به چیزی میگوییم «خیابان» که هیچ ربطی به خیابان ندارد؛ زیرا میان مردم و خیابان گسستی ایجاد شده است. گسستی شناختشناسانه.
زبان این گسست، زبانیست که بهدنبال واقعیّتزدایی از خیابان است. زبانی که خیابان را صرفاً در سطح و حجم میبیند و مردم را حذف میکند. زبانی که خیابان را صرفاً با خودرو تعریف میکند نه مردم. خودرو در زندگی ما آنقدر تبدیل به نشانهای از رفاه و طبقه اجتماعی شده است که والاترین آرزوی قلبی هر فردی داشتن یک خودروی شخصی است. امروزه ما در وضعیتی زیست میکنیم که در آن دیگر خودرو نه یک وسیلهی صرف برای جابجایی ما در سطح شهر، بلکه بیش از آن تبدیل به یک نشانه شده است، نشانهای از جایگاه اجتماعی ما.
خیابان با عبور خودرو، شخصیت پیدا نمیکند. خیابان باید دارای بیانی، معنایی یا شیوهای از وجود خودش باشد. خیابانی که بهمثابه انسان سخن گوید، خیابانی که بتواند خلقوخوی خود، منشأهای اجتماعی خود و موقعیت تاریخی خود را نشان بدهد و به واقعیّت تحقق بخشد.
خیابان همیشه و از همان ابتدا پیش روی مردم بوده است؛ حتّی اگر مردم از خیابان روی برگردانند. خیابان جاییست که مردم غریبه میتوانند در آن جدل کنند و همصدا شوند. این امکان منحصربهفرد خیابان است.
چرا به جای «خیابان» از کلمهی همچون «شریان» یا «مسیر حرکت» و «اتوبان» استفاده میشود؟ چرا مهمترین اقدامات مدیریت شهری – درجایی مثل تهران – همواره بالابردن تعداد اتوبانها برای سهولت تردد خودرو در شهر است؟ چرا مهمترین برنامههای تبلیغاتی مدیران شهری چیزی جز یک تونل بیشتر یا یک اتوبان بیشتر تا حد دوطبقهکردن آن حتّی به قیمت صرف هزینههای هنگفت است؟ ساختن این همه اتوبان برای خیابانزدایی از شهر است.
برای سلب امکان همصدایی است. البته این اصطلاحات خنثی نیستند. بلکه استعارههایی اندامگرایانه به شمار میآیند. این اصطلاحات در پی تأکید بر شباهت شهر به یک موجود زندهاند. در این اصطلاحات کارکرد دارای اولویّت است. یعنی کارکرد پدیدهای چون خیابان را تنها به حملونقل تقلیل میدهند. کارکردی که انسان را از آن بیرون میراند. کارکردی که عابرپیاده را تنها غدّهی زائدی میداند که به هر طریقی باید از خیابانها دورش کرد و عملاً هیچ حقی در خیابان ندارد.
در «شریان» و «مسیرهای حرکتی» اتومبیلهایی با شکلهای مختلف از کنار هم میگذرند، همگی منزوی در اتاقکهاییآهنی، همچون اتمهای سرگردانی که هیچ رابطهای با هم ندارند. مکث در خیابان گریزناپذیر و حتّی مطلوب است چون ما مشغول یکدیگر میشویم، اتوبان امّا راهیست برای شتابان گذشتن. خیابان معطوف به اکنون است؛ اتوبان امّا معطوف به مقصدهای مختلف هریک از ما. در نتیجه واقعیّت خیابان چیز دیگری است. واقعیّتی که برای همصدایی مردم یک فرصت و برای مدیران شهری، سرشار از تهدید و تأکید بر یک قانون نانوشته: «تجمّع و تحرّک عابران پیاده در سطح شهر ممنوع».
مفهوم خیابان عمیقاً سیاسی است. خیابان محل گذر نیست. خیابان محل نظّارهی دیگری است، نظّارهی مردم غریبه. خیابان علیه سلسلهمراتب است. در خیابان هرکه باشی تنها انسانی غریبه به نظر میرسی. همین یعنی امکان توأمان جدل و همصدایی. در انقلاب، مردم در خیابانها تظاهرات میکنند و همصدا میشوند. مردمی که تا لحظهای پیش غریبههایی بیش نبودند. تظاهرات، متضمّن استفاده از «خیابان» بهمثابهی یک رسانه است. رسانهای برای نمایش جمعیت. برای تمرین قدرت. برای بهرخکشاندن عِده و عُدهی حامیان.
در واقع خیابان عرصهای است برای هماوردیِ جریانهای مختلف؛ خیابان دموکراتترین رسانهی سیاسی است. خیابان نه یک محل نمایش صرف که یک عرصهی مبارزه است. عرصهای که در آن تمامی تضادهای اجتماعی یکجا جمع میشوند و هر طبقه اجتماعی، حق خویش را در آن طلب میکند و برای حق حاکمیتش بر خیابان میجنگد. ما بیش از هر زمان دیگری محتاج خیابان هستیم. محتاج جدل بر سر چگونه زیستن، جدل بر سر اخلاقی زیستن. محتاج مخالفخوانی و همصدایی. ما محتاج خیابان هستیم، برای بیهدف پرسهزدن در میان یکدیگر، برای برقراری رابطهی چهره به چهره، برای تولید و مرور خاطرات جمعی، برای گفتوگو بر سر آینده. ما محتاج نظم برابری طلب خیابان هستیم.
خیابان اتفاقی به وجود نیامده. اگر تداوم زمان اجتماعی به اندازهی کافی آرام باشد، خیابانی ممتاز میتواند شکل بگیرد. مردمانی که سالبهسال شیارهایی را بر حافظهی خیابان حک کردهاند. شکوه، کارکرد فصول، غم، شادی، آزادی، شعار، عشق، کار، دستههای عزاداری، جشن، رنج، فقر، بحران و گاه انفجارهای خشم را بر چهرهی تاریک و روشن خیابان حک کردهاند. جایگاه انسانی و قابلیّتهای تاریخی خیابان را خنثی نکنیم.
نظرات بسته شده است.