بر اساس پیماننامهی حقوق کودک مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۰ نوامبر ۱۹۸۹، هر انسان دارای کمتر از ۱۸ سال سن، کودک است، مگر این که طبق قانون قابل اعمال در مورد کودک، سن قانونی کمتر تعیین شده باشد. میدانیم که دولت جمهوری اسلامی ایران با تصویب مجلس شورای اسلامی و تأیید شورای نگهبان، از اسفند سال ۱۳۷۲، رسماً کنوانسیون حقوق کودک را پذیرفته است. بر اساس ماده یک این پیمان هم به هر انسان کمتر از ۱۸ سال کودک گفته میشود. حالا با این پیش فرض، برای این که پاسخ درستی هم به پرسش شما بدهم اول باید بدانیم که پذیرش این پیمان توسط دولت جمهوری اسلامی ایران به صورت مشروط بوده است. شرط هم این بوده که اگر مفاد آن در هر مورد و هر زمان در تعارض با قوانین داخلی و موازین اسلامی باشد یا قرار گیرد از طرف دولت جمهوریاسلامی ایران لازمالاجرا نباشد. از این روست که تعدادی از قوانین ایران هنوز با پیماننامهی حقوق کودک مغایرت دارند.
یکی از مغایرتها هم اتفاقا اساسیترینشان یعنی سن کودک است. این که چه کسی با چه سنی شامل حقوق کودک میشود؟ همان طور که اشاره شد برابر پیمان نامه به افراد زیر ۱۸ سال کودک گفته میشود. اما در قوانین ایران آن چه تا امروز ملاک بوده، سن بلوغ است. یعنی طفل یا کودک کسی است که به حد بلوغ شرعی (در دختران ۹سال و در پسران۱۵ سال) نرسیده باشد. البته درست است که در سالهای اخیر، با توجه به مطالبات اجتماعی، تغییراتی در رویکرد و نحوهی اعمال قوانین مربوط به کودکان/ اطفال، به خصوص در مسالهی ازدواج، کار، مجازاتها و… داده شده، اما واقعیت این است که همچنان آن چه که از طرف حاکمیت کاربردیتر است احکامیست که از سنت برآمده است.
این مقدمه را عرض کردم که بگویم در جامعهای که در سیاستگزاریهای کلان، و به تبع آن در زیست روزمره، حقوق و حرمت کودک مراعات نمی شود، و بسیاری از کودکان، ناخواسته و به جبر، از سر فقر یا… به کار گماشته میشوند، از تحصیل رایگان و آسان بیبهرهاند، محکوم به ازدواجاند یا تن به بزه میدهند؛ بهرهکشی از آنها در پروژههای اقتصادی و سیاسی کلان و… امر دور از ذهنی نمیتواند باشد. و از طرف دیگر، وقتی کودکی، کودکی نکند و بر اساس سیاستهای غلط مدیریتی به یکباره پا به عرصهی بزرگسالان بگذارد، مطالبات کودکانه هم نخواهد داشت.
در روزهای اخیر و در جریان اعتراضات خیابانی، به خصوص گروههای حامی حقوق کودکان، نسبت به استفاده ابزاری از کودکان به عنوان بخشی از نیروهای تامینی و انتظامی هشدار دادهاند و اسناد و تصاویری هم در این زمینه منتشر شده که امیدوارم اصالت و صحت نداشته باشد که اگر باشد رویداد بسیار زشت و خطرناک و مخربی است که به هر شکلی نباید تکرار شود. در این مورد البته اهالی فن بسیار گفته و نوشتهاند. من این جا میخواهم به سویهی دیگر ماجرا نظر بیندازم و آن حضور کودکان در اعتراضات خیابانی و کشته و مجروح و دستگیری برخی از آنان است که برابر اعلان مراجع قضایی، دستگیرشدگان زیر ۱۸ سال به زندانهای اطفال منتقل شدهاند.
این پرسش که مسبب این فجایع و خونهای ریخته شده و جانهای زخمی در کف خیابان کیست، پرسش مهمی است که بالاخره باید متولیان امور برایش پاسخ شفافی ارایه بدهند. اما پرسش مهم دیگر این جاست که اصلا کودکان در خیابان چه میکنند؟ یا بهتر است بگویم چه میخواهند؟ چه عاملی آنها را از زمین بازی و میز و صندلی مدرسه به میدان اعتراض کشانده؟
آیا اینها نتیجهی سیاستهای اشتباه ادارهی کشور در سنوات گذشته نیست؟ محصول اتخاذ تدابیری که هیچ سنخیتی با واقعیات و روح حاکم بر جامعه و احوالات و مطالبات نسل امروز ندارد؟ اصلا تا روزهای واپسین تابستان ۱۴۰۱، کسی از تصمیمسازان، حواسش به حضور پیشروندهی کودکان در خیابانها بود؟