از دل آتش، ریشه‌ای برای صلح

نمایشی نادر از همبستگی مردمی؛

0 ۹۲

دوازده روز آتش‌ و اضطراب، تیر و تاریکی، دوباره این پرسش را پیش‌روی ایران گذاشت: ایران چیست و چه‌کسانی ستون‌های واقعی امنیت آن‌اند؟

 

در پاسخ، نه می‌توان تنها به سامانه‌های پدافندی و جلسات فرماندهی اتکا کرد، نه حتی به بیانیه‌های سیاسی. آنچه در این روزهای دشوار رخ داد، نمایشی نادر و تاریخی از همبستگی مردمی بود که سال‌هاست کمتر دیده، کمتر شنیده و کمتر باور شده‌اند؛ مردمی که این بار نه به فرمان، که به وجدان خویش پای کار آمدند.

 

صف‌های طولانی بنزین بود، اما همدلی از آن طولانی‌تر. در شهرهایی که حمله‌ها باعث بی‌نظمی شده بود، مردم، بی‌آنکه کسی دعوت‌شان کند، خنکای آب را با همسایگان غریبه‌ تقسیم کردند. کسانی خانه‌هایشان را به روی دیگران گشودند، بدون اینکه کارت ملی بخواهند یا پولی طلب کنند. این‌ها ارتش خاموش ایران‌اند، ارتشی که سلاحش مهربانی و سرمایه‌اش اعتماد متقابل است.

 

در ادبیات استراتژیک، از سرمایه اجتماعی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین منابع پایداری یک ملت در شرایط بحران یاد می‌شود؛ عنصری که اگرچه در بودجه‌های نظامی دیده نمی‌شود، اما اثربخشی آن در تداوم بقاء بسیار فراتر از تسلیحات گران‌قیمت است. ملت ایران در این دوازده روز، بار دیگر نشان داد که سرمایه اجتماعی‌اش، علی‌رغم سال‌ها فشار، تحقیر و محدودسازی جامعه مدنی، همچنان زنده، بالنده و خلاق است.

 

من به‌عنوان کسی که هم حافظ را خوانده، هم شاهنامه را، هم بندهای برنامه توسعه را، هم سطرهای سند چشم‌انداز را، بر این باورم: اگر قرار است آتش‌بس امروز به صلحی پایدار بدل شود، شرط نخست آن «بازخوانی نقش مردم» در حکمرانی است.

 

جامعه‌ای که در اوج ناامیدی، در اوج بی‌اعتمادی و فشارهای معیشتی، همچنان کنار یکدیگر می‌ایستد، دیگر «رعیت» نیست؛ ملت است، هم‌پیمان است، شایسته‌ی اعتماد و شریک راهبردی در تصمیم‌سازی‌های کلان.

 

بیاییم یک واقعیت تلخ را نیز بپذیریم: بخش زیادی از این مردم، طی سال‌های اخیر، با برچسب‌های امنیتی، از مشارکت مدنی کنار زده شده‌اند. فعالان محیط‌زیستی، انجمن‌های محلی، نخبگان مستقل دانشگاهی، همگی به حاشیه رانده شدند. اما در این دوازده روز، دوباره بازگشتند — بی‌دعوت و بی‌دوربین. این نشانه آن است که جامعه، برخلاف برخی تحلیل‌های رسمی، هنوز مایل به مشارکت است؛ هنوز به صحنه وفادار است؛ فقط کافی‌ست که دیده شود، شنیده شود، و به رسمیت شناخته شود.

 

امروز، از منظر مدیریت استراتژیک، فرصت نادری فراهم شده است: فرصت بازنگری در نظام تصمیم‌سازی امنیتی با محوریت سرمایه اجتماعی.

 

پیشنهاد می‌کنم، نه به‌عنوان یک مطالبه‌گر که به‌عنوان یک مشاور سیاسی، سه اقدام نمادین اما حیاتی در دستور کار حاکمیت قرار گیرد:

۱. ثبت رسمی “روز همبستگی مردمی” در تقویم ملی، تا روایت دوازده روز ایستادگی مردمی به حافظه فعال جامعه بدل شود، نه به خاطره‌ای خاک‌خورده در بایگانی خبرگزاری‌ها.

۲. تدوین سند راهبردی بازگشت جامعه مدنی به مشارکت رسمی، با استفاده از تجارب ارزشمند فعالانی که در بحران اخیر نقش‌آفرین بودند.

۳. آغاز گفت‌وگوی ملی با مردم، نه از تریبون، که در میدان واقعی زندگی؛ جایی که مردم پاسخ نمی‌خواهند، بلکه «درک» می‌طلبند.

 

فراموش نکنیم که شاهنامه، این سند هویتی ما، قهرمانانی دارد که نه صرفا به جنگ، که به خرد و وفاداری شناخته می‌شوند. رستم اگر رستم شد، به‌خاطر آن بود که مردم را از بلا می‌رهاند؛ نه آن‌که تنها در میدان رجز می‌خواند. امروز قهرمانان واقعی، آن‌هایی‌اند که در سکوت، امید ساختند.

 

باشد که از دل این آتش، نه خاکستری دیگر، که ریشه‌ای تازه بروید برای صلحی مردمی، عادلانه و پایدار. و یادمان نرود:
چو ایران نباشد تن من مباد / بر این بوم و بر زنده یک تن مباد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.