نیروی تفرقه‌افکن

نگاهی به کتاب مرد جعبه‌ای اثر کوبو آبه

0 456

کتاب مرد جعبه‌ای امسال توسط انتشارات «خوب» و در ۱۴۳ صفحه و با قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر شد. نویسنده‌ی این کتاب فردی نام‌آشناست. کوبو آبه (۱۹۲۴- ۱۹۹۳) نویسنده،‌ نمایشنامه‌نویس، موسیقیدان، عکاس و مخترع ژاپنی بود. آبه را به‌دلیل جنبه‌ی سوررئالیستی و احساسات مدرنیستی‌اش با کافکا و آلبرتو موراویا مقایسه کرده‌اند، نویسنده‌ای که سلوک افراد را در جامعه‌ی معاصر به تصویر می‌کشید.

در دوران پساجنگ، جایگاه او به‌عنوان روشن‌فکری صلح‌طلب باعث شد به حزب کمونیست بپیوندد. بعد از دریافت جایزه‌ی آکوتاگاوا در سال ۱۹۵۱، محدودیات قوانین و مقررات حزب کمونیست را احساس کرد و به این اندیشید که در ژانر رئالیسم سوسیالیستی چه آثار با معنایی می‌توان خلق کرد. تا سال ۱۹۵۶ آبه در انزوا با کارگران لهستانی می‌نوشت که در مخالفت با دولت کمونیست‌شان اعتراض می‌کردند و موجب شد خشم حزب کمونیست برانگیخته شود. او در سال ۱۹۴۷ کتاب شعری به نام «اشعار شاعری ناشناخته» را با هزینه‌ی خود چاپ کرد و با رمان «تابلوی جاده در آخر خیابان» بود که معروف شد. اما در سال ۱۹۶۲ و با رمان «زن در ریگ روان» بود که توانست توجه جهانیان را به خود جلب کند و به چهره‌ای بین‌المللی تبدیل شود.

دیگر مشخصه‌ی پنهان آثار آبه این است که انسان‌ها بسیار از نیروهای بیرونی خود می‌دانند، اما چنان کم از خودشان آگاهی دارند که دردمندانه تحت تسلط نیروهایی شیطانی که در عمق ذهن‌شان خانه دوانده، به جدل مشغولند.

فقدان، ناپیدایی، تقسیم مسئولیت، خشم و بیهودگی از مسائل اصلی نوشته‌های کوبو آبه هستند. او می‌دید مردم برای آنکه رفتارشان را براساس آداب پذیرفته‌شده تنظیم کنند، چه فشاری را بر خود هموار می‌کنند. مقاومت کاراکترهای آبه با چنین فشارهایی، باعث می‌شد بر فردیت خود پافشاری کنند. این نوع پافشاری‌ها منجر به انزوا  می‌شد و وضعیتی مانند رمان «تبصره‌ی ۲۲» جوزف هلر را به وجود می‌آورد.

در رمان آبه روابط انسان‌ها گویی مغشوش است، بخشی مربوط به کیفیت تخیل هنری‌اش است و بخشی مربوط به تجارب جوانی‌اش. به غیر از زن در ریگ روان که در دهکده‌ی دور افتاده‌ای در کنار دریا اتفاق می‌افتد، کنش اصلی روایت‌هایش در مخالفت با منظره‌ی شهری و میان مکان‌های غیرانسانی که ساکنان شهر با آن آشنا هستند حادث می‌شود: بیمارستان‌ها، ادارات، فروشگاه‌ها، سینماها، اتاق انتظار… مکالمه و رابطه‌ی انسانی در آثار او تکه‌تکه و نامنسجم هستند و تداعی‌گر ناکاملی. موفقیت و تمتع مدام از شخصیت‌های اصلی‌اش گریزان است.

دیگر مشخصه‌ی پنهان آثار آبه این است که انسان‌ها بسیار از نیروهای بیرونی خود می‌دانند، اما چنان کم از خودشان آگاهی دارند که دردمندانه تحت تسلط نیروهایی شیطانی که در عمق ذهن‌شان خانه دوانده، به جدل مشغولند. اغلب به نظر می‌رسد جزییات بی‌علت مانع روایت داستان‌های آبه می‌شوند و عامل بازدارنده‌ی کنش پیش‌برنده‌ی داستان می‌شود و آنچه پدید می‌آورد فرمی ناپویا است. اغلب در ترتیب زمانی خلل وارد می‌شود و در مورد گذشته و حال به اشتباه می‌افتیم. لیست اشیا، توصیفات دقیق ظواهر و تحلیل بالینی واکنش‌های احساسی، گویی می‌خواهد صبر خواننده را بسنجد. میل جنسی هم از دیگر مشخصه‌های آثار آبه است که گویی نیرویی تفرقه‌افکنانه بر مردان و زنان وارد می‌کند و آنها را تا سطح حیوانات پایین می‌آورد.

دیگر مسأله‌ی آزاردهنده‌ی هستی مرد جعبه‌ای این است که او از جست‌وجویش برای زندگی بدون هویت راضی نگشته و خالق چندین شخصیت شده است؛ بدین منظور در ذهنش گذشته، حال و آینده‌ای وجود دارد که این سه در او با هم تلاقی پیدا می‌کنند و او محکوم به تجربه‌ی همیشگی فراموشی طویل‌المدت می‌شود.

مرد جعبه‌ای رمانی هزلی و آوانگارد نوشته‌ی کوبو آبه است که در سال ۱۹۷۳ در ژاپن منتشر شده و تفسیری عجیب از جامعه‌ی معاصر به دست می‌دهد. این رمان درباره‌ی مردی است که زندگی معمولی‌اش را رها می‌کند تا در اتاقی ضد آب یا جعبه‌ای مقوایی که بر رویش می‌گذارد زندگی کند. او مانند راهب بودایی باستانی، جامعه را مشاهده می‌کند ولی هرگونه ارتباط با آن را (که به‌عنوان جایی دیوانه‌وار ترکش کرده است) دون شأن خود می‌پندارد. او که عکاس است، گاهی کز کرده و گاهی در راه، مناظر اطرافش در توکیو را مشاهده می‌کند و آنها را همانطور که می‌بیند و یا تصور می‌کند، شرح می‌دهد. واقعیتی که شامل تیراندازی مصمم است که می‌خواهد به او شلیک کند، پرستار جوان فریبکار و دکتری که خودش می‌خواهد به مرد جعبه‌ای تبدیل شود.

مرد جعبه‌ای بدخط که درون جعبه‌اش زندگی می‌کند، از تمام تجملات زندگی گذشته و خودش بدون اسم و آدرس خانه، داخل جعبه‌ای که هویت او را مخفی نگاه می‌دارد، زندگی می‌گذراند. اسکیزوفرنی از مشخصه‌های مرد جعبه‌ای است. او چشم‌چرانی کارکشته است که به همانندهای خودش از طریق پرده‌ی وینیلی خیره می‌شود. در صحنه‌ای که در آوردن لباس پرستار را می‌بیند، می‌نویسد: «همان لحظه‌ای که من به دختر نگاه می‌کردم، دیگری هم به من که او را نگاه می‌کردم، نگاه می‌کرد.» دیگر مسأله‌ی آزاردهنده‌ی هستی مرد جعبه‌ای این است که او از جست‌وجویش برای زندگی بدون هویت راضی نگشته و خالق چندین شخصیت شده است؛ بدین منظور در ذهنش گذشته، حال و آینده‌ای وجود دارد که این سه در او با هم تلاقی پیدا می‌کنند و او محکوم به تجربه‌ی همیشگی فراموشی طویل‌المدت می‌شود و ما پیوسته میان آنها در حرکتیم؛ چونان که گاه تمایز گذاری میان واقعی و خیالی بودن شخصیت‌ها و مکالمه‌ها امکان‌ناپذیر می‌شود.

«ساختن جعبه کار آسانی است و کمتر از یک ساعت طول می‌کشد. اما گذاشتن آن روی سر و تبدیل شدن به یک مرد جعبه‌ای جرئت می‌خواهد. در هر حال به‌محض اینکه وارد این اتاقک کاغذی ساده و بدظاهر می‌شوید و به خیابان می‌روید، به شبحی تبدیل می‌شوید که نه انسان است نه جعبه. مرد جعبه‌ای ظاهری تهاجمی دارد. فکر می‌کنم حتی عکس ملکه‌ی مارها روی بیلبورد، یا مرد خرس‌نما در نمایش سیرک هم کمی زهرآلود است اما حتی اگر هم این‌طور باشد، پرداخت هزینه‌ی ورودی این حس را از بین می‌برد…»

نویسنده در چندین صفحه به توضیح درباره‌ی چگونگی ساخت جعبه می‌پردازد و سعی می‌کند به خواننده دیدی جامع و کامل از نوع جعبه و نمای داخلش به دست دهد. از نظر نگارنده این نوع روایت تجربی و بالینی مانع از پیش‌روی روایت داستان و موجب می‌شود در کنش داستان وقفه وارد شود. با اینحال نویسنده جامعه‌ی مدرن را نشانه رفته و از نظر او ما که در آن زندگی می‌کنیم، نمی‌توانیم جزئیات تودرتو و پیچیده‌اش را نادیده بگیریم و گویی همین گره‌های ناگشودنی مدرن امروز است که اینچنین ما را دربند تجملات و ضروریاتی ساخته که همه‌شان عواملی دست و پاگیرند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.