روزنامه‌نگاری در عصر لحظه‌ها و انسان-خبرنگار

0 561

ابتدای دهه‌ی ۸۰ شمسی، زمانی که هنوز خبری از اینترنت پرسرعت نبود و روزنامه نگاری در ایران به همان رسانه‌های مکتوب و چند خبرگزاری مثل ایرنا و ایسنا و ایلنا محدود می‌شد، همراه همکار و دوست نازنینم، فرشاد قربانپور، یک روز در هفته کوله‌بارمان را می‌بستیم و عازم پایتخت می‌شدیم تا با روزنامه‌نگارهای معروف کشور برای پروژه شخصی ای که “مطبوعات در ایران بعد از انقلاب” نام داشت، مصاحبه کنیم. در این پروژه با ۴۰ روزنامه‌نگار درجه یک گفت و گو کردیم تا تبدیل به تاریخ شفاهی مطبوعات ایران در دوران بعد از انقلاب شود. تقریبا هیچ روزنامه نگار معروفی را از قلم‌ نیانداخته بودیم و دو سال این پروژه را ادامه دادیم تا اینکه بنا به دلایلی بخش بزرگی از آن نوارهای کوچک ضبط و صداهای پیاده شده روی انبوهی از کاغذ در جایی مصادره شد و دیگر‌‌ هم‌ خبری و اثری از آن نشد. مخلص کلام اینکه از هر ۴۰ بزرگوار در پایان گفت و گو یک سوال مطرح شد: “آینده روزنامه نگاری در ایران چگونه خواهد بود؟”

در بین پاسخ دهندگان، تقریبا هیچ روزنامه‌نگاری در خیالش چنین وضعیتی را که اکنون در آن هستیم، نمی‌پروراند. اکثریت به خاطر خوش بینی حاصل از آزادی های نصف و نیمه دوران اصلاحات، آینده درخشانی را برای مطبوعات ایران متصور بودند و برای هیچ کس قابل تصور نبود که روزی می‌رسد که نه اثری از مطبوعات چاپی می‌ماند و نه آزادی و استقلال مطبوعات رسمی. چند سالی پس از این پژوهش ناکام، رسانه‌های مجازی چنان فضای خبری ایران و جهان را در نوردیدند که حتی وزارت سخت گیر ارشاد ایران ناچار به تصویب قانونی در راستای به رسمیت شناختن این نوع رسانه‌ها شد. تفاوت اصلی سایت‌های مجازی با مطبوعات کاغذی، در اصل “زمان” بود. در دنیایی که همه چیز به سرعت در حال تغییر بود سرعت در خبررسانی هم اصل مهمی بود. با آمدن سایت‌ها خبر در لحظه مخابره شد و دیگر نیازی به رسیدن روزنامه‌ها روی کیوسک مطبوعاتی نبود. اینگونه شد که تحلیل‌های چند صفحه مطبوعات چاپی هم جایشان را به تحلیل‌های چند خطی سایت‌ها دادند. حتی مایی که به روزنامه نگاری پس از دوم خرداد و نوشتن ستون‌های تحلیلی چند هزار کلمه‌ای عادت کرده بودیم مجبور شدیم برای راضی نگه داشتن مخاطبین، خلاصه نویسی کنیم و آنچه را که قبلا در چند صفحه می نوشتیم، در چند پاراگراف نوشتیم. دنیا، دنیای سرعت بود و همه چیز در حال تغییر.

۲. سال ۹۲ روایت یکی از دوستان روزنامه‌نگار که پس از ۴ سال تازه از زندان آزاد شده بود این بود: “وقتی بعد از چهار سال از زندان آزاد شدم، انگار عین اصحاب کهف از خوابی چند صد ساله بیدار شدیم از بس که دنیا تغییر کرده بود.” اشاره‌اش به شبکه‌های اجتماعی مانند تلگرام و اینستاگرام بود. حتی سایت‌های خبری هم در حال خارج شدن از دور رقابت بودند. شبکه‌های اجتماعی تحلیل‌های چند هزار کلمه‌ای مطبوعات چاپی و یادداشت‌های چند پاراگرافی سایت‌های مجازی را تبدیل به چکیده‌ای از تحلیل‌ها کردند. دیگر نیازی نبود تحلیل گیر، چند صفحه یادداشت بنویسد و زمین و آسمان را بهم بدوزد. هرکس که می‌توانست در چند خط منظورش را بفهماند برنده‌ی فضای جدید بود و پرمخاطب‌تر از بقیه. دیگر نه از عمق خبری بود نه از دقت؛ همه چیز در سرعت خلاصه می شد. اگر از سال ۷۶ به بعد از چپ و راست ساعت‌ها پای کیوسک های مطبوعاتی می ایستادند تا داغِ داغ روزنامه شان را زیر بغل بزنند، اکنون آن آدم‌ها در هر لحظه از زندگیشان و در هر نقطه ای از دنیا که باشند با گوشی های هوشمند در جیبشان از هرآنچه که می خواهند با خبر می شوند. در عصری که شبکه های اجتماعی متولد شدند انسان های عادی، خود هم خبرنگار شدند و هم مخاطب. روزنامه نگاری کلاسیک در این شرایط به محاق رفت. مخصوصا در ایران که محدودیت‌های سیاسی فاتحه‌ی روزنامه‌نگار و روزنامه‌نگاری را خواند‌. چه آنکه مخاطب هرآنچه که می‌خواست را بدون روتوش و سانسور از شبکه‌های اجتماعی به دست می‌آورد‌. سرعت دنیا، سرعت نور شد و همچون جرقه‌ای کوتاه روزنامه نگاری کلاسیک در ایران به نفس‌های آخرش افتاد.

۳.خیلی‌ها معتقدند که دنیا، دنیای بدی شده است. هنوز دلشان بوی کاغذ روزنامه را می‌خواهد و ساعت‌ها خواندن تحلیل‌های پرعمق و طولانی. زمانی که هنوز خواندن کتاب فلان فیلسوف و روشنفکر ارزش بود، خردمندی در رسانه‌های دوم خردادی نوشته بود: “عصر فیلسوف‌هایی مانند کانت و مارکس و هگل سپری شده است و اکنون زمان تئوریسین‌هایی مانند هانتیگنتون و فوکویاما است که دنیا را تکان دهند. اکنون فلسفه جایش را به علم سیاست داده است.” (نقل به مضمون). اکنون اما ظاهرا دنیا از هر چه روشنفکر است عبور کرده است. آدم‌ها به فردیتی دست یافته‌اند که دیگر نیازی به سردبیران و دروازه خبر برای تشخیص دروغ و واقعیت ندارند و خود از خلال صدها خبری که به دقیقه به رویتشان می‌رسد راست و دروغ را تشخیص می‌دهند. البته که اشتباه در این میان به وفور است اما آنچه که اهمیت دارد این است که آدم‌ها همدیگر را پیدا کرده‌اند. خود فیلتر زندگی خود هستند. تصمیم را از همان ابتدا تا انتها خود می‌گیرند و مرجع شده‌اند. هرکس رسانه خودش را دارد. دلش خواست مخاطبینش را می‌پذیرد، دلش خواست مزاحمینش را بلاک می‌کند. حتی عمومی و خصوصی بودن رسانه اش دست خودش است. هرچه بخواهد می‌نویسد و به اشتراک می‌گذارد. از زندگی خصوصی‌اش بگیر تا تحلیل‌های سیاسی. به نظر می رسد که دنیایی که همیشه به رهبر و اندیشمند و مرجع نیاز داشت اینک آدم هایش خود مرجع تشخیص شده‌اند. در تغییر و تحولات جهانی و کشورها دیگر روشنفکران و احزاب مرجعیت‌شان را از دست داده‌اند و این آدم های معمولی هستند که همدیگر را پیدا می کنند. از بهار عربی گرفته تا جلیقه زردهای فرانسه و معترضین آمریکایی. روشنفکران ظاهرا امتحانشان را پس داده‌اند و رفوزه شده اند‌. پس از سال‌ها جنگ سردِ میان روشنفکران دو جناح فکری جهانی اینک مردمانی در جهان سر برآورده اند که از تمام ایسم‌ها عبور کرده اند. دموکراسی هم مفهومش در حال تغییر است. نه تنها دنیا از آریستوکراسی (نخبه گرایی) مطلوب ارسطو عبور کرده که ظاهرا از صندوق‌های رای هم گذر کرده است. اکنون نه مشت های گره کرده در خیابان‌ها، نه صندوق‌های آرا و نه چریک بازی‌های چپ گرایانه سرنوشت‌ها را به تنهایی رقم‌ می زنند. امروز بیش از هر زمان دیگری در جهان، این مردمان عادی هستند که در خانه‌هایشان، ماشین‌هایشان، سر کارشان و هرجای دیگری که عشقشان بکشد تنها با نوشتن یک جمله و به اشتراک گذاشتن یک عکس همچون قطره‌هایی به هم می پیوندند و اقیانوسی از اشتراک و همدلی و همسویی جاری می‌سازند. زمین بازی امروزه در دنیا تغییر یافته است. انسان پیامبر خود، روشنفکر خود، و رهنمای‌ خود شده است. انسان امروز از خلال هزاران اخبار و مطلب مخابره شده در ثانیه، ولو اگر کم عمق و سطحی باشد، ولو اگر پر از دروغ و اشتباه باشد، در نهایت تصمیم می‌گیرد آن را بپذیرد یا نه. خرد جمعی اکنون نه از طریق کاتالیزورهایی همچون روشنفکران و روزنامه‌نگاران که به صورت مستقیم در بین خود مردم و از دل گوشی های هوشمندشان، تشکیل می‌شود و می‌تواند جلوی اعدام را بگیرد، یا برای سقوط هواپیما عزاداری کند، یا قله دماوند را به صاحب اصلی اش برگرداند و… دنیای امروز مانند هر دنیای دیگری در این تاریخ چندهزار ساله پر از اشتباه و مکر انسان‌هاست اما آنقدر سرعت دارد که مدام همه چیز جبران شود و تغییر یابد. در طی دو دهه دنیایی که اینترنتش آنالوگ بود و برای وصل شدن به آن می‌بایست صدای بوق اتصال را تحمل می‌کرد اکنون تبدیل به “لحظه” شده است. همه چیز در “لحظه” اتفاق می‌افتد. در “لحظه” به دهکده جهانی وصل می‌شویم. در “لحظه” تصمیم می‌گیریم و توییت می‌کنیم و حتی اشتباهمان را هم در “لحظه” می‌پذیریم و می‌گوییم “مهم اینه که در لحظه احساست را به اشتراک بگذاری” و در “لحظه” عذرخواهی می‌کنی. در “لحظه” طوفانی از احساسات اجتماعی برانگیخته می‌شود. در “لحظه” شعارهای سیاسی همه گیر می‌شود. در “لحظه” کاری کرده است که دیگر سیاستمداران در “لحظه” تصمیم نگیرند و برای تصمیماتشان و عواقبش بیاندیشند. در چنین فضایی اما روزنامه نگاری به شکل کلاسیکش به فراموشی سپرده است؛ همچون روشنفکری. همچون روشنفکری که آرای‌اش را توییت می کند روزنامه نگار هم مخصوصا در ایران که محدودیت های سیاسی دارد، ترجیح می‌دهد اخبارش را خلاصه و چکیده به اشتراک جهانی بگذارد. اکنون مردم نه روزنامه و نه سایت که اول از همه توییتر، تلگرام ، واتس آپ، اینستاگرام را نگاه می‌کنند و از احوال دنیا خبردار می‌شوند. روزنامه نگار جماعت هم چاره‌ای ندارد که وارد این دنیای در “لحظه” شود و خود را مدام “آپدیت” کند. دنیایی که انسان ها رهبران خود شده اند.

روزنامه نگاری- روز خبرنگار- رسانه های گیلان- مطبوعات گیلان- تاریخ مطبوعات کشور۴- اینکه آن روزنامه‌نگاری نوستالژیک تخصصی بهتر است یا این انسان-خبرنگار، سوالی است که جوابش بسته به اعتقاد شخصی پاسخ دهنده دارد. از نظر من اما همه چیز این دنیا نسبی است. دنیا راه خودش را می‌رود و تاریخ توسط تک تک انسان‌ها ساخته می شود. کار جهان از ید ما خارج است جز در مواردی که همچون قطره‌ای به دریایی از اشتراکاتِ موردی می‌پیوندیم. در این دنیای نسبی مهم نیست که کدام روزنامه‌نگاری و کدام دوره زیباتر و بهتر است. مهم انسان‌ها هستند که قدرتشان در کدام دوره بیشتر شده است. اگر زمانی هر چند سال یک بار واترگیت و رسوایی کشیش‌ها داشتیم اکنون هر دقیقه رسوایی در گوشه‌ای از دنیا برملا می‌شود و در بسیاری از موارد هم یا نشردهندگانش ناشناس هستند یا انسان‌‌های عادی. کدام دوره بهتر است؟ نمی‌دانم. هر دوره‌ای از تاریخ خوبی‌ها و بدی‌های خودش را دارد. مهم آن است که ما چه تغییری می‌کنیم؟ سوال مهم این است که روزنامه‌نگاران در عصر لحظه‌ها چه تغییری باید بکنند که همچنان گروه مرجع جامعه بمانند؟ اما سوال مهم تر شاید این باشد که اصلا جامعه امروز و شاید جامعه فردا نیازی به گروه مرجع دارد یا خواهد داشت؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.