میراثی که هنوز نفس می‌کشد؛

صوفی، در گرمابه و مردم به وقت بازار

0 ۱۲۲

به املش که بروید، نام و اعتبار خاندان صوفی برتمام شهرستان سایه افکنده است. نه فقط عمارت‌های تاریخی که از دوره قاجار به‌جامانده بلکه نام فامیل بسیاری از اهالی را با نام و یا پسوند و پیشوندهایی از «صوفی» و «سیاوش» خواهید یافت. نشانی از خاندانی که به گیلان کوچانده شدند تا امنیت را در کوه‌های شرقی گیلان برقرار نمایند.

 

«سیاوش» اگرچه نام قهرمان اساطیری را به ذهن متبادر می‌کند، اما گویی این کردهای عزیز، هم‌چون سیاوش بودند که به اجبار از آتش و خون جنگ‌­های تاریخ ایران گذر کردند و بی‌آن‌که اجازه یابند به سرزمین اجدادی بازگردند، سیاه چادر عشیره‌شان را در زمینی علم کردند، که اراده‌ی شاه فرمان می‌داد.

 

خاندان بزرگ و کردتبار صوفی در املش با استناد به روایات شفاهی و نیز مطالب پراکنده، به دستور شاه عباس اول به منطقه دیلمان و رانکوه کوچانده شدند و ضمن خدمت به حکومت‌های محلی به تدریج جایگاه حکومتی پیدا کرده و در اواسط قاجار در تشکیلات دیوان‌سالاری مناسبی به‌دست آوردند.

 

خاندان بزرگ و کردتبار صوفی در املش، به دستور شاه عباس اول به دیلمان و رانکوه کوچانده شدند و ضمن خدمت به حکومت‌های محلی به تدریج جایگاه حکومتی پیدا کرده و در اواسط قاجار در تشکیلات دیوان‌سالاری مناسبی به‌دست آوردند

 

از این خاندان قدیمی اسناد پراکنده بسیاری باقی مانده … مجموعه اصلی توسط نصرت‌الله خان صوفی سیاوش که در واقع ریاست طایفه را تا زمان مرگ(۱۳۳۶ ه.‌ش) داشت، نگهداری می‌شد. علی امیری، گیلان و میراث مکتوب دوره صفویه، مجموعه مقالات گیلان در گستره صفویه، ص:۴۵)

 

به گفته اصغر صمدی صوفی (متولد۱۳۱۹ خ) سرجدِّ این خاندان، کردهایی از «سلیمانیه» کشور عراق بودند. این دانش‌آموخته حقوق و فرهنگی بازنشسته، می‌گوید: خاندان صوفی در املش مصدر خدمات بزرگی شدند و به‌جز آبادانی در محدوده املش و رانکوه، «امنیت» بود که تا پیش از این توسط اشرار به ‌مخاطره می‌افتاد.

 

او یادآور می شود: در زمان اجباری شدن دریافت سجل، این خاندان پسوند «صوفی» و یا «سیاوش» را هم برای ساکنان قدیمی و ریشه‌دار انتخاب کردند تا قدرت ناشی از پیوستگی به این خاندان و قبیله را هم  نمایش دهند. به عنوان نمونه، اجداد خاندان من یعنی«صمدی» چندین نسل در این منطقه ریشه داشتند، ولی در زمان اجبار دریافت شناسنامه، پسوند «صوفی» به نام خانوادگی ما اضافه شد.

در کتاب «کردها و پراکندگی او در گستره ایران زمین» نیز به انتقال کردها از سلیمانیه به قزوین، عمارلو و رودبار الموت در زمان صفویه اشاره شده و نویسنده، یادآور می‌شود که بخشی از این کردها در زمان شاه اسماعیل و بخشی در زمان شاه عباس اول، در تشکیلات نظامی برای سرکوب ازبک‌ها به‌کار گرفته شدند و در پایان این ماموریت، بخشی از ایشان برای جلوگیری از تاخت و تاز روس‌ها در گیلان ماندند.

 

پس از آن شاهدیم که اداره املش و رانکوه و بخشی از دیلمان و الموت به کردهایی سپرده می‌شود که سرجدشان «علی شاه صوفی» بود. سرکردگی ایل صوفی از سال ۱۳۲۵ خورشیدی با نصرت‌الله خان صوفی- سیاوش است. (سیاوش به معنی سیاه‌پوش است که به مرور زمان دستخوش تغییرات شده) وی فرزند یحیی خان، فرزند نصرت الله خان، حاکم رانکوه، فرزند حاج میرزا محمدعلی خان، فرزند حاج جهانگیر خان، فرزند حیدربیگ، فرزند علی شاه صوفی است. (نک، حیدربهتویی، تهران: انتشارات خجسته، چاپ نخست: فروردین ۱۳۷۷، صص:۱۱۷ تا۱۲۳)

 

پس از اصلاحات ارضی، نفوذ خان کاهش نیافت و شاهد ورود ایشان در تشکیلات مدرنی هم‌چون انجمن‌های بلدیه و نماینده مجلس هستیم. تنی چند از شهرداران و اعضای انجمن بلدیه املش از خاندان صوفی بودند و در رشت نیز دکتر «قاسم صوفی»، مدتی شهردار رشت بود.

از جمله خدمات عمرانی این خاندان در شهر املش، احداث دو باب گرمابه بود. یکی برای استفاده عموم در بازار املش و دیگری حمام کوچک‌تری است که هنوز ساختمان نیمه مخروبه پابرجاست. باوجود تعدد عمارت‌های اربابی این خاندان در شهر املش، تنها دو خانه از این خاندان در فهرست آثار ملی ثبت شده است؛ خانه عبدالعلی خان صوفی( به شماره ۳۲۰۹۷ مورخ ۱۵/۵/۱۳۹۷ ) و خانه محمدتقی خان صوفی سیاوش (به شماره ثبت ۴۰۱۹ مورخ ۱۰/۷/۱۳۸۰)(نک، ولی جهانی، باستان‌شناسی در گیلان)

 

این دوبنا در حوالی پارک «میرزا کوچک» قرار دارد و در میانه همین مجموعه، گرمابه تاریخی صوفی را داریم که باوجود وعده مرمت آن از سوی شهردار املش در فروردین ماه سال جاری، هنوز مرمت نشده است.

 

این حمام از چند لحاظ اهمیت دارد؛ اولا تفاوت در نوع معماری یک حمام در منطقه کوهستانی با حمام جلگه. دوم، سبک خاصی از معماری آن به‌ویژه در بخش آتش‌دان که تقریبا سالم مانده، می‌تواند الگویی برای بازآفرینی سیستم گرمایش در دیگر گرمابه‌های عمومی گیلان باشد که تقریبا نیمه ویرانه رهاشده‌اند. سوم، خصوصی بودن حمام برای طبقه اشراف.

نگارنده تا زمان نگارش این گزارش، تنها نام یک گرمابه اختصاصی را در «سفرنامه ظهیرالدوله» یافتم که حمام کوچکی متعلق به «اکبرخان بیگلربیگی» بوده است و حتی مکان این گرمابه در رشت، در منبع مذکور گزارش نشده است. بنابراین وجود گرمابه صوفی در املش، می‌تواند ساختار و نحوه استفاده از گرمابه‌های اختصاصی طبقه‌ای از جامعه را هم به تصویر کشد.

 

دیگر شاخصه‌­ی گرمابه صوفی، استفاده از کاشی‌هایی با نقوش گل و بوته و اشکال هندسی، به رنگ آبی لاجورد در گرمخانه است. در حمام­‌های عمومی گیلان به دلیل رطوبت بالا، کمتر از تزیینات استفاده می‌شد و اندک تزیینات کاشی‌کاری تنها در سردرب و بعضا سربینه(سردینه) بنا مشاهده می‌شود. در گرمابه صوفی، کاشیکاری و آهک‌بری‌های دوره قاجار در گرمخانه و سیستم آب‌رسانی با تنبوشه‌های سفالی هنوز پیداست.

 

ساختمان حمام درست پشت عمارت محمدتقی خان صوفی قرار دارد و دوضلع دیوارهای حیاط عمارت، حکم دیوار حیاط حمام را هم پیدا کرده. اکنون دوسوی دیگر این گرمابه تاریخی، در حصار داربست‌های مرمت قرار گرفته است. گوشه محوطه، کوهی از شن و ماسه برای عملیات عمرانی تخلیه شده، اما رشد بیش از حد علف‌های هرز نشان می­‌دهد که خبری از عملیات عمرانی نیست.

اگرچه در خبر منتشر شده به نقل از شهردار املش (پایگاه خبری کاشف‌الاسرار، ۲۷/۱/۱۴۰۴) قرار بود ساختمان گرمابه مرمت شود، ولی از محتوای بنر نصب شده بر داربست می‌توان فهمید که از مرمت خبری نیست و فقط «دیواری» قرار است این بنای ارزشمند را محصور نماید.

 

«برای همین یک دیوار هم بودجه­ ندارند!» این را یکی از اهالی به طعنه می­‌گوید. مدیر میراث شهرستان املش نیز تایید می‌­کند که ردیف اعتباری از بودجه شهرستان تعیین شده ولی هنوز اختصاص نیافته است. مجری پروژه، شهرداری است ولی سلیمانی، شهردار املش، نیز پاسخگوی تماس نگارنده نبود.

 

آن سوی داربست‌ها، علف‌های هرز و گیاهان خاردار مناطق کوهستانی، حدود نیم متر رشد کرده‌اند. با این حال راه رفتن بر قلوه سنگ‌های بستر، کف پوش خانه­‌های قدیم را تداعی می‌کند، گویی حمام در روزگاری بخشی از حیاط اصلی بوده و کف پوش سنگی، یادگار محصور بودن حمامی که بعدها از عمارت اصلی تفکیک شده است. دیوارهای دوسوی حیاط که بر حمام سایه افکنده نیز، این ادعا را ثابت می­‌کند.

 

طاق ضربیِ ورودی آتشدان مرا به ورود وسوسه می­‌کند. خمیده و ترسان در ورودیِ آتش‌دان به خود دلداری می­‌دهم که این خشت‌ها بیشتر از ۱۰۰ سال دوام آورده، فرو نمی‌ریزد. انتهای آتش‌دان، راه باریکی است که دوباره به اتاقکی با طاق ضربی آجرچینی شده گشوده می‌شود.

 

لای خشت خشت همین حمام، پشت نقش و نگار کاشی‌های لاجورد، زیر طاق فروریخته گرمابه، تنها روایت کوچ اجباری کردها به املش نیست، راوی سبک زندگی مردم کوچه و بازار است

 

نور تلفن همراه و سقف گنبدی که فرو ریخته، کمک می­‌کند تا نحوه سیستم گرمایش گرمابه‌های قدیم را تصویرسازی کنم. پس خزینه این‌گونه گرم می‌شد؛ انتهای طاق ضربی دوم، حوض خزینه است که دیگ مسی آن احتمالا غارت شده است.

 

دوباره داخل حمام می روم، سقف ورودی گرمخانه فروریخته و درختان انجیر ریشه‌های قطور خود را تا عمق خشت و ساروج دوانده‌­اند. گنبد اصلی گرمخانه سالم است، اما کف حمام دهان گشوده و تنبوشه‌های سفالی همانند شبکه‌­ای از لوله‌های آب گرم، حمام را گرم می‌کرده است.

خزینه آب سرد سالم، ولی شیشه­‌های گلجام نورگیر عمدتا شکسته و از بین رفته است. پاشویه و حوض کوچک سربینه سال‌هاست آبی به خود ندیده، اما آب، در کف چاه حیاط که عرض مقطع کوچکی دارد، تلالو دارد. بانوی میان‌سالی از کوچه عبور می‌کند، با چادر گلدار قهوه‌­ای.

 

یاد روزهایی که هنوز رنگ مشکی ترویج و غالب نشده بود. او که در ییلاق «کُجید» زاده شده، پس از ازدواج به املش آمده ولی هیچ‌گاه به این گرمابه نرفته است :«اینجا حمام خان بود. ما کهنه حمام صوفی می‌رفتیم، وسط بازار. خانواده نباتچی اداره می­‌کرد. تا هوا گرم بود، درخانه آب را با تشت مسی گرم می­‌کردم. هر وقت هم می‌رفتیم ییلاق، بچه‌ها را می‌بردم گرمابه عمومی کجید. بعدا کهنه حمام صوفی را خراب کردند و خانواده نباتچی حمام دیگری ساخت.»

 

هنوز قهوه‌خانه‌های قدیمی گیلان، پاتوق سالخوردگان محله است. تا دلت بخواهد حرف برای گفتن دارند، از هر دری. ولی هیچ‌کدام گذشته حمام اختصاصی خان را به یاد ندارند: «مال ارباب بود و پیشکارهایش. اهالی اجازه ورود نداشتند.

 

ما می­‌رفتیم کهنه حمام. از اذان صبح تا ظهر نشده مردانه بود، بعد زنانه. حمام خیلی بزرگی بود. بعد هم که خراب شد و بخشی از آن در خیابان­‌کشی از بین رفت. سوخت حمام هیزم بود و اواخر مازوت. بعدها سه حمام دیگر هم ساخته شد ولی از وقتی گاز شهری آمد، حمام‌های عمومی هم بسته شد.»

 

از ورودی نیمه مخروبه سربینه حمام- که روبه عمارت است- سرشیرهای فیروزه‌­ای و سقف سفال پوش عمارت «محمدتقی خان صوفی» پیداست. و من از پنجره کوچک سربینه، می‌اندیشیدم که گرمابه رفتن‌های قدیم در یک نظام طبقاتی چگونه بود؟

 

گویی در شان خانواده ارباب نبود که به حمامی بروند که وسط بازار و معرکه عوام است. بنابراین خان مرحمت کرد و حمامی برای مردم عادی ساخت و حمام کوچکی برای خاندانش. خانواده، چند گام که برمی‌داشت، به حمامی خلوت و تمیز می­‌رسید. برازنده شان و مرتبه خاندان صوفی نبود که به حمامی بروند که اهالی کوچه و بازار می‌رفت.

 

اهالی قهوه‌خانه خاطره‌ها داشتند از حمام رفتن‌های قدیم؛ «اصلا رعیت جماعت حمام نمی‌خواست؛ یک لاشه صابون کِلِشتر و یا اگر وضعش خوب بود، یک قالب صابون زیتون می‌­رفت لب رود. اگر هوا سرد بود، تشت مسی را در گوشه خانه گرم می‌کرد.»

 

«گرمابه صوفی»، تنها یک بنای تاریخی نیست، گوشه گوشه این سرزمین پر است از تاریخ ننوشته، لای خشت خشت همین حمام، پشت نقش و نگار کاشی‌های لاجورد، زیر طاق فروریخته گرمابه، تنها روایت کوچ اجباری کردها به املش نیست، راوی سبک زندگی مردم کوچه و بازار است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.