شهر، که ابتدا در مقام بزرگترین محصولِ جمعیِ انسانی و سپس در دوره زمانی حاضر، در ردای پدیدهای است که تبلور زندگی جمعیِ خاص انسان امروزی را ترسیم میکند ، همواره به ما گوشزد میکند که در گذر تاریخ ثابت نبوده و نخواهد بود. شهر امروز، به دنبال تنوع و تکثری از منافع شکل گرفته و به میزان موفقیتش در استمرار حصول منافع، به نقش خود ادامه میدهد.
این محصول جمعی سیال و منعطف، با ابهام، تضاد و همنشینی مفاهیم متضاد تصرف گشته است. برای نمونه، از طرفی اساس و بنیاد وجودیاش، ماهیتیست جمعی و در حداقلترین ویژگی مفهومیاش، به دنبال جمع شکل میگیرد – چرا که هر شهر از بازیگران درونیاش قدرت میگیرد و شهر میشود.
مردمانی که درون شهرها متولد شدهاند، زندگی کرده (بخوانید کار کرده) و میمیرند و بدون حضور فیزیکی آنها شهر وجود ندارد – و از سویی دیگر، همان شهر، پذیرای همه اقشار، گروهها و نیروهای اجتماعی نمیباشد و به طرد افراد و گروهها از دایره شهر منجر میشود و همه بازیگران آن، در عین ضرورت وجودشان (حضور فیزیکی و کارکردی) در راستای تامین اهداف و منافع جمعی، در گرداندن و هدایت ارابه شهر، نقش موثری ندارند. این طردشدگی، به معنای تبعید و یا راندن افراد از محدوده فیزیکی- کالبدی شهر نیست و در لایههای ژرفتر و ناملموستری در همه ابعاد مختلف زندگی شهری صورت میگیرد. این تناقض در جمع و این پرسش که چه کسانی واقعا آن جمع اولیهاند ، متذکر وجود عوامل فراتری در بازی سیاسی زندگی شهری است.
مفهوم جمع گرداننده و کنترلکننده شهر نیز همواره در حال تغییر است، جمعی ثانویه که دائما حاصل نبرد نیروهای اجتماعی و نهادهای قدرت مختلفاند. در واقع شهر همواره بر اساس میزان قدرت غالب جمع ثانویه و نیروهای نقشآفرین درونی آن، تغییر میکند، سمت و سو و رنگ میگیرد و بستر اعمال حاکمیت و نظم انضباطی یا به عبارتی شرایط بروز عقلانیت منحصر و خاص خود – جمع ثانویه- را فراهم میآورد. فضای شهری، به عنوان نمونهای از فضای ملموس و عینی که حاصل زندگی جمعی است، نقش مهمی در این میان دارد، به عبارت دیگر، جمع غالب (ثانویه، همان جمعی که قدرت را در دست دارد) اعمال قدرت و کنترل خود و همچنین شیوه عقلانیت خود را در بستر فضای شهری به منصه ظهور و نمایش میگذارد. این جمع ثانویه، نه به لحاظ کمیت بلکه به میزان اعمال قدرت و عقلانیت خود قدرت میگیرد و در یک بدهبستان با شهر و فضای شهری، خود را تقویت، مشروع و تعریف کرده و دائما تولید و بازتولید میکند. در مقابل این جمع ثانویه، جمع اولیهای وجود دارد که صرفا گروه مشخصی از افراد نیستند، بلکه خود متعدد از نگرشها و آرمانهای مختلف است. این تکثر نیروهای مختلف اجتماعی که میتواند در کوچکترین واحد خود با یک فرد و آرمانهای فردی و در فرماسیونهای بزرگتری اعم از گروهها، طبقات اجتماعی و اقشار مختلف و … تعریف شوند که هر کدام نیز شیوههای اعمال قدرت خاص خود را دارند.
این اِعمال و بازی قدرتها، در مکانهایی متنوع از مقیاس خرد تا شهر و فضای شهری، به دست بسیاری از افراد، نهادها و سازمانها در زمانها و موقعیتهای متفاوت و در شکلهایی بسیار رخ میدهد. این نبرد سالم میان جمع اولیه و جمع ثانویه، میتواند ضامن پویایی تحولات مدنی شهری شود و در نهایت منجر به سعادت مردمان شود؛ اما این با این فرض است که جمع ثانویه در صدد حذف تام و تمام جمع اولیه نباشد چرا که تسلط تکصدایی بر فضاهای شهری، دیگر در مفهوم بنیادین خود، زندگی شهری و جمعی را شکل نمیدهد و شهر به یک سیستم بسته که صرفا به گروههای همسو با جمع ثانویه اجازه عرض اندام میدهد تبدیل میگردد و سرانجام به رانده شدن سایرین منجر میگردد.
در واقع همانگونه که از فضای شهری برای بازتولید و اشاعه قدرت خود استفاده میکند، بلکه همان بازتولید را در فضای بدنهای انسانی نیز پدید میآورد. بنابراین بدن، با استفاده از قدرت انضباطی، در زمان و به واسطهی فضا به کار گرفته و آموزش داده میشود، تعلیم میبیند، و دستکاری میشود.
این قدرت غالب، هدفش شکل دادن و خلق بدنهای رامی است در ذیل نظام انضباطی و عقلانیت تعریفشده، شکل بگیرند و خود از آنجایی که حامل قدرتهای متعدد فردیاند، در خدمت قدرت غالب درآمده و شبکهای از اعمال قدرت را به صورت مویرگی در بدنه جامعه شهری جاری سازد تا در نهایت به قوام بقای خود منجر گردد.
این تاثیرات قدرت، اساساً میتوانند عمیقاً و صرفا بهطور مادی و ظاهری در بدنها، نفوذ کنند، بدون آنکه حتی بر میانجیگری بازنماییهای خودِ سوژه مبتنی باشند. در واقع در شکل افراطی آن، این اعمال قدرت، نه تنها در بعد فرمی فضای شهری که نماینده جمع اولیه است، به شدیدترین شکل ممکن بروز مییابد و چیرگی خودش را فریاد میکند، بلکه در فضای کالبدی انسان یا همان کوچکترین واحد قدرت نیز، تسلط و غالب بودنش را بازتولید میکند.
در واقع همانگونه که از فضای شهری برای بازتولید و اشاعه قدرت خود استفاده میکند، بلکه همان بازتولید را در فضای بدنهای انسانی نیز پدید میآورد. بنابراین بدن، با استفاده از قدرت انضباطی، در زمان و به واسطهی فضا به کار گرفته و آموزش داده میشود، تعلیم میبیند، و دستکاری میشود.
حرکات، ژستها و کنشگریهایی/فعالیتهایی که روزِ کاری را شکل میدادند با زمانبندی دقیقی همبسته میشوند که به دنبالِ آفرینشِ بدنهای به لحاظِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی سودمند، رام، منضبط، وقتشناس، مسئول، فرمانبردار، توانا، قبراق، سالم، آموزشدیده، آرام، پرهیزگار مولد و صرفهجواند . در این سطح از اعمال قدرت، هیچ نیازی به بازوان، خشونتِ فیزیکی و اجبارهای مادی نیست. فقط یک نگاه کافی است. نگاهی وارسیکننده، نگاهی که هر فردی زیرِ سنگینیاش چنان آن را درونی میکند که خود ناظر خویش میشود، به این ترتیب هر فرد این پایش را بر خود و ضدِ خود اِعمال میکند.
بهترین توصیف از شرایط کنونی