بهتازگی، مدیرعامل باشگاه فرهنگی-ورزشی پرسپولیس در یک برنامه زنده تلویزیونی خطاب به سرپرست باشگاه استقلال جمله ناپسندِ «شما اول برو لهجتو جراحی کن….» را به کار برد و باعث رنجش شمار زیادی از گیلانیان شد. این نخستین بار نیست که این اتفاق میافتد و ما شاهد این دیدگاه برتری مآبانه هستیم، بلکه در طول سالهای گذشته همواره گیلانیها در سریالها و فیلمهای سینمایی مختلف در نقش اقشار پایین و کم اهمیت جامعه به تصویر کشیده میشدند و لهجه آنها نیز دستمایه تمسخر و خنده میشد. گویی لهجه داشتن و شهرستانی بودن در کشوری که سالیان طولانی اقوام و خردهفرهنگهای مختلف در آن زندگی مسالمتآمیزی داشتهاند، هنوز هم همچون داغ ننگی بر پیشانی افراد نقش میبندد. در این وضعیت، فرد دارای لهجه، شهروند درجه دوم به شمار میرود، جدی گرفته نمیشود و برای همرنگ جماعت شدن، مجبور به پنهان کردن لهجه و حتی هویت واقعیاش است.
باید خاطرنشان کرد، زمانی که پیوسته تصویری یکسان و تکراری از قومیتی خاص در رسانه نمایش داده میشود، از این قابلیت برخوردار خواهد بود که بهتدریج به کلیشهای رایج و درنهایت باوری عمیق بدل شود. برای مثال زمانی که تصویری از قومیت گیلک به جامعه عرضه میشود که در آن اعمال، لهجه و رفتارهای آنها، مضحک و بیارزش به شمار میرود، این باور نیز در افراد و مخاطبان عام شکل میگیرد که گیلانیها افرادی لوده و تهی از تفکر هستند و نباید جدیشان گرفت. بنابراین تأثیر بازنماییهای رسانهای قابلانکار نیست، رسانه این قدرت را دارد از امر زیبا را زشت و امر ناخوشایند را خوشایند جلوه دهد.
ناگفته نماند که گرچه امروزه با افزایش دسترسی به تکنولوژیهای ارتباطی با فرایند جهانیشدن مواجهیم و سنتها و آدابورسوم قومی و محلی تا حدود زیادی رنگ باختهاند، اما این بدان معنا نیست که بیاهمیت نیز محسوب شوند. لهجهها و گویشهای اقوام مختلف ایرانی نشاندهنده تنوع جغرافیایی و تکثر فرهنگی موجود در جامعه است و گواه این ادعاست که افراد از قومیتهای گوناگون و باوجود تفاوت زبان و لهجه و آدابورسوم میتوانند سالیان سال در کنار یکدیگر و به دور از نزاع و درگیری زندگی کنند. باوجوداین، بروز برخی حواشی و رویدادها زندگی مسالمتآمیز شهروندان در کنار یکدیگر را به مخاطره میاندازد. از شوخیها و جوکهای قومیتی تا تمسخر لهجهها و گویشهای مختلف همه و همه بیانگر تحقیر دیگری و خود برتر بینی است. این روند شکلی از اعمال قدرت پنهان را نشان میدهد و ایدئولوژی یکسانسازی را در جامعه ترویج میکند. گویی انسانها همچون کالاهایی صنعتی هستند که باید در خط تولید کارخانهها به صف شوند و برای اینکه از سوی کارفرمایان و مشتریان مقبول افتند، باید مشابه یکدیگر باشند. این دیدگاه، وجود تفاوت و دیگری را برنمیتابد و حتی به دیده تحقیر و تمسخر به آن مینگرد.
بنابراین باید گفت که تمسخر لهجهها، نه فقط یک شوخی موقت و آنی، بلکه ابزاری برای سرکوب هویت افراد و گروههای اقلیت محسوب می شود. در این وضعیت، لهجهها و هر آنچه که از فرهنگ رسمی و معیار متفاوت است، در معرض تبعیض و تمسخر توسط گروههای مسلط قرار میگیرد. با تمسخر لهجهی فرد، او درمییابد که هویت قومی و آداب و رسوم محلیاش ارزشی ندارند و باید برای پذیرفته شدن در جامعه، لهجه و درنهایت هویت قومیاش را تغییر دهد یا پنهان کند. همچنین باید گفت که دلایل مختلف دیگری نیز برای این موضوع میتوان برشمرد، ازجمله تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در کلانشهرها، ترویج زبان و لهجه «معیار» در رسانهها و ضعف در آموزش و ترویج فرهنگهای بومی و محلی.
تمسخر لهجههای اقوام مختلف، پیامدهای منفی متعددی دیگری نیز به دنبال دارد و علاوه بر شکافهای مختلفی که در جامعه با آنها مواجه هستیم، میتواند دوگانه تهرانی-شهرستانی را تشدید کند و در درازمدت به بروز نزاع و خشونتهای کلامی و حتی فیزیکی منجر شود. همچنین، این روند سرکوب اعتماد به نفس، احساس حقارت و سرخوردگی و محرومیت از فرصتهای برابر در زمینههای مختلف، همچون آموزش، اشتغال و خدمات اجتماعی را به هماره دارد و در سطح کلان نیز میتواند به بروز اختلافات قومی و منطقهای منجر گردد و به قطبی شدن جامعه دامن بزند.
اما چه باید کرد؟
رسانه، بهعنوان ابزاری قدرتمند و تأثیرگذار، در ترویج یا نابودی لهجهها و گویشهای محلی نقش مهمی دارد. نمایش شخصیتهای کلیشهای که به لهجههای خاص صحبت میکنند، ترویج لهجه «معیار» بهعنوان تنها لهجه «صحیح» و بیتوجهی به تفاوتهای فرهنگی، ازجمله مواردی هستند که میتوانند روند تمسخر و کمرنگ شدن لهجهها را تشدید نمایند. در مقابل، رسانه میتواند نقشی مثبت نیز در حفظ و احیای لهجههای اقوام مختلف ایرانی داشته باشد. ساخت برنامههایی با محوریت لهجههای اقوام، دعوت از افراد با لهجههای گوناگون به برنامههای تلویزیونی و رادیویی و ترویج استفاده از لهجههای مختلف در رسانه، اقداماتی هستند که این فرایند را تسهیل میکنند. علاوه بر این، نویسندگان، شاعران، هنرمندان و روشنفکران، میتوانند در ترویج احترام به لهجهها و گویشهای محلی نقش مهمی ایفا کنند. استفاده از لهجههای اقوام مختلف ایرانی در آثار ادبی و هنری، نگارش مقالات و مطالب در مورد اهمیت حفظ و احیای لهجهها و حمایت از فعالیتهای فرهنگی مرتبط با لهجهها، ازجمله فعالیتهایی به شمار میروند که آنها میتوانند در این خصوص انجام دهند.
کوتاه سخن آنکه، هر فرد در جامعه میتواند در مقابل تمسخر لهجهها و گویشهای محلی مقاومت کند. در این راستا، احترام به لهجه دیگر افراد، پرهیز از تمسخر لهجه دیگر اقوام و رواج گفتگوهای بین فرهنگی، فعالیتهای مؤثری محسوب میشوند که هر فرد قادر به انجام آنهاست. به دیگر سخن، حفظ و احیای لهجهها، نهتنها وظیفهی افراد متعلق به گروههای اقلیت، بلکه وظیفهی همه اعضای جامعه نیز است. با احترام به لهجهها و گویشهای مختلف، میتوانیم جامعهای متکثر و متفاوت را خلق کنیم که در آن همه افراد با روحیهای تساهل گرایانه و فارغ از لهجه و گویششان، مورد احترام و پذیرش قرار میگیرند. درنهایت شاید پر بیراه نباشد که بگوییم گاهی برای اصلاح رفتارها و سخنانمان در جامعه بهجای جراحی لهجه و زبان به یک جراحی فرهنگی نیاز داریم تا تاب تحمل هر آنچه و هر آنکس که با ما متفاوت بود را داشته باشیم.
دکتری جامعهشناسی فرهنگی*
نظرات بسته شده است.