین قیچی دستگرفتن ناظم در حیاط مدرسه، زدن اسپری به صورت دختران پشت در استادیوم دیده نمیشود. در کنار اینها، ما تفاوت آشکار در مدارس دولتی و غیردولتی را نیز داریم که کاملا به تفاوت طبقاتی دامن میزند و جای تحلیل ویژه دارد. در انتها میتوان گفت اینگونه رفتارها از سوی معلمان که دارای آن شش دسته از عوامل شامل «دلایل» و «علل» بود، چون یکشبه پدیدار نشدهاند، یکشبه نیز از بین نخواهند رفت و تداوم خواهند داشت و آثارش، تعمیق و تشدید شرایط آنومیک و بیهنجاری در بین دانشآموزان و تهیشدن نهاد آموزش و پرورش از رسالت و نقش خود در جامعه است که این یک فاجعه برای نسل آتی است. در کنار این اثرات نامطلوب، پیامد این مسائل، ضعف علمی و دوری خانوادهها از آموزش و پرورش خواهد بود که ادامه همین مسیر، از سرچشمهای است که قبلا آغاز شده است.