نویدعکاس از بندر مهآلود راهی آسمان شد. «جبار نوید» معروف به نوید عکاس که بخشی دلنشین از خاطرهی جمعی اهالی بندرانزلیست، شبانگاه بیستم بهمن چشم از جهان فرو بست. و اما خبر باز ایستادن قلب مهربانش از طپش، وقتی بامدادان در شهر پیچید، مه بندر آکنده از اندوه شد.
مردم شهر میدانند که قصهی زندگی او با تنهایی درهم آمیخته بود و خانهاش ازحضور همسر و فرزند خالی بود اما همه او را دوست میداشتند. او که ادب و صداقت و معرفتش از روشنا نشان داشت. ابرهای آسمان بندر، آشنای دیرین او بودند، او که سایهی قامت بلندش با چمنهای مستطیل سبز فوتبال آشنا بود و زمین مهربان بلوار انزلی را میشناخت. ما او را میشناختیم. گامهایش خویشاوند کوچهها، خیابانها، پلها و ساحل انزلی بود. عکسهایی که نوید عکاس گرفته در آلبوم بسیاری از مردم شهر و برخی گردشگرانی که روزی راهی این دیار شدهاند، دیرزمان است که چشمها را به مهمانی تماشا میخوانند. عکسهایی که حالا شاید رنگ باخته باشند اما سالهاست که لحظهای از زیستن را بیخیالِ گذر زمان در خود جای دادهاند. عکسهایی که هر یک قصهای در دل خود نهان دارند، روایتی از زندگی و همچنین حکایت مردی که عاشقانه عکس میگرفت و آن سوی چشمهای روشنش داستانهای ناگفتهی بسیار پنهان بود.
اینک او رفته است. چشمهامان که بر عکسهایش مینشیند، آه از نهادمان روانهی آسمان میشود و به شبها و روزهای بلند سالهای پایانی عمر او میاندیشیم که در آسایشگاه سالمندان سپری کرد. ما به همهی آن ساعات و دقایقی فکر میکنیم که او در سکوت به مرور خاطراتش در اتاقهای ذهن پُرتصویرش میگذراند. اکنون او رفته است؛ برخی سال تولدش را ۱۲۹۵ و بعضی دیگر ۱۳۰۱ میدانند اما چه توفیر میکند، که یکصد و چند سال از عمر او در عالم خاک گذشت، حالا ما ماندهایم وجای خالیِ او و عکسهایی که در زمانی به بلندای هفتاد سال از زندگی گرفته است.