تمرکزگرایی و بی‌عدالتی شهری در خیابان نواب؛

به دنبال عدالت در سلامت

0 ۹

برای بسیاری از شهروندان رشت و حومه، مراجعه به پزشکان در یک منطقه از شهر، تنها تصمیم درمانی نیست؛ سفری است از حاشیه به بخش اعیانی‌شده‌ی رشت. به‌طورِ معمول در هر خیابان، کوچه و یا بخشی از یک شهر، ممکن است اجتماعی از افرادِ متعلق به صنف و حرفه‌ای شکل بگیرد.

 

این امر زمینه سازِ شکل گیریِ هویت آن قسمت از شهر است. گاهی این بخش‌ها با عنوان «راسته»‌ شناسایی می‌شوند. به‌طور مثال راسته‌ی طلافروشان، میوه‌فروشان، صنعت‌گران. در شهر رشت از حدفاصل چهارراه گلسار تا خیابان بوسار، همچنین از میدان صابرین تا خیابان نماز، پیرامون و امتداد این خیابان‌ها، نقاطی هستند که به «راسته‌ی پزشکان» معروف شده‌‌اند.

 

شواهد تاریخی و گزارش‌‌های شهری نشان می‌دهند که این منطقه در ابتدا زمین چِرای احشام، مال‌رو و منطقه‌ای مسکونی بود. این ناحیه از دهه‌ی شصت شمسی با چیرگی ایده‌ی نوسازی و توسعه بر کشور به یک حوزه‌ی تجاری تبدیل شد و رفته‌رفته پزشکان و همکاران آن‌ها در حوزه سلامت و پزشکی، به آن جذب شدند. تا حدی که امروز، این نقطه از شهر قطبِ پزشکی محسوب می‌شود.

 

این موضوع به نوبه‌ی خود می‌تو‌اند فوایدی داشته باشد. به‌عنوان نمونه، دسترسی و صرفه جویی زمانی و فضایی، تقویت شبکه‌‌های حرفه‌ای، ایجاد هویت مکانی در شهر، رونق اقتصادی پیرامونی برای صنوف مرتبط همچون داروخانه‌ها و آزمایشگاه‌ها. اما زمانی یک راسته به مساله و گره تبدیل می‌شود که شواهد از ناموزون بودن آن در شهر حکایت داشته باشند.

 

منطقه‌ی یک شهر رشت که خیابان‌‌های گلسار، نواب، صابرین و… را در بر می‌گیرد، جزو بخش بالا‌نشین شهر محسوب می‌شود. اقشاری که در این مناطق ساکن هستند تقریباً از توان اقتصادی بالایی نسبت به دیگر ساکنین شهر برخوردار هستند. وجود انبوهی از کلینیک‌‌های پزشکی و پاراکلینیک‌ها در این نقطه‌ی شهری، هم موجب تبدیل شدن به پایتخت پزشکی شهر شده و هم موجب بازتاب این تصور در اذهان عمومی شده که سلامت و پزشکی متعلق به طبقه‌ی برخوردار است. از این رو برای شهروندان عجیب به‌نظر نمی‌‌رسد که پزشکان چرا این مکان شهری را برگزیده‌‌اند و یک راسته‌، تحت عنوان راسته‌ی پزشکی را تشکیل داده‌‌اند.

 

چرا که در دیگر نقاط شهر، نبود امکانات، نبود قشری مرفه با توان پرداخت هزینه‌‌های درمان، و فقدان برنامه‌ریزی شهری برای ارتقای مناطق ضعیف، امکانِ مکان گزینی را از میان برده است. به خودی خود این موضوع می‌تو‌اند تمرکزگرایی شدید و بی‌عدالتی شهری را در اذهان برجسته ‌کند.

 

در دیگر شهر‌های جهان، پدیده‌ی تمرکز گرایی پزشکان و تبدیل شدن یک خیابان به برند پزشکی نیز روی داده است. به‌عنوان مثال در شهر نیویورک در خیابان پارک و اطراف آن مطب و بیمارستان‌‌های بزرگ متمرکز بودند. همچنین سن ژرمنِ پاریس، بمبئی، دهلی نو و خیابان هارلی لندن که از نمونه‌‌های معروف جهانی هستند، با تمرکز شدید پزشکان در آن خیابان‌ها روبرو بودند.

 

آن‌ها معضلاتی مانند افزایش اجاره‌ها، حذف تدریجی منازل مسکونی به نفع املاک تجاری، تغییر ترکیب اجتماعی ساکنان محلی، حذف مغازه‌ها و کسب و کار محلی، ترافیک مزمن، آلودگی صوتی را تجربه کردند. به‌طورِ مشخص خیابان هارلی لندن، از سال ۱۸۴۵ تا سال ۱۹۱۴، شاهد تأسیس مطب‌ها و تشکیل یک جغرافیای شهریِ پزشکی بود.

 

پزشکان خیابان هارلی نسبت به سایر پزشکان لندن متفاوت بودند. به نوعی آن‌ها پزشکان فعالی بودند که مدارک معتبرتری داشتند. عضو انجمن‌‌های پزشکی بودند. تخصص‌‌های پزشکی جدید و کلینیک‌‌های تخصصی جدید ایجاد کردند. از طریق سِمت‌‌های ارشد بیمارستانی و آموزشی خود، تاثیر مهمی بر نسل بعدی پزشکان داشتند. این ارتباط باعث می‌شد پزشکان جدید به خیابان هارلی جذب شوند.

 

تا پایان قرن بیستم حدود ۱۴۰۰ پزشک، جراح و دندانپزشک در خیابان هارلی مشغول به کار بودند. بر اساس نظرسنجی سال ۱۹۹۵ تحلیلگران مراقبت‌‌های بهداشتی (HCIS)، ارزش مراقبت‌‌های پزشکی خصوصی در این منطقه ۳۷۵ میلیون پوند برآورد شد. در حالی‌که گفته می‌شد کل بازار مراقبت‌‌های بهداشتی لندن ۶۵۰ میلیون پوند بوده است.

 

درواقع منطقه خیابان هارلی بیش از ۶۰ درصد از این بازار را تشکیل می‌داد. در حقیقت از خیابان هارلی به‌عنوان بهشت پزشکان یاد می‌شد، که با همه‌ی کارکرد‌های مثبتی که داشت، همچنان موضوع ناموزونی و بی‌عدالتی فضایی-شهری بیشتر به چشم می‌آمد.

 

در ادبیات جامعه‌شناسی شهری، عدالت را به‌عنوان مجموعه‌ای شامل مساوات، دموکراسی، تنوع، منافع عمومی و کارآمدی مطرح می‌کنند. عدالت به‌عنوان هنجار حاکم بر سیاست‌گذاری شهری، بسیار با ارزش تلقی می‌شود که از همه اقشار و شهروندان طرفداری می‌کند و آن را حق همگانی می‌د‌اند. همچنین در برنامه‌ریزی‌‌های شهری نگاهی به‌جایگاه فرودستان دارد تا وضعیت آن‌ها را بهبود بخشد.

 

اما در توسعه‌ی نامتوازن شهری، سود و بهره‌ی مادی نصیب طبقه و اقشار خاصی می‌شود. در نتیجه، گروه‌‌‌هایی از شهروندان نه‌تنها از خدمات شهری، بلکه از حق برابر بر شهر و امکانات حیاتی آن محروم می‌شوند.

 

هانری لوفر، جامعه‌شناس فرانسوی، این وضعیت را نقض «حق به شهر» می‌د‌اند. از حیث نظریه‌ی حق به شهر، امکان برخورداری همه‌ی کاربران شهری از امکانات در شهر یک مطالبه‌ی اجتماعی و سیاسی محسوب می‌شود. درواقع شهروندان هم حق مشارکت دارند و هم حق بهره‌مندی. حق مشارکت خواهان مشارکت عادلانه‌ی شهروندان در تصمیم‌گیری‌‌های شهری است.

 

در هر سیاست‌گذاری‌ و برنامه‌ریزی‌ای بایست ذی‌نفعان در آن حقی داشته باشند. یعنی بتوانند سرنوشت خود را در فضا‌های شهری تعیین کنند. نقش فعالانه‌ی خود را در ایجاد فضا ایفا کنند، نه آن‌که فقط مصرف‌کننده‌ی صرف فضایی باشند که از قبل برای آن‌ها طراحی و ایجاد شده است.

 

به‌عنوان نمونه، تمرکز خدمات پزشکی در بخش یک شهر رشت، بدون مشارکت شهروندان ساکن مناطق کم‌برخوردار، نقض این حقوق است. می‌توان استدلال کرد که در اتخاذ چنین سیاست‌‌‌هایی، عنصر عدالت شهری به‌طورِ کافی لحاظ نشده است.

 

حق مشارکت و حق بهرمندی از فضا، این ایده را بیان می‌کند که همه‌ی شهروندان باید قادر باشند تا از همه‌ی فضا‌های شهری، خدمات حیاتی و امکانات عمومی به‌طورِ برابر بهره‌مند شوند. نه فقط آن‌که طبقاتی خاص از آن استفاده کنند. وقتی خدمات پزشکی در یک ناحیه‌ی مرفه متمرکز می‌شود، امکان بهره‌مندی برابر از خدمات درمانی برای افرادی که از آن مناطق دور هستند و در حاشیه‌ی شهر به سر می‌برند، سلب می‌شود.

 

اگر به شکل کلی، نقش گروه محرومین در تدوین و اجرأی سیاست‌ها حذف شود، فرأیندی که منجر به بازتوزیع بیشتر منافع در جامعه شهری می‌شود را عملا ناکام می‌گذارد. بنابراین، تمرکز راسته‌ی پزشکی در منطقه یک شهری را می‌توان محصول منطق برنامه‌ریزی شهری مبتنی بر بازار، سرمایه و قدرت اقتصادی دانست که با برنامه‌ریزی عدالت‌محور و حق برابر شهروندان بر شهر در تعارض قرار دارد.

 

برای بسیاری از ساکنین مناطق فقیر رشت، یا بیماران مراجعه کننده از شهرستان‌‌های همجوار و روستاها به پزشکان متخصص در گلسار، تبعات و تجاربی به همراه دارد. برای مثال تجربه‌ی هزینه گزاف برای رفت و آمد از یک منطقه به سمت گلسار رشت، اتلاف زمان، تحمل ترافیک، مواجهه با فضای لوکس و تجاری شده، همگی احساس نابرابری را در آن‌ها بیدا می‌کند.

 

وقتی یک فرد از حاشیه‌ی شهر رشت به بخش اعیانی‌شده می‌رود، و زمانی که کیفیت خدمات شهری، نوسازی، و امکانات و تفاوت در دسترسی‌ها را می‌بیند، کل فضای شهری به‌طورِ ضمنی به او یادآور می‌شود که این فضای خاص متعلق به او نیست. چون طبقات دیگر قرار است که از آن منتفع شوند. برای جلوگیری از این تجارب ناخوشایند در هر برنامه و سیاست‌گذاری‌ای بایست حق شهروندان مبتنی بر حق مشارکت و حق بهرمندی از فضای شهری را در نظر گرفت. حتی پس از ایجاد هر پدیده‌ای شهری که از قبل در سیاست‌گذاری آن شهروندان دخیل نبوده‌‌اند، حداقل می‌توان در پیامدها کاربران شهری را مشارکت داد.

 

اما در نکته پایانی، شاید بیان تجربه‌ی نحوه‌ی مواجهه مدیران و برنامه‌ریزان شهری، با تک کارکردی شدن خیابان هارلی لندن جالب توجه باشد. در لندن با معضل تمرکزگرایی پزشکان در یک نقطه از شهر، اقدام به حذف تمرکز پزشکی نکردند. بلکه به‌جای پراکندن پزشکان، آن را به رسمیت شناختند. درعین حال مجوز‌های تجاری سازی کنترل شدند. اجازه‌ی ساخت کلینیک‌‌های بزرگ، آزمایشگاه‌‌های بزرگ محدود شد و اغلب به بیرون از خیابان هدایت شدند.

 

برای جلوگیری از مرگ خیابان در ساعات تعطیلی مراکز پزشکی، کافه‌ها و رستوران‌ها و مراکز خدماتی دیگر دایر شدند که در راستای سیاست‌‌های توسعه‌ی فضا‌های عمومی بود. موضوع ترافیک شهری در آن منطقه به‌عنوان پیامدی از تاسیس یک پدیده در نظر گرفته شد و روی این پیامد متمرکز شدند.

 

درواقع در دهه‌‌های اخیر نهادی در لندن تحت عنوان Harley Street Business Improvement District (BID) شکل گرفت که تمرکز آن بر تنظیم رابطه‌ی پزشکان با ساکنان، مدیریت فضا‌های عمومی، حفظ کیفیت محیط شهری، پایداری کسب و کار، تعامل و کمک به تبلیغات کسب و کار خُرد و اعمال سایر برنامه‌ها برای بهبودی وضعیت بود.

 

اکنون پرسش اینجاست که مدیران شهری رشت، این پدیده را فقط نظاره می‌کنند یا آن را به رسمیت می‌شناسند و پیامد‌هایش را مدیریت می‌کنند؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.