زندگی شهری و الگوی شهرنشینی به دلیل ویژگیهایی که با خود به همراه دارد، شکل جدیدی از مسائل را پدید میآورد که پاسخ و نحوه مواجه شدن با آن است که جایگاه توسعه یافتگی و تمدن و فرهنگ هر شهر را مشخص و متمایز میکند.
سوانح و بحرانها را میتوان یکی از این دسته مسائل دانست که بدلیل تجمع و میزان حضور و آسیبدیدگی انسان، ابعاد آن تعریف و ارزیابی میشود. در بسیاری از این سوانح ردپا و اثر خود انسان را میتوان رهگیری و مشاهده کرد که این وضوح و شفافیت در حریق مناطق مسکونی (صرفنظر از شهر و روستا) بیشتر بوده و شناسایی انسان بعنوان عامل اصلی کار دشواری نبوده و نیازی به تعمق خاصی ندارد.
اما آنچه که در این مواقع اهمیت بسزایی به خود میگیرد، محدود نبودن نگاه به بازه زمانی کوتاه مدت وقوع حریق و شناسایی عوامل آن است. براساس اصلیترین و عمومیترین تقسیمبندی مدیریت سوانح باید به سه دوره زمانی ” قبل”، “حین”، و “بعد” از سانحه توجه داشت که نوع اقدام، نهاد مسؤول، نحوه اجرا و نظارت، فوریت زمانی، بودجه اقتصادی و … در هر مرحله متناسب با نیازها و الزامات آن تعریف میشود. توجه به همین زمانبندی، در مواجه با سانحهای مانند حریق میتواند نقش و وظیفه ( سازمانی یا اخلاقی) و به تبع آن در صورت وقوع نارسایی، سهم تقصیر هر نهاد را مشخص کند. خواه نهاد مدیریتی، نظارتی، محلی، اجتماعی و … باشد.
بی شک باید مدیریت بحران در بازه زمانی قبل از بحران یا سانحه را، زیربناییترین مرحله این تقسیمبندی دانست که از قضا بر میزان کارآیی و بهرهوری دو مرحله بعد از خود تاثیر بسزایی دارد. در این مرحله است که گرچه فوریت زمانی کمرنگ بنظر میرسد اما اهمیت پرداختن به آن با ضرورت بالا و فوریت زمانی میبایست مورد توجه قرار گیرد که از مهمترین دلایل این ضرورت را، میتوان غیرقابل پیشبینی بودن این سوانح دانست. به زبانی دیگر مداخله برنامهریزی و نظارت بر میزان و نحوه ساخت و ساز یکی از ضروریترین و اساسیترین اقداماتی است که به عنوان یک فوریت، ضرورت و بصورت مستمر باید در نهاد اجتماعی و مدیریتی به عنوان اولویتی اصلی مورد توجه قرار گرفته و به یک باور و ارزش اخلاقی تبدیل شود.
گرچه معمولا در زمان وقوع رخدادهایی مانند آتشسوزی که در محدوده امامزاده ابراهیم در شهرستان شفت اتفاق افتاده است باب سخن در این مورد، داغ و با مناسبت بنظر رسیده و ” حل مساله” حین بحران و یا شاید پس از بحران در ظاهر تناسب بیشتری دارد ولیکن با توجه به اهمیت این موضوع در همه سکونتگاهها (بویژه در سطح وسیعی از گیلان که با مصالح بوم آورد چوب، معماری با شیوهای سنتی با زندگی مردم عجین شده است) باید به این اتفاق به عنوان یک نقطه عطف زمانی برای تغییر نوع نگرش و اولویت نگاه کرد و به شکل زیربنایی به مرحله قبل از بحران توجه اساسیتری کنیم.
البته باید توجه داشت که گرچه الگوی معماری سنتی در بسیاری از روستاها و شهرهای گیلان از مصالحی (مطابق با اقلیم) استفاده میکند که از حیث ایمنی در زمان حریق به عنوان یک تهدید محسوب شده و قابلیت اشتعال و سرایت حریق و گسترش آن در این مصالح بشدت بیشتر است ولیکن جایگزینی آن با الگوی یکسان قابل مشاهده در اغلب مناطق کشور، نه تنها راه حل راحتی نیست بلکه اساسا درست و مناسب هم نخواهد بود.
اینگونه اقدامات به نحوی پاک کردن صورت مسئله و بیتوجهی به فرهنگ و هویتی است که اتفاقا خود عامل توسعهای برای گردشگری، جذابیت، ارزش معماری و … به شمار میرود.
اساسا در ابتدا مداخله و برنامهریزی در معماری و شهرسازی باید به عنوان یک ضرورت پذیرفته شده و در مرحله بعد به هوشمند و هدفمند بودن این فرآیند که توامان به فرهنگ، تاریخ و هویت این بوم توجه دارد، اهتمام ورزیده شود.
نمیتوان مطالعه و برنامهریزی را به عنوان یک خدمات لوکس دانست بلکه با توجه به ابعاد مالی و جانی این قبیل سوانح باید پذیرفت که این مرحله مقرون به صرفه تر، منطقیتر و ضروریتر است. این امر سبب میشود به سکونتگاههای انسانی به عنوان یک محدوده رها شده و مستثنی از مداخله نگریسته نشود حتی اگر در ظاهر و یا موقتا از ساختار و عملکردی در جریان برخوردار باشد. چرا که اساس برنامهریزی، پیشبینی برای شرایطی است که در آینده احتمال وقوع آن وجود دارد و زمان وقوع یک رخداد زمان مناسبی برای چارهاندیشی نیست.
حریق و آتشسوزی در مناطق زیستی انسانها اتفاقی جدید، نادر و خاص منطقهای نیست اما تمهیدات از پیش تعیین شده و درس آموختههای رخدادهای پیشین است که کارآمدی یک مجموعه مدیریتی و اجتماعی را مشخص میکند. این گونه است که شهری مانند لندن پس از آتشسوزی وسیع در سال ۱۶۶۶ با شهری مانند شفت که آتشسوزی در آن به سانحهای تکراری بدون تاثیر و تغییر در نحوه باسازی تبدیل شده است جایگاه و کارنامهای متفاوتتری دارد. در این قیاس شاید به تفاوتهای بسیاری بین این دو بتوان اشاره کرد که در ظاهر شاید قیاس معالفارق تلقی شود اما کمتر کسی است که در اهمیت زندگی و حیات انسان بین خود و دیگر شهرها (حتی بظاهر مترقیتر) سطح متفاوت یا پایینتری را در نظر بگیرد.
عالی و آموزنده👏