پیادهرو، به معنای واقعی کلمه، جای پای آدمهاست؛ فضایی برای قدم زدن، تأمل و لذت بردن از شهر. اما در رشت، این فضا، گاه بیشتر به یک «پیشنهاد دوستانه» شبیه است تا قانونی الزامآور. افزایش جمعیت شهر، که نه از زادوولد که بیشتر از مهاجرت نشأت میگیرد چرا که با آمار زادو ولد همخوانی ندارد، به افزایش خودروهای بنزینسوز و ترافیک سنگین منجر شده است. خیابانهای رشت، که گنجایش این حجم از خودرو را ندارند، شاهد افزایش استفاده از دوچرخه و موتورسیکلت برای فرار از ترافیکاند. تا اینجا، همهچیز منطقی به نظر میرسد: جمعیت بیشتر، خودروهای بیشتر، ترافیک سنگینتر و در نتیجه، گرایش به راهحلهای جایگزین.
اما مشکل از جایی آغاز میشود که قوانین یا نقض میشوند یا بهدرستی اجرا نمیگردند. زیرساختهای ضعیف شهری رشت، که در مقایسه با راه شاهی هخامنشیان کم میآورند، این چالش را دوچندان کردهاند. تلاشهای اخیر برای ساخت پلهایی جهت جلوگیری از ترافیک و بهبود زیرساختها، گرچه قابل توجه، اما کافی و مناسب نبوده است. در کنار ترافیک سنگین و نقاط داغ شهری، حالا پیادهروهای رشت هم با چالشهایی روبهرو هستند: حضور موتورسیکلتها و دوچرخهسوارانی که با سرعت در این فضاها تردد میکنند.
وقتی ترافیک خیابانها کلافهکننده میشود، برخی موتورسواران و دوچرخهسواران به پیادهرو پناه میبرند. این موضوع، بهویژه در رشتی که هنوز قدم زدن بخشی از فرهنگ مردمش است، امنیت عابران را به خطر میاندازد. مغز انسان در پیادهرو، که فضایی امن تلقی میشود، انتظار خطری مثل موتورسیکلتی با سرعت رالی را ندارد. این حضور ناگهانی خطر تصادف را بالا میبرد.
حضور متورسیکلتها میتواند زیرساختهای پیادهرو آسیب بززند. کاشیهای و مصالح پیادهرو، که برای تردد عابران طراحی شدهاند، زیر فشار موتورها و دوچرخهها، لق میشوند، بهویژه در روزهای بارانی که گِل و لغزندگی، پیادهروی را به پیمایش کوهستانی مثلا صعود به شاه معلم در یک روز بارانی شبیه میکند.
دوچرخهسواری میتواند راهکاری ایدهآل برای کاهش آلودگی و ترافیک باشد. در شهری مثل رشت، که هنوز به آلودگی کلانشهرهایی چون تهران و اصفهان نرسیده، دوچرخه نهتنها دوستدار محیطزیست است، بلکه به سلامت جسمانی هم کمک میکند. اما پرسش اینجاست: آیا دوچرخه یک وسیله نقلیه است یا بخشی از فرهنگ پیادهروی؟ در بسیاری از شهرهای دنیا، این موضوع محل بحث است. برخی کشورها به دوچرخهسواران اجازه تردد در پیادهروها را میدهند، و حتی در یک کشوری مثل ایالات متحده امریکا، ایالت با ایالت و شهر با شهر نگاه به حضور دوچرخه سواران متفاوت است مثلا در آلاباما دوچرخه حق تردد در پیاده رو را ندارد اما در آلاسکا دارد. در واقع شرایط محیطی و دولت محلی است که تعیین کننده است. اما در بیشتر منابعی که من مطالعه کردم اما موتورسیکلتها تقریبا در همهجا از این فضا منع شدهاند. در رشت اما، این مرزبندی مبهم است.
پیادهروها بخشی از هویت شهریاند و برای شهری مثل رشت، که پتانسیل جذب گردشگر دارد، نقش کلیدی ایفا میکنند. پیادهگردی در خیابانهای تاریخی و گردشگری، تجربهای است که حضور موتورها و دوچرخهها در پیادهروها میتواند آن را کمرنگ کند. از سوی دیگر، مغازهدارانی که پیادهروها را با اجناس خود اشغال میکنند، فضای عابران را تنگتر کردهاند. این مسائل نهتنها کیفیت زندگی شهروندان را کاهش میدهند، بلکه بر نگاه گردشگران نیز اثر منفی میگذارند که خود بحث جداگانهای دارد.
شعارهایی مثل «رشت، شهر دوستدار دوچرخه» زیبا به نظر میرسند، اما بدون زیرساخت مناسب، بیشتر به آرزو شبیهاند. نبود مسیرهای اختصاصی دوچرخهسواری، دوچرخهسواران را به پیادهروها سوق میدهد. در مقابل، شهروندان رشتی، که خود عاشق دوچرخهاند، از نبود امنیت در پیادهروها گلهمندند. شاید بهتر باشد به جای شعارهای بزرگ، روی هدفهای واقعبینانهتر مثل «رشت، شهر پیادهمحور» تمرکز کنیم؛ شهری که پیادهروهایش امن، زیبا و در دسترس باشند.
برای حل این چالش، نیاز به نسخهای مدرن داریم که هم امنیت پیادهروها را تضمین کند و هم دوچرخهسواری را بهعنوان راهکاری سبز ترویج دهد. ایجاد مسیرهای اختصاصی دوچرخه، اعمال قوانین سختگیرانهتر برای جلوگیری از تردد موتورسیکلتها در پیادهروها و فرهنگسازی برای احترام به فضای عابران، از جمله این راهکارهاست. تغییر سبک زندگی شهروندان، از وابستگی به خودرو به سمت پیادهروی و دوچرخهسواری، میتواند ترافیک را کاهش دهد و رشت را به شهری جذابتر برای زندگی و گردشگری تبدیل کند.