این روزها شاهد خبرهای تلخی در خصوص برخورد با اساتید دانشگاه و معلمان هستیم که باعث حیرت و واکنش گستردهای از سوی فعالان سیاسی، دانشجویی، مدنی و افکار عمومی شده است.
ضمن اینکه به نظر میرسد همزمان با سالگرد درگذشت مهسا امینی برخورد با برخی اقشار شدت گرفته است. برای نمونه میتوان به دستگیری و بازداشت عدهای از فعالان حوزه بانوان در گیلان اشاره کرد.
اما در مورد برخورد با دانشگاهیان از ماههای گذشته بسیاری از دانشجویان سراسر کشور نیز به شکلهای مختلف از جمله اخراج و تعلیق، حذف ترم و محرومیت از حق اقامت در خوابگاه مواجه شدهاند.
با کمال تأسف در کنار برخورد با دانشجویان، با اساتید دانشگاهی هم که برخورد شد. بسیاری از این اساتید از چهرههای مجرب و باسابقه دانشگاه هستند. اساتیدی نظیر محمدرضا نظری نژاد، علی شریفی زارچی، مهدی خویی، داریوش رحمانیان نیز در میان اساتید اخراجشده دیده میشوند.
برای مثال جناب داریوش رحمانیان از اساتیدی است که اعتبار بینالمللی دارد و تألیفات و آثار ارزشمندی در حوزه تاریخ ایران به ویژه تاریخ معاصر از او منتشر شده است.
همچنین بنابر گزارشها نام ۵۸ نفر از اساتید که از شهریور ۱۴۰۰ (یعنی آغاز فعالیت دولت رئیسی) تا ۸ شهریور امسال، برخلاف خواست خود از بدنه آموزش عالی حذف شدهاند نیز در میان لیست اساتید اخراجی دیده میشود.
اما در اتفاقی بسیار عجیب به جای پاسخگویی وزارت علوم نسبت به افزایش روند اخراج و تعلیق دانشجویان و اساتید دانشگاهها، وزارت کشور به این ابهامات پاسخ داده و اعلام کرده «آنچه وزارت علوم در برابر اساتید صورت داده، وظیفه انقلابی بوده و جای تقدیر دارد!»
این در حالی است که طبق سندی که در محافل دانشجویی منتشر شده است، دولت رئیسی قصد دارد مخفیانه فرآیند جذب ۱۵ هزار عضو هیأت علمی همسو را به صورت سهمیهای و خارج از چارچوب علمی موجود آغاز کند.
در کنار چنین برخوردی با دانشگاهیان کشور، همین سیاست نیز در مورد معلمان در استانهای مختلف نیز انجام گرفته و میگیرد.
برای نمونه طبق اعلام کانون صنفی فرهنگیان گیلان معلمانی چون عزیز قاسمزاده و فریبا آنامی به اخراج دائمی محکوم شدهاند و احکام بازنشستگی اجباری بیش از موعد همراه با کسر گروه برای زهرا صیاد دلشادپور، منصوره سرافراز، اشرف فرهمای و دکتر لیدا اسماعیلی نیز صادر شده است.
این احکام و برخورد با معلمان نیز نظیر احکام دانشگاهیان عجیب و غریب بوده است. برای نمونه عزیز قاسمزاده، هنرمند و معلم گیلانی که سخنگوی کانون صنفی فرهنگیان گیلان را نیز به عهده دارد، در حالی که در دوران محکومیت ناعادلانه یک ساله خود در زندان، مبتلا به چند بیماری شده بود و تازگی در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفته و اکنون دوران نقاهت خود را سپری میکند، توسط هیأت رسیدگی به تخلفات کارکنان آموزش و به پرورش گیلان به شدیدترین نوع مجازات اداری یعنی انفصال دائم از تمام خدمات دولتی محکوم شده است. این حکم درحالی برای این معلم و خواننده موسیقی اصیل ایرانی با بیش از ۲۵ سال سابقه خدمت صادر شده است که پیشتر در تاریخ هفت تیرماه نیز ۲۵ عنواناتهامی جدید (که برخی از بندهای عنواین اتهامی از اساس واقعیت نداشتند) به او در زندان لاکان رشت ابلاغ شده بود.
ضمن اینکه مدتی قبل نیز برای برخی از اعضای کانون فرهنگیان گیلان از جمله غلام رضا اکبرزاده باغبانی، طهماسب سهرابی، تیمور باقری و حسین مهدیزاده نیز پروندهای در دادگاه انقلاب اسلامی رشت تشکیل شده است.
اما در خصوص علت چنین برخوردهای تندی با اساتید دانشگاه و معلمان میتوان گمانهزنیهای مختلف و علل خاصی را برشمرد.
بهنظر میرسد عدهای که اینک در پستهای حساس کشور نیز حضور دارند، اصولاً با نهادهای علمی که متأثر از نگاه جدید باشند مخالفند و اگر اکنون با آن مدارا میکنند به جهت ملاحظاتی است که با بخشی از حاکمیت دارند.
اینان دنبالهی همان جریاناتی هستند که سالهاست هوس دستوری کردن علم و فرمانبردارکردن دانشگاه را داشتند و همچنان دارند و این بار فرصت را غنیمت داشته و قصد عملی کردن خواستههایشان را دارند.
اینان مدتهاست که به نام اسلامی کردن دانشگاهها قصد مخالفت با تمام دستاوردهای جدید علمی و نو را در سر میپرورانند. این طرز تفکر بر اساس همین منوال مخالفت خود را با معلمان فرهیخته، هنرمند و مجرب کشور نیز ابراز میکنند و با چنین معلمان پیشرویی که به دنبال مطالبات معلمان نیز هستند، به دشمنی میپردازند و حکم اخراج آنان را امضا میکنند.
ضمن اینکه حامیان چنین تفکراتی پس از آغاز یکسانسازی در دولت، مجلس و نهادهای تصمیمساز، این بار قصد دارند چنین شیوهای را در محیطهای علمی نیز اجرا کنند و در این راه هیچ تعارفی هم ندارند.
و اما در خصوص واکنش جامعه به چنین برخوردهایی با اساتید و معلمان باید بگویم طبیعی است که این برخوردها غیر از یاس و ناامیدی در جامعه، خصوصاً در جامعه علمی، زمینهساز مهاجرت روزانه صدها و هزاران استاد، متخصص و نخبه خواهد شد. وقتی طبق گزارشها ۸۰ درصد المپیادیها و چند هزار پزشک، دکتر، مهندس، خبرنگار و فعالان سیاسی و مدنی از کشور مهاجرت کردهاند، آیا دلیلش نظیر چنین رفتارهایی نیست؟
رئیس انجمن جامعهشناسی ایران اخیراً گفته: «ناامیدی وحشتناکی سراسر جامعه به ویژه جوانان و نخبگان را فرا گرفته و احساس میکنند در اینجا با حاکمیتی روبرو هستند که به هیچ وجه حاضر به شنیدن سخن آنها نیست.»