چای در ایران امروز، چیزی فراتر از یک نوشیدنی است. بخشی از حافظهی جمعی ماست؛ نشانهای از مهماننوازی، همراه لحظههای شادی و غم، و جزئی جدانشدنی از سفرههای ساده و باشکوه. اما راهی که این نوشیدنی محبوب برای رسیدن به خانههای ایرانی پیمود، پرماجرا بود؛ راهی که از دل گیلانِ عهد قاجار گذشت و به نام حاج محمدمیرزا قاجار، کاشفالسلطنه گره خورد.
کاشفالسلطنه در مقام سفیر ایران در بمبئی، نخستین بار با صنعت گسترده و پررونق چای در هند روبهرو شد. او بهخوبی دریافت که اقلیم گیلان، با بارانهای پیدرپی، خاک حاصلخیز و هوای مرطوبش، میتواند سرزمین مناسبی برای پرورش این گیاه باشد. اما در آن روزگار، دانش و فنون پرورش چای انحصارا در دست انگلیسیها بود و آنان نمیخواستند کشوری دیگر به این صنعت دست یابد.
انگلیسیها، محصول چای را از چین به هند آورده و از طریق کشت و ترویج آن در هند توانسته بودند از طریق صادرات، چای مورد نیاز ممالک همجوار هند را تامین و سود فراوانی از نظر اقتصادی نصیب خود کنند. حاج محمدمیرزا، کاشفالسلطنه، با زیرکی، در پوشش یک تاجر فرانسوی، فنون کاشت و برداشت را آموخت و بذرهای چای را پنهانی به ایران آورد. این لحظه، نقطهی عطفی در تاریخ کشاورزی ایران بود.
لازم بهذکر است که او بههمراه خود علاوه بر نمونههای مختلف چای، تعداد زیادی هم از محصولات جدید موجود در هندوستان از قبیل: قهوه، دارچین، فلفل، میخک، هل، آمبه، گنهگنه، کافور، لاک، ریشه زردچوبه، زنجبیل را نیز بهعنوان رهآورد سفر، به ایران وارد کرد.

اگرچه خاک و اقلیم گیلان برای چای مناسب بود، اما جامعهی محلی چندان آمادهی پذیرش آن نبود. بسیاری از مالکان بزرگ، زمینهایشان را در اختیار کشت چای قرار ندادند و برخی از حکام حتی مانع همکاری مردم شدند. کشاورزان محلی نیز در آغاز، با تردید به گیاهی مینگریستند که نه نامش آشنا بود و نه سودش معلوم. در این میان، کارشکنی عوامل بیگانه، بهویژه انگلیسیها که منافع خود را در خطر میدیدند، نیز مزید بر علت شد. اما حمایت مظفرالدین شاه و پشتکار کاشفالسلطنه سبب شد نخستین باغهای چای در لاهیجان شکل بگیرد و کمکم جوانههای امید سبز شوند.
اسناد نشان میدهد که نخستین نهالهای چای در باغهای اطراف لاهیجان کاشته شد و از همانجا، لاهیجان به مرکز اصلی این صنعت تبدیل شد. دهها سال بعد، این شهر نهتنها به کانون اقتصادی چای، بلکه به کانون فرهنگی آن نیز بدل شد. حضور کارخانههای چایسازی، بازارهای محلی و قهوهخانههای پررونق، لاهیجان را به شهری تعریفشده با «عطر چای» تبدیل کرد؛ شهری که امروزه نیز «پایتخت چای ایران» خوانده میشود.
البته با تلاش کاشفالسطنه و سیاست دولت ایران برای ترویج کاشتِ چای در نواحی مختلف گیلان، علاوه بر لاهیجان، کاشتن این گیاه در باغهای تنکابن و سپس در فومن نیز شکل گرفت. آغاز برداشت انبوه از مزارع چای و فروش آن در بازار مورد استقبال مردم قرار گرفت.
با گذشت زمان، چای جای قهوه را در مجالس ایرانی گرفت. نوشیدن چای در خانههای شهری و روستایی گیلان، بخشی از آیین روزانه شد و در شهرها، قهوهخانهها به «چایخانه» بدل شدند. چای آرامآرام به نماد مهماننوازی ایرانی تبدیل شد: مهمانی که وارد خانه میشد، پیش از هر چیز با استکان چای پذیرایی میشد. این تغییر، تنها یک تحول اقتصادی نبود؛ بلکه نوعی دگرگونی فرهنگی بود که بر روابط اجتماعی، شیوهی معاشرت و حتی ادبیات ما تأثیر گذاشت.
در شعر و نثر معاصر، بارها رد پای چای دیده میشود. از توصیف صبحهای مهآلود گیلان با بوی چای تازهدم گرفته تا تصویر «چای و قند» بهعنوان استعارهای از صمیمیت. حتی در مثلهای عامیانه، چای بهعنوان نمادی از صفا و دوستی جا باز کرده است.
تاریخ ورود چای به ایران، تنها داستانی از انتقال یک محصول کشاورزی نیست؛ بلکه روایتی است از پیوند تاریخ، فرهنگ و هویت. کاشفالسلطنه، با تلاش فردی و حمایتهای محدود درباری، توانست راهی نو در کشاورزی ایران بگشاید. نتیجه کار او چیزی بود که امروز در سفره همه ما دیده میشود: استکانی چای که هم نشانهای از «ذائقهی ایرانی» است و هم یادگار تلاشی تاریخی.
چای، در نهایت، از دل خاک گیلان به فرهنگ ایرانی پیوست؛ محصولی که از بمبئی آغاز شد، در لاهیجان ریشه گرفت و در حافظهی جمعی یک ملت جاودانه شد. هر فنجان چای ایرانی، نهتنها طعمی از برگهای سبز باغهای شمال دارد، بلکه ردّی از تاریخ، فرهنگ و هویت ما را نیز با خود بههمراه میآورد.
درود خدمت شما. جالبه کتب تاریخ ما سراسر از بی عرضه گی قاجاریه صحبت می کند در حالیکه بدون نگاه تعصبی، می توان کارهای خوبی را هم در آن دوره و عصر ناصری مشاهده کرد.