تا بهحال فکر کردید چرا اول مهر که میرسد، دلشوره بعضی از بچهها شروع میشود و برخی دیگر که دوران مدرسه را طی کردهاند، خرسندند که دیگر از اول مهر خلاص شدهاند؟
بههم تبریک میگویند که از فشار مدرسه و اجبار درسخواندن رها شده و میتوانند به دلخواه خود رفتار کنند و وقت بگذرانند!
تا بهحال از خودتان پرسیدهاید بهعنوان والد در این فشار مضاعف چه نقشی داشتهاید؟
برخی از این فشارها به سیستم آموزشی برمیگردد، آنچه مدارس را به جایی ناخوشایند برای بچههایی تبدیل کرده که باید دوازده سال از عمر خود را در آن بگذرانند.
سیستمی فرسوده که بهجای آموزش آنچه باید، عقبتر از آموزشگیرنده است. بچههایی که به نسل «زد» معروف هستند و به مدد ابزار و امکاناتی که دارند در معرض آماج اخبار و اطلاعات طبقهبندی نشدهای هستند که اگر والد آگاه و آشنا نداشته باشند احتمال وامکان خطر و مورد سوء استفاده قرارگرفتن برایشان فراهم میشود.
اینکه یک نوجوان چطور برای پیدا کردن اطلاعات صحیح، مطالعه، تحقیق و جستوجو از آن استفاده کند؟
کدام مراجع و اتاقها امکان پیشرفت را دارند و مورد استناد خواهند بود؟ و… چیزهایی است که بهجای ترس از این فضا و دور نگه داشتنشان باید آموزش داده شود؛ بهعنوان یک ابزار طرز استفاده صحیح و بیخطر را فراگیرند.
همه ما میدانیم کتابها امکان رقابت در فضای پررنگ و لعاب بازی و اینترنت و فیلم و … ندارند.
اما هنوز هستند بچههایی که بخوانند، اما با کمی دقت به تیراژ کتابها و زمان تجدید چاپ میبینیم که آمار ناامید کننده است.
اینجاست که سیستم آموزشی و آموزش و پرورش میتواند نقش خودش را ایفا کند. درست آنچه مغفول مانده و از یادرفته کتابخانه مدارس و بهروز بودنشان و زنگ مطالعه و کتابخوانی آن هم نه بهشکل سنتی و قدیمی آن که به مدد سیستمهای جدید تشویق و ترغیب کتابخوانی، بازی و داستان و استفاده از مربیان کتابخوانی که نقش تسهیلگر را دارند مهیا میشود تا آشتی با کتاب و فضای مطالعه امکانپذیر شود.
اما حالا که اینها را نداریم و نمیتوان در شرایط کنونی هم امید بست به تغییرات اینچنین که دغدغه مردم و دولت و سیستم آموزش چیز دیگری است؛ حداقل آن اندک بچههای اهل کتاب را از کتابخواندن زده نکنیم. بهجای آنها برای مطالعه از نظر موضوع و زمان تصمیم نگیریم. فضای داستانها و رمانها فضای تجربه است. فضای خیالپردازی و فرصت تجربه آنچه دور است یا ممکن نیست.
بسیاری از والدین با این فکر که خواندن کتابهای علمی و دانشنامههای موضوعی میتواند به فرزندانشان کمک کند تا راه را بیابند، از همان ابتدا راه غلط اجبار را پیش میگیرند.
یا فکر میکنند کتابهای مهارت زندگی میتواند راه درست را به فرزندشان نشان دهد. یا از میان کتابهایی با برچسب کتابهایی برای دختران و پسران راه اصلی و نجات فرزندشان را یافتهاند.
بله در کتاب و کتابخوانی حتی برای کودک و نوجوان هم موضوع و سلیقه وجود دارد. پس سلیقهمان را تحمیل نکنیم و فرصت انتخاب بدهیم. فرصتی برای انتخاب و گفتوگو درباره آنچه از پس تجربه مطالعه به دست میآید.
تا بهحال شده در خانه زمانی برای گفتوگو درباره آنچه در روز بر شما و دیگر اعضا گذشته داشته باشید؟ موضوعی جذاب را مطرح کنید و تمام اعضا خانواده فرصت نظر دادن داشته باشند؟ تا بهحال شده درباره کتابی که خواندهاید صحبت کنید یا از فرزندتان بخواهید بخشی از کتابی را که مطالعه میکند برایتان بخواند؟
همه اینها فرصت و تجربهای است برای گفتوگو؛ شنیدن و شنیده شدن. فرصتی که باید از خانه شروع کنیم.
شاید برایتان عجیب باشد، مدتی به واسطه کار در کتابفروشی تخصصی کودک و نوجوان مشغول بودم. روزی باید خاطراتش را بگویم که چه چیزهای عجیبی میشنیدیم و والدین چه انتخابهای عجیبی داشتند. فقط یک نمونه را بازگو میکنم: پدری برای دختر نوجوانش رمان میخواست، رمانی که تمام شخصیتهایش زن و دختر باشد، هیچ موضوع عاشقانه و احساسی که پای مرد و پسری در آن باشد وجود نداشته باشد. و در ادامه صحبتهایش داستانی را روایت میکرد.
با تعجب گفتم خب خودتان بنویسید بدهید دست دخترتان بخواند، یا سفارش بدهید نویسندهای از نویسندههای سفارشینویس، برایتان بنویسد. گفت نه اگه بنویسم دخترم آن را نمیخواند از کتابهای چاپ شده ناشران معروف میخواهد.
همینجا میشود حدس زد حنای پدر برای دختر رنگی ندارد و فرسنگها فاصله بین آنهاست. ظاهرا باب گفتوگو و پذیرش در میانشان بسته شده و پدر هنوز متوجه نیست که چه کرده و چه میکند.
اگر میخواهیم هنوز اندکی حنایمان رنگ داشته باشد، برای نسلی بسیار متفاوت که این روزها با آنها مواجه هستیم، پذیرا باشیم، بگذاریم آنچه میخواهند بخوانند، بگذاریم درباره آنچه خواندهاند بگویند و مهمتر از همه نترسیم از تفاوت بسیاری که بین ما و آنهاست. همیشه کلمه راه نجات است. وخواندن و آشنا شدن با فضاهای متفاوت امکان نزدیک شدن و بهانه گفتوگو را باز میکند و کتاب راهی است برای پیدا کردن نقاط مشترک و سلیقههای مشترک. از کتاب نترسیم.