پسماند گیلان به دنبال مدیریت تصمیم‌ساز؛

باران را مقصر می‌دانیم تا از تصمیم فرار کنیم

0 ۹

در کارگروه ملی مدیریت پسماند، جمله‌ای از سوی استاندار محترم گیلان طرح شد که اگر از کنار آن ساده عبور کنیم، به خودمان و نسل‌های آینده دروغ گفته‌ایم. این‌که شرایط اقلیمی استان گیلان و شدت و تعدد بارندگی‌ها بالاست، عاملی است که مانع از دفن بهداشتی پسماند است و باید به‌دنبال گزینه‌های دیگر بود.

 

این جمله، در نگاه اول شاید منطقی و معقول به‌نظر برسد. گیلان پرباران است، خاک اشباع است، سطح آب‌های زیرزمینی بالاست. اما مساله دقیقا از همین‌جا آغاز می‌شود؛ از جایی که یک واقعیت طبیعی، به توجیهی برای ناتوانی مدیریتی تبدیل می‌شود.

 

دفن بهداشتی، آن چیزی نیست که سال‌ها در ذهن ما با دفن سنتی آمیخته شده باشد. دفن بهداشتی یعنی مهندسی و کنترل. درواقع، پذیرش این‌ واقعیت که زباله یک مساله بلندمدت است و راه‌حل آن هم باید بلندمدت باشد. اگر قرار بود باران، دفن بهداشتی را ناممکن کند، بخش بزرگی از جهان کنونی باید سال‌ها پیش تسلیم می‌شد.

 

بنابراین، این واقعیت را بپذیریم که کشورهایی با شاخص بارندگی بالاتر از گیلان، با خاک‌های حساس‌تر و با محدودیت شدیدتر اراضی، نه‌تنها به دفن بهداشتی روی آوردند، بلکه آن را به‌عنوان یکی از ستون‌های اصلی مدیریت پسماند حفظ کرده‌اند. چون در آن‌ کشورها، بارندگی یک مانع نیست؛ یک پارامتر طراحی است. یعنی از ابتدا پذیرفته می‌شود و برای آن راه‌حل فنی وجود دارد.

 

بنابراین مساله گیلان، نبود راه‌حل نیست. مساله، تعویق در تصمیم است. وقتی مدیری می‌گوید «ما محل دفن نداریم»، در واقع می‌خواهد به زبان دیگری بگوید: ما هنوز نتوانسته‌ایم یا نخواسته‌ایم هزینه اجتماعی، سیاسی و مدیریتی یک تصمیم سخت را بپذیریم و بپردازیم. چون دفن بهداشتی، برخلاف پروژه‌های نمایشی، دیده نمی‌شود. افتتاح ندارد. تیتر نمی‌شود. عکس یادگاری هم ندارد. اما اگر نباشد، همه‌چیز فرو می‌ریزد.

 

در همین نقطه است که بحث «انتقال زباله» مطرح می‌شود. ایده‌هایی مثل انتقال بین‌استانی، جابه‌جایی با قطار، یا پیدا کردن یک نقطه دیگر خارج از گیلان. این‌ها روی کاغذ جذاب‌اند. اما در میدان، یعنی افزایش تصاعدی هزینه، ریسک اجتماعی، و وابستگی دائمی به جایی خارج از استان. هیچ‌کس صادقانه نمی‌گوید که انتقال زباله، اگر به‌عنوان راه‌حل پایدار معرفی شود، یعنی ما پذیرفته‌ایم که مساله را به آینده و به دیگران پاس بدهیم. یعنی هر روز، هر ساعت، هر کامیون، یک هزینه جدید تولید کند. هزینه‌ای که نه‌ تنها اقتصادی، بلکه سیاسی و اجتماعی است.

 

نکته‌ای که کمتر گفته می‌شود این است که حتی اگر امروز، همین حالا، یک زمین مناسب در خارج از گیلان اختصاص داده شود، فرآیند طراحی، ارزیابی، اخذ مجوز و اجرا، سال‌ها زمان می‌برد. در نتیجه، ما با راه‌حلی فوری طرف نیستیم. با یک تاخیر رسمی مواجهیم.

 

این‌جا مقایسه اجتناب‌ناپذیر می‌شود. در مازندران، پروژه‌ای با شرایط مشابه، با همان نسل قراردادها، با همان محدودیت‌های مالی کشور، پیش رفته است. نه با معجزه، نه با پول بی‌پایان. بلکه با پشتکار و پیگیری. با ایستادن پای پروژه نیمه‌تمام. با پذیرش این‌که مدیریت پسماند، پروژه نمایشی نیست.

 

در گیلان اما، مسیر دیگری انتخاب شده است؛ جلسات متعدد و متکثر، اظهارنظرهای متنوع، ایده‌های جذاب و پروژه‌هایی که بیشتر برای عبور از دوره مدیریت طراحی شده‌اند تا حل مساله. نتیجه‌اش هم روشن است: پیشرفت فیزیکی ناچیز، پرداخت‌های ناقص و بحرانی که هر روز عمیق‌تر می‌شود.

 

واقعیت تلخ این است که پسماند، با حرف و سخن جلو نمی‌رود. با مقاله‌نویسی درباره اقتصاد کشور هم حل نمی‌شود. این مساله، مدیریت می‌خواهد؛ آن هم مدیریتی که تصمیم بگیرد، هزینه بدهد و پای قول و قرارش بماند.

 

باران گیلان نه تازه است، نه غیرقابل پیش‌بینی. تازه نیست که امروز مانع شده باشد. آن‌چه تازه است، عادت ما به توضیح و تشریح ناتوانی به‌جای حل مساله است.

 

این پرونده رسانه‌ای قرار نیست کسی را متهم کند. قرار است یک چیز را شفاف بگوید: هنگامی که طبیعت را مقصر بدانیم، مدیریت شکل نمی‌گیرد و تا وقتی مدیریت شکل نگیرد، هیچ فناوری، هیچ انتقالی، هیچ پروژه‌ای ما را نجات نمی‌دهد. باران را مقصر می‌دانیم تا از تصمیم فرار کنیم.

 

عکس: مجتبی محمدی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.