مدیریت شهری به عنوان یکی از ارکان اصلی توسعه پایدار شهری، نقش تعیینکنندهای در بهبود کیفیت زندگی شهروندان و ارتقای زیرساختهای شهری دارد. با این حال، در بسیاری از موارد شاهد مقاومت مدیریت شهری در پذیرش اشتباهات و ناکارآمدیهای موجود هستیم.
این مقاومت میتواند ریشه در عوامل متعددی داشته باشد که از جمله مهمترین آنها میتوان به نگرش سنتی و عدم استفاده از دادههای بهروز، عدم تمایل به پذیرش شکست، تمرکز بر راهحلهای فوری و نمایشی، توجیه نادرست با استناد به مثالهای جهانی، و منافع اقتصادی و لابیهای پیمانکاری اشاره کرد.
مدیریت شهری معمولاً از پذیرش اشتباهات خودداری میکند، زیرا این امر میتواند اعتبار سیاسی و مدیریتی آنها را زیر سوال ببرد. پذیرش اشتباهات ممکن است به عنوان نشانهای از ضعف مدیریتی تلقی شود و از این رو، مدیران ترجیح میدهند به جای اصلاح رویهها، به توجیه و دفاع از تصمیمات گذشته بپردازند.
منافع اقتصادی و لابیهای پیمانکاری نیز نقش مهمی در مقاومت مدیریت شهری در پذیرش اشتباهات ایفا میکنند. اجرای پروژههای بزرگ مانند ساخت روگذرها معمولاً نیازمند بودجههای هنگفتی است که میتواند با منافع برخی گروههای اقتصادی و پیمانکاران مرتبط باشد.
این گروهها ممکن است با اعمال نفوذ خود، مدیران شهری را به سمت اجرای پروژههای پر هزینه و کمفایده سوق دهند، بدون آنکه به پیامدهای بلندمدت این اقدامات توجه کافی شود. در چنین شرایطی، مدیریت شهری ممکن است به جای اصلاح اشتباهات و بهبود فرآیندها، به دنبال توجیه و ادامه پروژههای غیرضروری باشد. برخی از مدیران شهری همچنان بر اساس نگرش سنتی، مدلهای قدیمی و تجربیات گذشته تصمیمگیری میکنند و از روشهای مدرن و مبتنی بر دادههای دقیق و بهروز استفاده نمیکنند.
این رویکرد نه تنها منجر به تصمیمگیریهای ناکارآمد میشود، بلکه امکان اصلاح اشتباهات را نیز کاهش میدهد، چرا که مدیران به جای تکیه بر شواهد علمی، بر باورهای قدیمی و نادرست خود پافشاری میکنند. تمرکز بر راهحلهای فوری و نمایشی نیز از دیگر دلایل مقاومت مدیریت شهری در پذیرش اشتباهات است. در بسیاری از موارد، مدیران شهری به جای پرداختن به ریشههای اصلی مشکلات، به دنبال راهحلهای سریع و نمایشی هستند که در کوتاهمدت توجه عمومی را جلب کنند. به عنوان مثال، ساخت پلهای روگذر، بهویژه اگر در زمان کوتاهی انجام شود، ممکن است برای شهروندان نشانهای از پیشرفت و توسعه به نظر برسد، در حالی که این اقدامات اغلب مشکل ترافیک و حملونقل را به صورت اساسی حل نمیکنند.
این گونه پروژهها ممکن است در کوتاهمدت رضایت ظاهری ایجاد کنند، اما در بلندمدت به دلیل عدم توجه به راهحلهای پایدار، مشکلات شهری را تشدید میکنند. از سوی دیگر، برخی مدیران شهری با استناد به مثالهای جهانی سعی در توجیه تصمیمات خود دارند. آنها از شهرهای بزرگ دنیا به عنوان الگو یاد میکنند، در حالی که در بسیاری از شهرهای توسعهیافته، از چنین راهکارهایی پرهیز شده و حملونقل عمومی به عنوان اولویت اصلی در نظر گرفته میشود. این توجیه نادرست نه تنها نشاندهنده عدم تطابق با شرایط محلی است، بلکه بیانگر نادیده گرفتن تجربیات موفق جهانی در زمینه مدیریت شهری است.
در جامعهای که گاه نقد را با دشمنی اشتباه میگیرند، باید بار دیگر یادآوری کرد: کسی که با دلسوزی نقاط ضعف را میگوید و راهحل پیشنهاد میدهد، نه تنها مخرب نیست، بلکه یاریگری صادق برای پیشرفت است. این گزارهای است که بسیاری از متخصصان و تحلیلگران مدیریت شهری بر آن تأکید دارند، اما گویا برخی مسؤولان هنوز در پذیرش آن تردید دارند.
منتقدان واقعی، کسانی نیستند که تنها از کمبودها بگویند و عبور کنند؛ آنها کسانیاند که با ارائه راهکارهای عملی، دست یاری به سوی مدیران دراز میکنند. آیا مسؤولان شهری حاضرند این دستها را بگیرند؟ یا باز هم نقد را بهجای فرصت، تهدید خواهند دانست؟ تجربه نشان داده است شهرهایی که فضای نقدپذیری دارند، زودتر به توسعه پایدار میرسند، چرا که نقد، چراغی است که تاریکیهای برنامهریزی را روشن میکند. اما چرا برخی مدیران در برابر انتقادات موضع میگیرند؟
شاید ترس از زیر سؤال رفتن تصمیماتشان باشد، یا شاید نگرانی از آنکه مبادا پذیرش نقد به معنای ضعف مدیریتی تلقی شود. در حالی که واقعیت دقیقاً برعکس است؛ مسؤولی که با گشادهرویی به حرف کارشناسان گوش میدهد، نه تنها اعتبارش کاهش نمییابد، بلکه احترام شهروندان را نیز بیشتر جلب میکند.
حال پرسش اینجاست: آیا مدیران شهری حاضرند به جای برخوردهای تدافعی، از این فرصت استفاده کنند و با منتقدان متخصص همراه شوند؟ شهروندان نیز در این میان نقش مهمی دارند؛ آنها میتوانند با حمایت از نقدهای سازنده، فضا را برای گفتوگوی سالم بین مردم و مسؤولان فراهم کنند. به هر حال، شهری که نقدناپذیر باشد، محکوم به تکرار اشتباهات گذشته است. شاید وقت آن رسیده که همه باور کنیم نقد، دوستِ توسعه است، نه دشمنِ مدیریت.