مواجهه با اجلاس سازندگان و طراحان کشور؛

واکنش اول، واکنش دوم

0 ۳۴

در سال‌های اخیر، گیلان به یکی از کانون‌های اصلی تقاضا برای ساخت‌وساز در کشور بدل شده است؛ روندی که در ظاهر با شعار «رشد و توسعه» همراه است، اما در واقع، تکرار همان الگوی مخرب و ضد محیط‌زیستی است که پیش‌تر در بخش‌های دیگر ایران، پیامدهای فاجعه‌باری چون فرونشست زمین، آلودگی هوا و آب، از بین رفتن اراضی کشاورزی و تخریب اکوسیستم‌ها را رقم زده است.

 

اکنون این الگو به گیلان رسیده است؛ استانی که هنوز نشانه‌هایی از هویت بومی، معیشت کشاورزی، طبیعت زنده و فرهنگ هم‌زیست با محیط، الگوهای معمار‌ی و نظام شهرنشینی را در خود حفظ کرده است. اما تداوم نگاه صرفا کالبدی و سودمحور به توسعه، می‌تواند آخرین سنگر زیست‌پذیری را نیز به سرنوشت بسیاری از پهنه‌های نابودشده کشور دچار کند. چنین روندی نه‌تنها نسبتی با مفهوم «توسعه پایدار» ندارد، بلکه در تضاد آشکار با زندگی انسانی و آینده محیط‌زیستی ایران است.

 

گویا بناست استان گیلان به‌عنوان آخرین گزینه‌ای که باشد که همه بی‌نظارتی‌ها،سوء مدیریت‌ها و عدم برنامه دقیق با اولویت محیط‌زیست را جبران کند و با همان شیوه‌ای “رشد” کند که سرنوشتی همانند باقی پهنه‌های نابود شده را به خود ببیند. حالتی که کوچک‌ترین قرابتی با مفهوم توسعه نداشته و با مفهوم زندگی انسانی و همچنین پایداری محیط‌زیست فرسنگ‌ها فاصله دارد.

 

این روند و چرخه و همچنین گردش و حرکت جریان سرمایه و ساخت و ساز عمرانی در ابعادی گسترده شامل حمایت‌های دولتی و همچنین نظام سرمایه‌ای بخش صنعت ساخت و ساز هم‌سو شده و بعضا برای دادن وجاهت به آن از گفتمان‌سازی و تبلیغات و برگزاری نشست و سخنرانی و توجیه این مسیر بهره گرفته می‌شود. جریانی که خواسته یا ناخواسته ناچار است از “سبزشویی” نیز استفاده کرده تا اثرات مخرب خود را در پشت نقابی شیک و موجه و در لباس و قامتی قابل‌دفاع عرضه نموده تا چرخه این تعرضات و مراجعات با کم‌ترین هزینه‌های اجتماعی به اهداف خود برسد.

 

آن‌چه که هر نگاه کارشناسی نسبتا دقیق می‌تواند تشخیص دهد، این است که این نشانه‌ها و روش در شرایط کنونی گیلان با توجه به آن‌چه که از تجربیات آزموده شده و عواقب و آثار مشهود همین رویکرد در باقی نقاط کشور می‌بینیم، همانند زهری است که شیرین بودن آن از مهلک بودن آن نمی‌کاهد. در بعد اجتماعی (به‌ویژه در مورد گیلانیان و هر دغدغه‌مند محیط‌زیست و فرهنگ) آن‌چه که از یک جامعه فعال و پویا می‌توان انتظار داشت عدم بی‌تفاوتی و بی‌توجهی و انفعال است.

 

زمین این سرمایه تجدیدناپذیر، بستری است که فرهنگ و معیشت و فولکلور این منطقه در همزیستی با طبیعت و هویت آن در طی اعصار و قرون متمادی در خود جای داده و پاسداشت و مراقبت از آن، در مواجهه با جریان‌های هماهنگ در کمین امری بدیهی و وظیفه‌ای قصورناپذیر است.

 

برگزاری “بیست و دومین اجلاس سازندگان و طراحان کشور به میزبانی گیلان و شهرهای شمالی” با تمامی نشانه‌ها و پیشینه‌های که از آن دیده شده است و همچنین فرآیند و جریانی که به آن پرداخته شده است را به احتمال بسیار زیاد می‌توان به‌عنوان جزئی از یک کل دانست که در یک چرخه شبکه‌ای ساخت‌وساز به خانه آخر محیط‌زیست و فرهنگ شهرنشینی و طبیعی گیلان چشم دوخته است.

 

وضعیتی که از بدنه‌های کارشناسی، جوامع دانشگاهی، حرفه مندان، می‌بایست در مقابل آن واکنش نشان داده و مانع از دست رفتن سرمایه‌ای شوند که جبران آن به محال نزدیک است. اما اتخاذ این واکنش نمی‌تواند از حیث رویکرد و روش و همچنین میزان اثرگذاری یکسان باشد، هرچند اگر در هدف و نظام ارزشی، اشتراک داشته باشد.

 

در واکنش نوع اول: می‌توان با طرد و ترک هر میدانی که مخالف حضور دارد به نقد، هجمه و تخریب در راستای شفاف‌سازی و ایجاد حساسیت پرداخت. این واکنش با تحریم و… همراه است.

 

در واکنش نوع دوم: می‌توان در فضا و بساطی که این جریان تدارک دیده است و در محفلی که به‌نظر می‌رسد به‌دنبال توجیه و سبزشویی است حضور داشت و از نظام ارزشی خود دفاع کرد و برای مخاطبان و حاضرین آن نیز، با بیان ابعاد پنهان، چالش ذهنی و استدلالی ایجاد کرد.

 

هر کدام از واکنش‌های دوگانه برای آن بخش از جامعه که مطالبه‌گری و فعالیت را به بی‌تفاوتی و نا اُمیدی ترجیح می‌دهند می‌تواند محتمل و یا گزینه بهینه مورد انتخاب باشد و برگزینندگان آن‌ها برای اولویت دادن به هرکدام، استدلال خود را دارند که می‌تواند حداقل برای همان دسته قابل‌دفاع و پذیرش باشد اما نکته‌ای که نباید از آن غافل بود عمق و گستردگی این معضل و بحران پیش‌روست.

 

همان‌گونه که روش نگاه و مدیریت سنتی به مفهوم “توسعه” فاقد کارآیی و ارزش است و می‌توان ابتلای گیلان را به خطری منجر شود که پیش از این بر سر تالاب‌ها، اراضی و پهنه‌های طبیعی، زندگی شهری، وضعیت آب، انرژی و هوای باقی مناطق اتفاق افتاده است، روش مقابله و مواجهه و گزینش نوع واکنش نیز می‌بایست با دقت و عمق نظر بیشتری همراه باشد.

 

در واکنش نوع اول ممکن است تفکیک مرز طرف‌ها مشخص باشد و به جبهه حق و باطل مبدل شود و یا رفع تکلیف مناسبی به‌نظر برسد که حساب ما جداست ولیکن باید به این نکته واقف بود که آن‌چه تحریم می‌شود ما نیز از آن محروم می‌شویم، به‌عبارتی دیگر ما از این فرصت که این هشدار و پیام را به بستر جامعه و مخاطبان برسان محروم می‌شویم و این فرصت، با این تحریم از ما سلب می‌شود.

 

در واکنش نوع دوم ممکن است با توجه به بودجه‌ها و جریان‌های هماهنگ و فرصت‌های دراختیار برگزارکنندگان، هرگونه دفاع و بحث در اهداف برگزارکننده هضم شده و یا مصادره به نفع خویش صورت گیرد و به‌نحوی دیگر از چهره و سوابق فردی هر سخنگو، برای وجاهت و مشروعیت بخشیدن به کل مجموعه استفاده شود و نتیجه آن شود که میزبان مراسم و دنبال‌کنندگان این مسیر از ابتدا برای آن برنامه‌ریزی کرده‌اند.

 

در واکنش نوع اول با سختی‌های بیشتری برای همراه کردن مخاطبان و شرکت‌کنندگان این اجلاس ممکن است وجود داشته باشد، اما نقش اپوزیسیون گرفتن روش راحت‌تری برای مبارزه است.

 

در واکنش نوع دوم ممکن است ساده‌انگارانه باشد که مجال اثرگذاری و فرصت بیان و دفاع محقق شود ولیکن امکان طرح مسئله برای مهمانانی وجود دارد که برگزارکنندگان با تمام مختصات مالی و سیاسی پای آن سخنان گرد هم جمع آوری کرده‌اند.

 

بی‌شک نمی‌توان هیچ‌کدام از این واکنش‌ها را عاری از عیب و هرگونه ریسک دانست و آن کسی از هرگونه خطر ارتکاب گزینه اشتباه در امان است که هیچ‌کدام از این واکنش‌ها برنگزیند و منفعل و تماشگر باشد.

 

ولیکن آن چیزی که بدیهی و امری ضروری است لزوم گفتمان‌سازی و ایجاد حساسیت بستر عمومی جامعه است که می‌بایست از زبان‌ها، قلم‌ها، سکوها و تریبون‌های مختلف تکرار و تبیین شود. خواه کلاس دانشگاه باشد، خواه رپرتاژ خبری، یادداشت، سخنرانی، جوامع صنفی و حرفه‌ای، فرهنگی و …

 

آن‌چه که در مقابل جریان سرمایه و سوءمدیریت و نگاه بتن‌محور می‌تواند قابل اعتنا و اثربخش باشد نگاهی واگرا و تفرقه‌افکن نیست. در ادامه توسعه‌اندیشه‌ زیست شهری همراه و دوستدار طبیعت و فرهنگ، نشانه‌های خود را می‌بایست در واکنشی فعال و مستمر بر بستر آگاهی و با زبان گفت‌‌وگو نشان دهد.

 

همگرایی و ارتباط مستمر در فضایی دیالکتیک می‌تواند از جامعه، مخاطبان آگاه‌تر و هوشیارتری در مقابل این رخدادها و جریان‌های در حال انجام بسازد. جدایی و تقابل درونی همان روش سنتی است که بعضا متوجه بسیاری از جریان‌های اجتماعی و فکری می‌شود و باعث می‌شود بیشتر از آن‌که بر هدف متمرکز شوند، به یکدیگر مشغول می‌شوند.

 

آن‌چه که در این شرایط اهمیت دارد رویکردی جامع و کل‌نگر به جنبه‌های آگاهی بخشی در خصوص این خطر پیش روست نه پیش داوری و برچسب بر اجزای آن. چرا که افتراق و جدایی‌گزینی و تفکیک انتخاب‌کنندگان هر کدام از این دو واکنش به تضعیف اثر بخشی و حصول به هدف مشترک است.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.