هفتهی گذشته ویدیوی کوتاهی از “محمدحسن علیپور” عضو شورای رشت که سابق بر این یکی از پاکبانان زحمت کش شهر بوده است، منتشر شد که با واکنش های فراوانی همراه بود.
ماجرا به تلفظ جمله معروف «نوشدارو پس از مرگ سهراب» برمیگردد که به اشتباه «موش دارو پس از مرغ سهراب» بیان شد. علیپور هر از چندگاهی روی خط خنده است. چه زمانی که دارد نطق میخواند چه زمانی که در حال اعتراض است. او خیلی از اصطلاحات رایج و حتی نوع دیسیپلین یک عضو شورا را نمیداند اما میداند و یا از وی میخواهند که کجا چه نقشی را بر عهده بگیرد.
او برآیند یک هیئت نظارت ناقص و رای مردمی است که میخواهند طبقه پایین دست هم سهمی از قدرت داشته باشند. از این رو به عنوان نمونه میبینیم چنین فردی وقتی فریاد دفاع از شهردار رشت را سر میدهد بیارتباط با استخدام وی در شهرداری نیست. این تنها تلاشهای کم جان او-در مقابل هم سلکانش- برای بردن سهم خود از منفعت طلبی است.
چندی پیش عضو دیگر شورا جلوی چشمان دست کم ۷۰۰ هزار شهروند رشتی اعلام کرد که نیمی از هزینه رهن خانه شهردار رشت را خودش داده است. احتمالا این بذل و بخشش از روی “دوستی” و “رفاقت” بوده است! داستان بذل و بخشش دوستانه هم برای همه لابد آشناست. دوستی که بیشتر از حتی یک برادری به حساب میآید. اما کاربردش را ممکن است من شهروند عادی ندانم. اما رواست آنها که باید بررسی و بازرسی کنند اجازه ندهند این روزها به همین سادگی بگذرد .
همین یک سال و اندی پیش بود که نزاع بر سر انتخاب شهردار کار را به جایی رساند که ممکن بود کل شورا منحل شود و در نهایت دو طیف شورا توافق کردند که سر انتخاب فردی به نام “ناصر حاج محمدی” به عنوان شهردار رشت به توافق برسند. آن زمان برخی از کت وشلواریهای سابقا مدیر شورا توصیه به دوستی و فراموش کردن اختلافات گذشته کردند. غافل از اینکه حافظه هوشیار شهر آن روزها را فراموش نمیکند. همچنان که این روزها را.
با رجوع دوباره به صحبتهای علیپور در خصوص “موشدارو پس از مرغ سهراب” که بسیاری به خاطر این خبط زبانی بر وی ایراد گرفتهاند، باید گفت این گونهی زبانی و ندانستن روایت اصلی این ضرب المثل معروف بسیار نزدیک به روزگار نسل امروز است که حتی نمیداند “سهراب” که بود؟ چه برسد به اینکه بداند نوشدارو خورده بود یا موش دارو؟ یا آن معجون، پس از مرگ سهراب کارایی داشت یا برای مرغ سهراب؟!
آنچه که به عنوان تمثیل باید در نظر گرفت و این است که “سهراب” داستان همان رشت مظلوم است که قطعه به قطعه اش توسط برخی بلعیده شده و در مقابل آنچه برای ما شهروندان دغدغهمند باقی میماند، نوشتن پاره خط هایی است تا بدانیم هنوز هستیم و همه چیز را میبینیم. از حقوق کارگرانی که ماهها معوقه میماند تا دلنگرانی شورا برای افزایش حقوق شهردار؛ از پروژههای نیمهتمام عمرانی تا بسیاری از استخدامهای سفارشی، فساد و نفوذ برخی دفاتر فنی در شهرداریهای مناطق که قدرتشان حتی تغییر کارشناسان شهرداری است.
اکنون هم که در روزهای گرم سال هستیم به خاطر آلودگی رودخانه های رشت، بوی تعفن همه جا پراکنده است، رودخانههایی که دست کم دو دهه است راجع به نجات آنها تنها صحبت میشود. رودخانههایی که از آنهمه فاضلاب که در درونش میریزد در امان از تعفن نیستند… خوب است وقتی این دورهی شورا تمام شد وجدان کسی از آن ۱۱ نفر بیدار شود و از خود بپرسد برای این شهر و چهارسالی که گذشت چه ارزش افزودهای ایجاد کرده است؟ کجاها به خطا رفته و چه فرصتسوزی هایی را رقم زده است.
آیا مقصر سیستم دموکراسی است یا ما یکان یکان شهروندانی که تصمیم گرفتیم به دلیل صبغهی سیاسی و یا اجتماعی و … به کسانی رای دهیم که اکنون توان رهایی مدیریت شهری از آنان وجود ندارد. پارلمان شهر دیرزمانی است که صدای مردم نیست. صدای شهروند نیست، صدای شهر سرزنده و پویا نیست.
تربیت نیروی انسانی متخصص و متعهد، ایجاد و وجود احزاب قدرتمند در ساختار اجتماعی، پرورش شهروندان آگاه و سیستم مالی شفاف و گردش اطلاعات و رسانه های آزاد بخشی از مهمترین چیزهایی است که میتواند سیستم شورایی را در هر شهر و دیار کارآمد کند. اما وقتی به این چرخه معیوب در همهی بخشهای اجرایی و تصمیم سازی کشور مینگریم، گفتن “مرغ سهراب” به جای “مرگ سهراب” پیش پاافتادهترین آنهاست. اگر چه کسی نداند “سهراب”همان رشت ماست…
موش دارو پس از مرغ سهراب چرا؟