نخل طلای جشنواره‌ی کن و جعفر پناهی؛

تعلیق شادی و کارگردانی اندوه

0 ۷۱

در روزهای گذشته، در شبکه‌های اجتماعی و محافل فرهنگی، سیاسی و رسانه‌ای واکنش‌های گسترده‌ای به دریافت نخل طلای جشنواره کن توسط جعفر پناهی، دیده شد. از چهره‌های هنری تا کنش‌گران سیاسی، همه با واژگانی آمیخته به احترام، تحسین و امید از این موفقیت یاد کردند. در سطح بین‌المللی نیز سیاست‌مداران و داوران جشنواره، اهدای این جایزه را نه‌تنها پاسداشت هنر، بلکه ادای احترام به ایستادگی و مقاومت در برابر سرکوب دانستند. بسیاری از کسانی که  درباره این رویداد هنری نوشتند، بر شیوه ابراز شادی جعفر پناهی تاکید داشتند: لحظه‌ای دستانش را بالا می‌برد، لبخندی مختصر، دست‌هایش را پشت سرش قلاب می‌کند و بعد همان‌طور نشسته به شادی دیگران نگاه می‌کند، جایزه می‌گیرد اما شادی نمی‌کند و به قول منتقدان مثل روبرتو بنینی کارگردان  فیلم زندگی زیباست لحظه اعلام نامش از روی صندلی نمی‌پرد و نمی‌دود و به بالای سن نمی‌جهد.

 

ابراز شادی، بر خلاف تصور عمومی، یک الگوی واحد ندارد. فرهنگ، تجربه‌های زیسته و زمینه‌ی کنش، شکل آن را تعیین می‌کند. پناهی، فیلم‌سازی که سال‌ها با محدودیت، سانسور، ممنوع‌الکاری و تهدید زیسته، دقیقا می‌داند دوربین‌ها کجا هستند، مخاطب کیست، و چه چیزی دیده خواهد شد.

 

در مردم‌شناسی، شادی نه فقط یک واکنش عاطفی و غریزی، بلکه کنشی فرهنگی و اجتماعی است که شیوه‌ی بروز آن در هر جامعه، تابعی از قواعد نانوشته، تجربه‌های تاریخی و زمینه‌های سیاسی است. انسان‌شناسان فرهنگی، شادی را هم‌چون زبان می‌خوانند: زبانی که باید در بستر مناسک، آیین‌ها، هنجارهای رفتاری و حتی نظام‌های سلطه، رمزگشایی شود. بر این اساس، آن‌چه در لحظه‌ی دریافت نخل طلایی از جعفر پناهی سر زد،  شاید کمتر نشانه‌ی فقدان شادی باشد و بیشتر گویای شکل خاصی از بیان شادی در فرهنگی باشد که دهه‌هاست شادی‌اش را مصادره کرده‌اند.

 

در جوامع مدرن، شادی به‌شدت با مصرف‌گرایی گره خورده است. برندها، پلتفرم‌های اجتماعی، تبلیغات و حتی اپلیکیشن‌های موبایل از شادی به‌عنوان یک «کالای مصرفی» استفاده می‌کنند. این یکی از زمینه‌های مهم مردم‌شناسی معاصر است که شادی را نه یک حالت شخصی بلکه یک محصول فرهنگی-اقتصادی می‌داند.

 

پس در جهانی که هیجان، واکنشی مصرفی است (قابل ثبت، بازنشر، فهم سریع و همذات‌پنداری فوری)، سکوت، ایستادن، و تماشاکردن یک ناهنجاری است. هیجان، به‌ویژه شادی، ساده‌ترین و سریع‌ترین رمز برای رسانه‌هاست. در لحظه‌ای که پناهی می‌توانست بپرد، بغض کند، بغل کند و دست تکان دهد،  انتخاب کرد بنشیند و نگاه کند. این یعنی: بدن من، رسانه‌ی من است، و در این لحظه، ترجیح می‌دهم روایت را به‌جای لذت، به تفکر واگذارم. بلوغ فکری، فرد را از واکنش‌های آنی عبور می‌دهد. او می‌داند در لحظه‌ای که شادی می‌تواند او را به یک تصویر جهان‌پسند بدل کند، بهتر است خود را از «مصرف شدن» دور نگه دارد. جایگاه اجتماعی، به‌ویژه برای هنرمند اصیل، یک میدان قدرت پیچیده است. پناهی می‌داند که بدنش نه فقط متعلق به او، که حامل حافظه‌ای جمعی است: حافظه‌ی سانسور، حذف، تبعید، و زیرزمینی شدن. پس شاید سکوت و نگاه کردن، شکل دیگری از فریاد باشد، فریادی دقیق و هدفمند.  پناهی شادی را به تعلیق درمی‌آورد، نه از سر ناتوانی، بلکه برای آن‌که لحظه را به یک رخداد بدل کند. و این، جسورانه‌ترین شکل شادی است: شاد بودن در عین به یاد داشتن همه‌ی آن‌هایی که هنوز اجازه‌ و فرصت شادی ندارند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.