چندی پیش جنگلهای هیرکانی و ثبت جهانی آن موجب افتخار بسیاری از ایرانیان به این داشته طبیعی شده و برخی چنان با سخنان زیبا ارزشهای این سرمایه را بیان کردهاند که یادشان میرود به جنگل بدهکارند. همان جنگلی که امکان حیات ما را بر روی کره خاکی فراهم میکند و بسیاری چنین عرصهای را حتی در خواب هم نمیبینند. اما ما مردم فراموش کاری هستیم و یادمان میرود که جنگلهای سبز نوار شمالی کشورمان چقدر اهمیت دارد و ما به جنگل خدا دادی بدهکاریم. با خون سرخ جنگلبانان رنگین است.
بسیاری آزار دیدهاند تا همین سرمایه به مرحله ثبت جهانی رسیده و مهر یونسکو بر پیشانیش خورده است. کسی قتل فجیع ناصر پیروی رییس منابع طبیعی ماسال را در ۷ اردیبهشت سال ۱۳۸۴ از یاد نمیبرد که سرانجام قاتلینش پس از ۳ سال فشار برای توقف اجرای حکم قصاص شدند. اما پرونده قتل فجیعتر رشید غفاری که ۱۶ شریور ۱۳۸۱ در خانه و در مقابل دیدهگان اعضای خانواده اش هنوز روی میز دادگاه است. ادله قوی چندین متهم هم نتوانسته کمکی به حل این پرونده کند و نه تنها قاتل پیدا نشده بلکه حتی شاکی را طی مقطعی متهم به قتل کردهاند و خانوادهای که ۱۸ سال است عذاب میکشند منتظر نتیجه دادرسی عادلانه هستند. همه متفق القول هستند که اگر قاتل رشید غفاری در شب تاریک طی همان سالهای نخست مجازات میشد ناصر پیروی در روز روشن به دست شقی ترین انسانها ربوده و به قتل نمیرسید.
اینجاست که باز همان فعل بدهی دوباره صرف میشود و باید از خود بپرسیم اگر به طبیعت بدهکاریم نسبت به حافظان طبیعت که این چنین جانشان را در کف دستهایشان گرفته اند هم احساس دین میکنیم؟
البته مرگهای این چنینی ممکن است به تنهایی شامل جنگلبانان و کارکنان رسمی دولتی نیز نشود. امروزه که فعالان مدنی در سمنهای محیط زیستی پا به عرصه وجود گذاشتهاند و هر از چندگاهی به روندهای غلط معترض میشوند هم در معرض چنین خطری قرار گرفتهاند و هر از چندگاهی تهدید میشوند. میتوان مدعی شد زمانی که امنیت به راحتی مخدوش میشود دیگر انگیزه حقیقت طلبی جایگاهی ندارد و بسیاری هنوز هم میگویند زمانی که قاتل یا قاتلین یک سازمان دولتی آشکار را نمییابند چگونه میتوانیم در این وادی استوارانه گام برداریم. ولی فعالان محیط زیستی جسورانه پیش میروند.
باز هم میتوان ابعاد دیگری برای قتلهایی با زوایای پنهان متصور شویم و آن این است که رسانههای جمعی نیز در صورت افشا و یا تلاش برای افشای فسادهای مربوط به منابع طبیعی اعم از جنگل خواری، زمین خواری، کوه خواری، دره خواری، رودخانه خواری، دریا خواری و سایر انواع خوردنیهایی که تا دیروز قابل تصور نبودند احساس ناامنی میکنند. همین باعث شده تا بسیاری عطای نوشتاری درباره موضوعهای این چنینی را به لقایش ببخشند و به روزی نامه نگاری مشغول شوند تا نانی بر سر سفره شان ببرند. همین جاست که تعدادی در این عرصه هم جانشان را کف دستشان میگیرند تا مبادا چراغ راه حقیقت خاموش شود که ما به این گروه هم بدهکاریم.
این بدهی دیگر مربوط به یک شخص و سازمان نیست و شامل همه میشود و باید بدانیم امنیت یک پدیده جمعی است که هر کس باید بدهی خود را برای ایجاد و ثبات آن بپردازد. رشید غفاری و ناصر پیروی و خانواده هایشان بسیار بیشتر از سهم خود در این راه پرداخت کردهاند و این ما هستیم که باید بپذیریم آماده پرداخت سهم خودمان باشیم. حداقل کاری که میتوانیم در این راه داشته باشیم مطالبه عمومی برای عزم جدی دستگاه قضایی برای خون خواهی رشید غفاری است.