صبح است. مادری با کودک چهارسالهاش از خانه بیرون میآید تا به پارک نزدیک خانه برود. نیم ساعت بعد، با خستگی و نگرانی باز میگردد؛ هوای خیابان آنقدر آلوده بوده که نفسکشیدن برایشان سخت شده. در همان ساعت، پدربزرگی که سالها عادت داشت صبحها را در پارک بگذراند، امروز در خانه پردهها را بسته است. پزشک به او گفته: «در روزهای گرم یا آلوده، بیرون نروید.»
اینها دیگر داستانهای خیالی نیستند. اینها زندگی روزمرهی بسیاری از شهروندان کلانشهرهای ایران است؛ بهویژه برای کودکان، زنان سرپرست خانوار و سالمندان گروههایی که در طراحی و برنامهریزی شهرها کمتر به آنها توجه میشود، ولی بیشترین آسیب را از بحرانهای شهری میبینند.
دو بحران عمده امروز شهرهای ما یعنی گرمای غیرقابل تحمل تابستانها و آلودگی هوا در زمستان نهتنها مسائل محیطزیستی هستند، بلکه مسائل عدالت اجتماعی نیز محسوب میشوند. چرا؟ چون همه به یک اندازه از پیامدهای آن رنج نمیبرند.
در بسیاری از محلههای شهرهای بزرگ، دمای هوا در شبهای تابستانی تا هفت یا هشت درجه سانتیگراد بالاتر از مناطق روستایی است. این پدیده که «جزیرهی حرارتی شهری» نام دارد حاصل جایگزینی اراضی بایر و پوشش گیاهی با بتن، آسفالت و سازههای فلزی است. این فضاها نهتنها گرمای روز را جذب میکنند، بلکه آن را تا آخر شب نگه میدارند.
اما آیا همه میتوانند از این گرما فرار کنند؟
خانوادههایی که امکان خرید بخاری یا خنککننده را ندارند، کودکانی که مجبورند در حیاط مدرسه بدون سایه بازی کنند، یا سالمندانی که دیگر تحمل رفتن به محلهای دوردست را ندارند برای آنها، «گرم بودن» یک ناراحتی فصلی نیست، بلکه یک تهدید برای سلامت است.
و در زمستان، صحنه عوض میشود. همین فضاهایی که در تابستان داغ هستند، اکنون دچار تجمع غلیظ آلایندهها میشوند. باد نمیوزد، اینورژن هوای آلوده را در سطح نزدیک زمین به دام میاندازد و شهروندان بهویژه کسانی که بیماری تنفسی یا قلبی دارند در خانههایشان حبس میشوند. برای کودکان که سیستم تنفسیشان در حال رشد است، یا سالمندان که مقاومت بدنی کمتری دارند، این روزها میتواند خطرناک باشد.
اما مساله اصلی در جای دیگر نهفته است: در نحوهی طراحی شهر
برنامهریزان شهری معمولا به «تراکم جمعیت»، «گردش ترافیک» یا «توسعهی افقی» فکر میکنند، نه به اینکه آیا یک مادر سرپرست خانوار میتواند با اطمینان فرزندش را در ساعت دوازده ظهر به مدرسه برساند، درحالیکه دمای پیادهرو ۴۸ درجه و هوا پر از ذرات معلق است. یا اینکه آیا یک پدربزرگ میتواند بدون ترس از سکته، یک پیادهروی کوتاه داشته باشد.
زنان بهویژه در نقش مراقب اصلی کودکان و سالمندان در این معادله بار مضاعفی بر دوش دارند. آنها نهتنها بیشتر در فضاهای عمومی حضور دارند، بلکه بیشتر به ایمنی، دسترسی و آرامش نیاز دارند. اما چند پارک شهری وجود دارد که سایهی کافی داشته باشد؟ چند پیادهرو که از داغ شدن آسفالت جلوگیری کند؟ چند فضای عمومی که برای استراحت سالمندان طراحیشده باشد؟
قابل زندگی بودن شهر، فقط به معنای داشتن خانه یا دسترسی به مترو نیست. شهر قابل زندگی، شهری است که برای گروههای آسیبپذیر نیز قابلتحمل باشد.
و این یعنی بازنگری در اولویتها:
-درخت کاشتن دیگر فقط برای «زیبایی» نیست، بلکه برای فراهم کردن سایهای است که کودکان در آن نفس بکشند.
-پارکها فقط فضای تفریحی نیستند، بلکه «ریههای شهر» هستند که هم دمای هوا را تعدیل میکنند و هم آلایندهها را جذب میکنند.
-و سیاستگذاری شهری باید با یک پرسش ساده شروع شود: «آیا طرح، برای یک مادر، یک پدربزرگ، یا یک کودک ایمن و قابلتحمل است؟»
شاید وقت آن رسیده که ما دیگر فقط به شهر به چشم فضای اقتصادی یا فضایی اتومبیل محور نگاه نکنیم، بلکه آن را بهعنوان فضای زندگیِ انسانها بهویژه آنهایی که صدایشان کمتر شنیده میشود ببینیم.
چون در پایان، زیستپذیرترین شهر شهری نیست که بیشترین آسمانخراش را دارد، بلکه آن شهر است که همه افراد بهویژه گروههای آسیبپذیر در آن بتوانند نفس بکشند.