اولین باری که در مقابلم ایستاد و به رویکرد تحمیلی من که اقتدار و حق مادرانه میدانستمش اعتراض کرد، نُه ساله بود. پر غرور و با افتخار پیشانیاش را بوسیدم وگفتم: حق با توست، لباس توست و خودت باید انتخاب کنی. نه این که گذراندن چند واحد درسی روانشناسی رشد و روانشناسی عمومی در دوران دانشجویی از من مادر روشنفکر و آگاهی ساخته باشد، چنان جدیتی در نگاهش و چنان منطقی در کلامش بود که راهی جز پذیرفتن پیش پایم نمیگذاشت؛ و این شروع فصل جدیدی از تجربههای مادری من بود. همۀ پدرها و مادرها در جریان رشد فرزندانشان یک جا و یک زمان متوجه شکلگیری یک هستۀ مقاومت میشوند، شاید در بدو امر این مقاومت شکننده به نظر بیاید، اما واقعیت این است که تفاوتهای دانشی، گرایشی، و رفتاری ما بین نسلها گاه به تعارض وکشمکش منجر میشود و در ابعاد هویتی میتواند بهطور وسیع ساختارهای اجتماعی و فرهنگی هر جامعه ای را تحت تأثیر قرار بدهد.
هویت سازهای است که در روابط بینشخصی ساخته میشود، و به قول کاستلز(Manuel Castells جامعه شناس اسپانیایی) روند ساخته شدن معناست بر پایه یک ویژگی یا یک دسته ویژگیهای فرهنگی که بر دیگر منابع معنا برتری دارند. ریچارد جنکینز معتقد است هویت چه فردی و چه اجتماعی، به طور همزمان دو مفهوم اساسی را در خود دارد که ازدو نوع نسبت میان افراد و اشیاء حکایت میکند: تفاوت و شباهت. هویت یابی درک تفاوت و شباهتِ خود با دیگر افراد، دیگر گروهها و اشیاء و دیگر موجودات است. این روند با ارائۀ مجموعهای از صفات، باورها، گرایشها ورویکردها فرد را از دیگران متمایز میکند. درک این تفاوتها و شباهتها در یک فضا شکل میگیرد؛ فضا نه به معنای مکان و محل، فضایی که حاصل تجمیع زمان، مکان و روابط انسانی است. درک این تفاوتها وشباهتها بیواسطه نیست، هویت برساختی است. طبیعت وجامعه ابزار ومواد و مصالح هویت سازی را در اختیار افراد قرار میدهد. فرد در مجموعهای ازداراییهای فرهنگی گذشته وحال جوامع، گروهها و نهادهایی که در طول زندگی به عضویت آنها در میآید،کیستیِ خویش را در مییابد. در این فرایند تعلقها و مرزها تعریف میشوند، تغییر میکنند، ازبین میروند و مفاهیم و تصورات دربردارندۀ بیرون ودرون، خویش و بیگانه، ما و دیگران و… قوت مییابد. آن چه در این میان برای نظریهپردازان هویت قابل تأمل است نقش فرد و خودآگاهی او و موضعش در مقابل مراجع هویتساز است. آیا فرد در متن و زمینۀ اجتماعی فرصت انتخاب دارد یا هویت اجتماعی حاصل پذیرشی منفعلانه است؟ کاستلز معتقد است سه صورت هویتیابی وجود دارد که هرکدام پیامدهای اجتماعی خاصی دارند. ۱. هویت مشروعیتبخش: هویتهای عامدانه تحمیل شده بر افراد ازسوی نهادهای سیاسی، اقتصادی، مذهبی. در این نوع هویت قدرت و مدیریت افکارعمومی نقش مهمی دارد. تداوم سلطه وحفظ منافع نهادهای قدرت پیامد این صورت هویتیابی عمدتاً ناآگاهانه ومنفعلانه است.۲. هویت مقاومت: هویت ثانویه کنشگرانی است که منطق سلطه را برنمیتابند و برخلاف القائات نهادهای غالب شکل میگیرد. در این فرایند هویتیابی، فرد اطلاعات و عناصر هویتساز را پردازش میکند و متناسب با فضا بازتعریف میکند. آگاهی این گروه، کنشهای آنها را به سمت تلاش برای ساختن جامعهای بدون تبعیض سوق میدهد، جامعهای سرشار از احترام به تفاوتهای فرهنگی. ۳. هویت برنامهدار: به موازات هویتهای مقاومت در دنیای امروز شکل میگیرد. هویتهای برنامهدار زمانی شکل میگیرد که کنشگران اجتماعی با استفاده از مواد و مصالح فرهنگی در دسترس، هویت جدیدی برای خود میسازند که موقعیت آنان را در جامعه از نو تعریف میکند و هدفشان ایجاد تغییر است، ازطریق ارائۀ ارزشهای جدید در جامعه.
درجوامع سنتی که تشابه ضامن وحدت و انسجام اجتماعی بود، بیشتر هویتیابیها منفعلانه بودهاست؛ اما در وضعیت پستمدرن که به شدت تکثرگرا، چندپاره و نسبیتگراست و با وجود جریان جهانی شدن و عبور پرشتاب از مرزهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، سرعت تغییرات، جامعه اطلاعاتی و شبکهای، انتظار میرود هویتهایمقاومت و برنامه دار بیشتر شکل بگیرد. یعنی اگر در کثرت مواد و مصالح هویت یابی کسی بر هویت مشروعیت بخشِ تحت سلطۀ خود بماند جای تأمل دارد. برگردیم به فرزندانمان که موجبات شگفتی ما را فراهم کرده اند، نسلی که هم نهادهای قدرت و هم نهاد خانواده وهم نهاد آموزش باید شناخت بیشتری از هویت آنها داشته باشد، نسلی که القائات این نهادها را پس میزند. نسلی که وقتی ما دلمشغول نمرۀ بیستِ درسهایش وتغذیۀ ارگانیک وکنترل رفت و آمدها و رفقایش بودیم، رهایی را درفضاهای رهایی بخش مجازی تجربه میکرد، ازارتباطات فیزیکی گذشته بود، و به قول ترکل(Sherry Turkle جامعه شناس) بازیگر وکارگردان و سناریونویس و تهیه کنندۀ و همهکارۀ نمایش خودش بود و از فشارهای ناشی از وفقدادن خود با انتظارات گروهی و جمعی در دنیای واقعی کم میکرد؛ فشارهای ایدئولوژیک و امر ونهیهای موجود در فضاهای مختلف اجتماعی. وعلیرغم نظر ما که مثل دنیای مجازی محاسبه ناپذیر، غیرقابل پیش بینی یافتیمش، اصول و قواعد خودش را یافته بود. اگر چه نمیتوان کنترل و ادارۀ فضاهای مجازی ازسوی منابع قدرت سیاسی و اقتصادی را نادیده گرفت؛ اما الگوی ارتباطی این فضاها که عمدتاً تعاملی و مبادلهای و دوسویه است، هویتهای گفتوگومحور بارآورده است، هویتهای ساخته شده در این الگو خطابه را بر نمیتابند، تاب تکصدایی را ندارند. در این الگوی ارتباطی هر فرد صاحب صداست، صدایی که میتواند تا دور دست ها شنیده شود. در این الگو دنیای صاحبان هویت جدید گسترده است و مرزها در بی زمانی و بی مکانی فروریختهاند؛ فاصلهها و تمایزات فرهنگی کم شدهاند و عضویت در گروههای جهانی اورا به سمت همگرایی با دیگر ساکنان زمین سوق میدهد. پیوندهای مضاعف قوام بخش هویت اوست و تعهد به ارزشهای انسانی فارغ از مکان و فرهنگ و زبان را در او تقویت میکند. آزادی و برابری نژادی وجنسیتی برای او به اموری بدیهی تبدیل شدهاند. او خود اظهاری را در این فضا تمرین کرده است و پرورانده است. نسلی که محافظهکار نیست، مطالبهگر است، و با سهیم شدن در مجموعهای از اطلاعات، انتقادگر است وبه بهبود اوضاع میاندیشد. خودسانسور نیسست، خود مرجع و خود محور است و با کمی خوش بینی شاید رسالتش خروج ما از تنهایی و انفعال و سکوت تاریخیمان باشد .