بی تکلیفی در برابر بحران

0 430

استان گیلان و شهر رشت، با وضعیتی غیر قابل پیش بینی مواجه شده که مدتی ادامه خواهد داشت. بحران کرونا ابعاد مختلف و مخاطره آمیزی داشته که کمتر بدانها پرداخته شده است. بیماری جسمی و مرگ ومیر، یکی از جنبه های جدی بحران پیش روست. وجوه دیگر یا خود را نشان داده و یا در روزهای آینده نشان خواهند داد.

‌از جمله تبعات منفی فقدان عزیزان به صورت بروز ناامیدی و افسردگی در بازماندگان با توجه به عدم امکان برگزاری هر نوع مراسم آرامبخش و سوگ جمعی. ضایعه‌ی فقدان بسیاری از سرمایه های انسانی و عدم امکان پرکردن جای آنان به سادگی. افسردگی‌های ناشی از تعطیلی کار و زندگی به ویژه در ایام پایانی سال. تشدید بی‌اعتمادی گذشته نسبت به مدیران دولتی و عدم توجه به فرامین آنان و تبعات آسیب جدی به انسجام ملی.

آسیب‌های روانی ناشی از بی‌برنامگی و بی‌حوصلگی کودکان و نوجوانان برای حضور اجباری در منازل. بحران مالی کسبه و اصناف ناشی از سقوط غیرقابل پیش بینی بازار شب عید و مخاطرات ورشکستگی فعالان اقتصادی. ایجاد دعاوی حقوقی و کیفری اعم از موارد مالی و چک‌های برگشتی و تسهیلات بانکی سر رسید گذشته و منازعات مربوط  و دهها پدیده پنهان و آشکار، گفتنی و نگفتنی دیگر که ضربان زندگی در شهر باران را کند کرده است.

با این رویکرد، ساختار جامعه نیز به موازات تهدیدات بیولوژیک پیکره انسانی، مورد تهاجم ویروس های اجتماعی قرار گرفته و اگر به عوارض بیماری‌های اجتماعی از سوی مردم و به ویژه گروه‌های مرجع توجه نشود و اقدامات لازم صورت نگیرد، ضایعاتی همچون احساس شکست، بروز افسردگی شدید، شورش و طغیان عمومی، جنگ داخلی و نهایتا، فروپاشی اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. نمونه اینگونه فروپاشی را پس از جنگ جهانی دوم از ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۰ در اروپا و به ویژه آلمان شکست خورده شاهد بودیم.

اظهارنظر خواص جامعه، هنگامیکه تحت تاثیر عوام قرار گرفته و با همان ادبیات سطحی و استدلال‌های بی‌استناد به سمع و نظر مردم برسد، علائم خطرناک بیماری‌های اجتماعی بروز کرده و باید دچار نگرانی، بلکه وحشت برای وقوع حوادث اجتماعی بعدی شویم. در جریان شیوع کرونا، گیلان و رشت، تنها از حیث سوء تدبیر مدیران دولتی، سیستم ایمنی خود را از دست نداده؛ بلکه به موازات آن، حتی بیشتر، از جهت خلاء تئوریک و بی‌تحلیلی صاحب نظران و گروه‌های مرجع نیز، بی‌دفاع و آسیب پذیر مانده است. گروه های مرجع در چنین احوالی در کدام نقطه ایستاده اند؟

گروه‌های سیاسی که تا دیروز بیانیه پشت بیانیه در موارد عمومی و سیاسی ارائه می‌دادند، امروز در سکوت و بهت بسر می‌برند. اساتید دانشگاهها که همچون آقای ووپی همه پاسخ های ناپیدای جهان ممکنات را در جیب داشتند، این روزها  مقاله‌ای، راه حلی، نوآوری و فعالیتی در زمینه تخصصی‌شان چندان ارائه نمی‌دهند؟

روزنامه نگاران شهر و دیار ما، بیانیه‌هایی را امضا می کنند که با توجه به شناختی که از حاکمیت دارند، غیراجرایی بودن مطالبات مطروحه، به شدت آزاردهنده است و از سویی دیگر در بوق بزرگ نمایی و ازدیاد وحشت عمومی سنگ تمام می‌گذارند. در دل این بحران، کمتر تحلیلی عمیق و رهگشا از پایگاه خبری و نشریه‌ای دیده شده است.

هنرمندان پر رونق این روزها، استند آپ کمدین‌هایی هستند که با زبان محلی از در و دیوار فضای مجازی وارد خانه ها شده و تقریبا همه پیکره جامعه را به سخره گرفته اند. آیا زور آخر روشنفکران فرهنگ گیلان، آوردن هنرمندان و نویسندگان و اهالی اندیشه  در برابر دوربین و ضبط برنامه یک دقیقه ای برای تاکید بر شستشوی دست و ماندن در منزل است؟

وکلا و مشاوران حقوقی رشت، هیچ ایده نوآورانه‌ای برای رسیدگی به امور مردم را حتی در مخیله‌ی خرد جمعی خویش نیز جای نمی‌دهند. با اینکه در همه بخشنامه‌ها و اعلامیه های قوه قضائیه، مسئولانه به مشکلات مردم توجه شده و دور کاری و ارسال لایحه و راه های دیگر رسیدگی مورد تاکید قرار می‌گیرد، وکلا با طرح نگرانی از دریافت تذکرات انتظامی ناشی از عدم حضور در محاکم، تقاضای تعطیلی دادگستری را مطرح نموده تا خود را از هر خطری مصون بدارند. آیا مجموعه وکلا، قضات و مدیران قضایی استان نمی‌دانند با تعطیلی دستگاه قضا چه عوارض سنگینی پیش روی جامعه خواهد بود؟ این در حالیست که قانون آیین دادرسی الکترونیکی در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ نیز در راستای اجرای مواد ۱۷۵ و ۱۷۶ قانون آیین دادرسی کیفری به تصویب رسیده وآیین نامه نحوه استفاده از سامانه‌های رایانه ای یا مخابراتی  نیز به تصویب رئیس قوه قضاییه رسیده و بهترین شرایط برای عملی شدن این قانون فراهم شده است.

سیاسیون شعر می‌سرایند و دکلمه می خوانند و گاهی، با ادبیات نفرین، همچون درماندگان، کسانی مبهم را که عامل چنین شرایطی شده اند، آماج تهاجم قرار میدهند.

نمایندگان قبلی و جدید مردم نیز، با ادبیات کی بود کی بود، من نبودم، همان بار کجی را در مسیر معمول می‌رانند، که به منزل نمی‌رسد. آنان کمترین نظارتی به مدیران ندارند که این روزها به ناچار ملجا مردم در رسیدگی به امور هستند. مدیرانی که از انجام کوچکترین وظایف خود در رفع نیازهای اولیه بهداشتی درماندند و حتی قادر به رفع قحطی مصنوعی لوازم ضروری نیستند، تا چه رسد به تصمیم سازی های جسارت آمیزی که جا داشت و دارد که گرفته بشود.

نهادهای مدنی و اجتماعی یا نداریم و یا اگر هم داریم، بهتر و مناسب تر دیده اند که فعلا به سکوت برگزار کنند. لذا کمپین های عجیب و غریب از دل مردم بیرون زده و بعضا تبعات بیماری زا، روانی و حقوقی سنگینی خواهند داشت. کمپین هایی که از فرط ظاهر فریبی، جرات هر گونه نقدی را از دیگران می‌گیرد.

مخالفان سیاسی حکومت نیز موقعیتی بهتر از امروز پیدا نخواهند کرد تا هرچه دل تنگشان می‌خواهد بگویند و در غیاب موازین قابل اعمال حقوقی، هتک حرمت و توهین، سکه رایج محاورات آنان شود. از نظر آنان، در این آمیزه عجیب بی‌تدبیری، همه مقصرند الا خود و همراهانشان. ابزارهای رسانه‌ای مخالفان در خارج از کشور بیش از ارایه‌‌ی تحلیل و آموزشی مفید، متمرکز بر دو موضوع هستند؛ اول محکومیت بی‌لیاقتی حاکمان ایران در کنترل بحران و دوم  تشدید دقیقه به دقیقه وحشت عمومی با اخبار منفی و غیرقابل استناد.

در شرایط فعلی فرهنگ واکنش‌های عمومی با زیر بنای خشم، محکوم کردن و رویه‌ای که به دستمان می‌رسد بوده و بدینوسیله  تمام کم کاری و ناشایستگی خودمان در یافتن راه حل‌های خلاق و وجود مشکلات قابل پیش بینی ناشی از بحران کرونا را پوشانده و با یکطرفه به قاضی رفتن، عذاب وجدانی هم احساس نمی‌کنیم.

ایضا و همزمان، چندان در محاورات روزمره و نوشتن در فضای مجازی از باید و نباید های قابل انجام میگوییم، گویی پیشتر کارنامه درخشان مدیریتی داشتیم و احتمالا درسوییس، هلند و کانادا زندگی می‌کردیم و همه نابسامانی هایی که خود نیز از آتش بیاران معرکه آن هستیم، یک شبه بوجود آمده اند.

حال برای حفظ مواضع روشنفکری، مجبوریم همراه با این موج محکومیت مسئولان و دیگر مردم، زبان به انتقاد و ناسزا گشوده و اگر کسی خدای نکرده شائبه دفاع از یک مقام مسئول و یا حکومت را داشته باشد، چندان مورد هجمه قرار می‌گیرد که حسابش با کرام الکاتبین است.

راستی چرا به چنین روزی نشسته ایم؟ آیا غیر از اینست که خودکرده را تدبیر نیست؟ جای تردیدی نیست که بحران‌ها را می شود بهتر و کم هزینه‌تر مدیریت کرد، اما یک جای کار ما هم اشکال دارد که به چنین مصائبی با این ابعاد دچارمی‌شویم.

وضعیت بحران از اسم آن هم پیداست و شرایط عادی نیست. در شرایط عادی، حل و فصل مشکلات با مدیران فعلی و مردمی که ما باشیم، راحت نیست تا چه رسد به بحران که پیچیدگی بیشتری در آن وجود دارد و تنها از سوی افراد بسیار هوشمند قابل  تحلیل، مدلسازی ریاضی و پایان یافتن است. آیا چنین افراد با استعدادی را شناسایی و تربیت نمودیم تا در چنین روزهایی به دادمان برسند؟

وقتی شیب تند مهاجرت نخبگان و هوشمندان کشور در طی سالیان گذشته را جدی نگرفتیم و صندلی خالی آنان در دانشگاه را به دیگران ناشایسته فروختند و سکوت کردیم؛ وقتی مراکز آموزشی، معلم، استاد و دانشجو، آموزش را به شوخی‌های تلخی شبیه کردند و در صدور انواع مدارک، بدون هرگونه محتوی و کارایی، زیاده روی کردند؛ وقتی از بکارگیری القاب خالی برای خود و دیگران لذت بردیم و کارایی را در قربانگاه پست‌ها و القابی که شایسته‌شان نبودیم، شهید نمودیم؛ وقتی سخت کوشان تحصیلی را خرخوان نامیدیم و کلاهبردارانی که یک شبه و با رانت به قله توانایی و ثروت رسیدند را زرنگ نامیده و ستودیم؛ وقتی فعالان اجتماعی، صاحب نظران و نوآوران را عناصر خطرناک دانسته و هر یک را در چنبره پرونده‌ای حقوقی، کیفری و سیاسی درگیر نموده و محافظه کاران را ستودیم و در صدر نشاندیم؛ وقتی هنگام انتخابات، برای خرید رای از طریق شام و ناهار و بسیج عوام الناس حاشیه نشین، تردیدی به خود راه ندادیم و آن را بخشی از واقعیات انتخابات دانستیم؛ وقتی کمتر کسی در زندگی امروز ایران، در باور زندگی اجتماعی است و بیشتر مردم، در لاک خود فرو رفته اند؛ وقتی باورمان این است که من داشته باشم، بچه های من، خانواده من و من و من … آیا روح جمعی آنچنان که باید باشد و در جوامعی مثل ژاپن دیده می شود، به عنوان لازمه حل و فصل مشکلات امروزی بروز می‌‌کند؟ یا در حال آخرین نفس ها و احتضار خواهد بود؟

ساده‌ترین کار در چنین شرایطی، محکومیت دولت و نظام، و همزمان صدور حکم برائت برای خویش است. اما واقعیت تلخ چیز دیگری است.

باور کنیم، تک تک ما در ایجاد این استیصال و ناکارآمدی با عدم انجام وظایف شهروندی نقش فعالی داشته و داریم. می‌گویید کوتاهی نمی‌کنیم؟ لطفا رفتار اکثر مردم و شاید خودمان را به عنوان بخشی از رفتارهای روزمره خود بازنگری کنییم.

رفتار رانندگی، بی توجهی  به محیط زیست، عدم مطالعه کتاب و نشریات، عدم عضویت در نهادهای اجتماعی، استبداد و خود خواهی، آلودگی فضای مجازی، خشونت کلامی و فیزیکی، محافظه کاری، ترویج فساد اداری و از همه مهمتر بی‌تفاوتی و کنار کشیدن خود از بار مسئولیت های اجتماعی و انسانی.  با این رفتارها و شرایط، انتظار معجزه داریم؟ کدام ملت و مردمی هستند که با کاشتن این همه باد، طوفان درو نکنند؟

بحران کرونا بانگ بلندی است که به ما می‌گوید برای تغییر این رویه‌های غلط کاری باید کرد. نه! کارهای زیادی باید کرد. برای یافتن راه‌های جدید، به نوآوری و خلاقیت در هرعرصه‌ای نیاز است. اگرچه، ایجاد چنین ساز و کار اصلاحی اجتماعی، دراز مدت است ولی در کوتاه مدت با ایجاد فضای گفتگو بین صاحبان خرد، اندیشه و اعضای گروه های مرجع، می‌توان برای برون رفت از بخشی از انسدادهای فعلی بهداشتی و روانی، اقداماتی انجام داد. گفتگوهایی بدون تعصب، توهین و قضاوت، با تحمل، صبوری و با قبول درد نقد بسیار ضروری است.

ما همه مسافران یک کشتی هستیم و خطر جدی‌تر از آنست که در حد و حدود همه گیری ویروس کرونا باشد. این ویروس و تبعات آن با هر ضایعاتی، می‌گذرد و پایان داستان زندگی نیست. اما صورت مسئله را چه خواهیم کرد؟ با بحران بعدی که شاید سخت‌تر از این بیماری باشد، چه می‌کنیم؟

ویروس کرونا، تنها کاغذ تورنسلی، همچون فیلم میست از فرانک دارابونت بود که معرف وضع اسیدی جامعه شد. ضرباهنگ و خطر اضمحلال اجتماعی از پس این حادثه، امریست که باید آن را جدی‌تر گرفت و مورد توجه قرارداد. چه کسی و چگونه این فضای گفتگو را فراهم خواهد نمود؟

عقل سلیم می‌گوید که بالاترین مدیران سیاسی استان، در مرحله اول استاندار و سپس فرماندار می‌بایست اتاق فکر نخبگان واقعی را به فوریت ایجاد کند.

اما به پشتوانه‌ی تجربه گذشته می‌گویم چنین نخواهد شد. کسانی از دل مردم، باید آستین بالا بزنند و صاحب نظران را برای ایجاد اجماعی دورهم جمع کنند و مسئولیت خود را به انجام برسانند. تأثیرگذاران و هنرمندان و متخصصین نیز باید آستین بالا زده و به این دعوت لبیک بگویند؛ کاین درد مشترک، هرگز، جدا جدا درمان نمی ‌شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.