قصه چای در اینجا طعم تلخ دارد. برای شروع بگذارید خاطرهای از این طعم تلخ چای بگویم. دهه هفتاد بود در دوره استانداری مسعود سلطانیفر و ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی، منازعه چایکاران با دولت و کارخانهداران به جاده و مسدود کردن آن کشیده شد. نیروی انتظامی بهناچار وارد عمل شد تا جاده را باز کند. استاندار در هیاهوی این منازعه مجبور بود اول امنیت را حفظ کند بعد به حل مسئله بپردازد. در نهایت از مرکز پژوهشی که من در آن مشغول بهکار بودم خواستند در خصوص موضوع چای پژوهشی همهجانبه انجام دهیم. تیمی مشغول انجام این پژوهش شدند. این پژوهش هم روش پیمایشی داشت یعنی دریافت نظرات چایکاران و کارخانهداران هم روش مصاحبه یعنی مصاحبه با کلیه مدیران مرتبط، نمایندگان مجلس و کارشناسان و هم روش اسنادی داشت یعنی مطالعه کلیه اسناد قانونی، مصوبات استانی و ….
نتایج پژوهش در قالب گزارشی مفصل به استاندار وقت داده شد. استاندار هربار که در موضوع چای به تهران میرفت در جلسات کمیتههای هیأت دولت یا سازمان برنامه و بودجه، این گزارش پژوهشی را با خودش میبرد.
یک شب حدود ساعت ۱۰ شب از دفتر استاندار زنگ زدند که جلسهای در مهمانسرای استانداری است و هیأتی از سازمان برنامه و بودجه آمدهاند و استاندار گفتهاند به فلانی هم بگویید حتما در جلسه باشند.
شام خورده و نخورده، لباس در راه پوشیده گزارش به بغل خودم را رساندم به مهمانسرای استانداری. در بین راه فکر کردم حالا که نماینده سازمان برنامه و بودجه مشخصا برای موضوع چای آمده حتما شقالقمر خواهند کرد و موضوع چای در جهت منافع ملی و استانی حل خواهد شد. وارد جلسه که شدم دیدم مدیران ارشد استان همه نشستهاند، کنار استاندار هم چند نفر نشسته بودند که از وجناتشان بر میآمد از تهراننشینان صاحب مکنت و مقام باشند.
بهمحض اینکه بنده سراپا تقصر جلوس کردم، استاندار مشغول تعرفه بنده شد به همان صاحبان مکنت و مقام. فرمایشات استاندار که تمام شد یکی از آن حضرات که گویا رئیس طایفه بود رو به من کرد با لبخندی که پشتش خشم ریز و پنهانی نهفته بود گفت؛ شما این گزارش را تهیه کردهاید که استاندارهر وقت به تهران میآید آنرا محکم در بغل گرفته اینور و آنور میبرد!؟
گفتم؛ بله ما تهیه کردهایم، حتما گزارش قابلی است که جناب استاندار قبول زحمت میکنند و با خود هرجا میکشانند.
سخن بهدرازا نبرم، رئیس طایفه از تهران آمده در نهایت به من گفت؛ … ما فکر میکنیم کاشتن چای و برنج مزیت اقتصادی ما نیست، اینها را ما از خارج وارد کنیم بهتر است. زمینهای کاشت برنج و چای تبدیل به مکانهای گردشگری بشوند اقتصادیتر است.
من آنروز، امروزمان را نمیدیدم، برای اینکه حرفی به زمین نمانده باشد فقط گفتم اگر روزی روزگاری به هر دلیلی کشور تحریم شد و نتوانست کالایی صادر یا وارد کند، آنروز چه خواهید کرد برای مردمان این سرزمین؟
گفتوگوی همینجا تمام شد و من برگشتم منزل برای خوردن شام نیمهتمام.
ملاحظات:
۱- موضوع انحلال سازمان چای از جانب دولت مطرح شده است و هنوز هم که هنوز است مشکلات چای حل نشده و چای هنوز طعم تلخ دارد. چای فقط برای بعضیها دبش است!
۲- مساحت باغات چای ۲۸۲۱۰ هکتار است ۹۰ درصد آن در گیلان و ۱۰ درصد در مازندران قرار دارد. ارزش اقتصادی چای در گیلان معادل ۲۵ درصد کل بودجه عمرانی است. میزان مصرف چای بیش از تولید آن است در صورت رسیدگی به موضوع چای، تولید چای داخل کشور میتواند حداقل نصف میزان چای مورد نیاز کشور را تامین کند.
۳- نظام حکمرانی در مورد گیلان همواره در تردید و آزمون و خطا بوده است. دورهای کشاورزی محور توسعه گیلان بود بعد صنعت افزوده شد و در نهایت دوره، دوره گردشگری شده است.
۴- هیچکدام از این سهمحور توسعه ایرادی ندارند. ایراد از آنجا آغاز میشود که نظام حکمرانی برای هر سهمحور، مدل تصمیمگیری مخدوش دارد و نتیجه این تصمیمگیری مخدوش شده است صنعت بیقواره، کشاورزی رو به زوال و گردشگری رها شده است.
۵- در این مدل آزمون و خطای تصمیمگیری و اغتشاش تصمیمگیری برای گیلان نتیجه این شده که یک روز سازمان چای را منحل و روز دیگر احیا و دوباره قصد انحلال آن را دارند. مسئله بود و نبود سازمان چای نیست مسئله مدل مخدوش تصمیمگیری است. همین روال در مورد برنج است و همچنان در مورد گردشگری.