دو دهه گذشته در ایران، ظروف آشپزخانه دارای کاربری اختصاصی بود. مثلا کسی در ظرف ترشی خوری ماست نمیخورد و یا برعکس و یا مثلا در ظرف شوکولات خوری (شکلات) سوپ سرو نمیکرد، حتی قاشق آجیل که عموما چوبی با گودی کم که در این سالهای اخیر کمتر هم شد سالی یکبار از کشوی سوم آشپزخانه خارج و در این ۱۳ روز ابتدای سال در نقش خود نقش آفرینی میکرد.
در میان این ظرف ظروف، یکسری پارچ و لیوان داشتیم که عموما خریداری نمیشدند و توسط اقوام و آشنایان در مراسمهای تولد، پاتختی و حتی عروسی دست به دست میشد و تا مادامی که در ایندستبه دست جعبه سالمی داشت میتوانست بعنوان کادو ارائه شود.
گیلاسهای پایه بلند شراب هم یکی از همین ظروف اهدایی بود که با وجود نداشتن کاربری در ایران با توجه به ممنوعیت شرعی، عرفی و قانونی دست به دست و وارد خانههای مردم شد. بوفهها، طاقچههای دکوری و قفسه شیشهای بالای اپن آشپزخانه پر بود از گیلاسهای مختلف که مثلثی روی هم چیده شده و بدون کاربری اصلی مورد استفاده قرار میگرفتند.
بستنی خوری بهترین پیشنهادی بود که میشد در صف اول تغییر کابری گیلاس شراب در ایران قرار گیرد و اینطور هم شد به طوری که در اوایل دهه هشتاد شما به محض ورود به مهمانی و خانه اقوام با بستی جعبهای میهن که بیشتر طعم مقوا میداد و با مربای پخته شده توسط مادر خانواده که ماهها در یخچال باد کرده تزئین و همچنین شوکورول و یدونه چتر کوچیک کار را تمام میکردید و با سه گل زده در زمین حریف پیروز میزبانی میشدید.
حالا دیگر ظرف گیلاس قصه ما با کاربری جدید ماهیت خود را پیدا کرده بود و دیگر بستنی خوری اولین نامی بود که میشد برای این ظرف پایه بلند استفاده کرد. این خاطره تغییر کاربری فرهنگی همیشه به ظرف و ظروف خلاصه نمیشود. پیاده راه فرهنگی شاید دستخوش این تغییر کاربری قرار گیرد.
ما در ظرف پیاده راه فرهنگی رقص، مراسم آیینی، برگزاری سمپوزیومها و جشنوارههای مختلف را انتظار داشتیم. تئاتر خیابانی انجام فعایتهای اجتماعی و فرهنگی برگزاری کنسرت و دیدن فوتبال و تشویق تیم ملی در مسابقات جهانی لازمه ایجاد پیاده راه بوده و هست و حال سوال اینجاست که آیا ظرف پیاده راه که در کشورهای همجوار در آن اپرا اجرا میکنند یا رقصندهای در گوشه آن میرقصد و یا نقاشی در حال کشیدن چهره شخصی است برای ما قابلیت تغییر کاربری دارد؟
آیا ما میتوانیم با سازماندهی درست و ایجاد کارگروه متخصص در روند فعالیتهای این فرهنگسرای سرباز که اتفاقا بسیار تاثیرگذار در امر فرهنگ و رسانه ای و آینه فرهنگ گیلان است درست تصمیم بگیریم؟
حال تصمیمگیری از آراییدن این فرهنگسرای سرباز تا برنامهریزی خوراک فرهنگی که در حال حاضر بدون کنترل در حال فعالیت است مهمترین تصمیم مدیریتی شهردار محترم رشت است. امید است با به صدا در آمدن زنگ خطر برچیدن این فرهنگسرا به فکر انجام تصمیم درست برای هر چه بهتر مدیریت کردن این ظرفیت فرهنگی عالی باشیم.
طراحی فوق نمایی از میدان فرهنگ است که اخیرا توسط سازمان سیما منظر شهری به فراخوان گذاشته شده است. در سالهای اخیر کلمه برندسازی و برندینگ شهری بارها به گوش رسید و همیشه به شخصه به دنبال تیم متخصص در حوزه برندسازی بودم ولی گویا فقدان وجود تیم برندسازی صرفا نام آنرا یدک کشید.
به طوری که امروزه شهر رشت در زمینه هویت بصری و نماد شهری فقیر است. این موضوع در زمینه المانهای میادین نیز صدق میکند. المانی که شاید در اینجا جایش را به فضای مکث داده و وجود فضای مکث برای یک شهر بسیار واجب است.
فضای مکث را میتوان فضای شهری پذیرای دیدار و به قول خودمان نوعی پاتوق شهری و محل قرار دانست. حال اینبار این محل قرار در میان فرهنگ رشت است. درست یا غلط بودنش را داوران و تصمیمگیران شهری میدانند ولی برای من که آدم جان شیرینی هستم قرار ملاقات در یک میدان آن هم هر لحظه در خطر آمدن یک خودرو ترمز بریده در آن میدان قابل قبول نیست.
بماند که در آییننامه فضای مکث نیازمند نرده بوده و در این طرح ما چیزی بعنوان نرده و دیوایدر ایمنی نمیبینیم. در قدیم اگر معلمی به خوشنویسی علاقمند بود اکثر هنرآموزان آن کلاس را به خوشنویسی علاقمند میکرد.
ای کاش در ارنج داوری این رویداد به غیر از معماران و شهرسازان دیزاینرها هم حضور داشتند آن زمان شاید نگاه کمی تغییر میکرد و به جای استفاده از نماهای کلیشهای ماسوله که در ثبت همان هم ماندهایم مردم گیلان را در میدان فرهنگ با فرهنگ و هنر گیلان آن هم بخش تاریکی که مردم نمیشناسند آشنا میکردیم.
ما هنرمندان بزرگی همچون بریرانی، محصص، حبیب محمدی، فریده لاشایی، آیدین آغداشلو و …. گیلانی داریم که رد پای آثارشان میتواند نگاهی نو به فرهنگ گیلان زمین باشد.
کارشناس رسمی دادگستری در زمینه هنر/ مدرس دانشگاه