ساحت دوقطبی فوتبال و رنگ باختگی مرجعیت رسمی

0 217

فوتبال از گذشته تا حال یکی از ارزان‌ترین سرگرمی‌های اقشار مختلف جامعه محسوب می‌شده و به دلیل محبوبیت چشمگیر آن در ایران پیوسته حواشی مختلفی را نیز به همراه داشته است. نمونه اخیر آن بازی دو تیم ایران و قطر در مسابقات جام ملت‌های آسیا بود. بازی مهمی که اگر ایران در آن به مرحله بعدی صعود می‌کرد، طلسم پنجاه‌ساله ناکامی در رسیدن به مرحله فینال درهم‌شکسته می‌شد. اما نکته‌ای که در اینجا به آن خواهم پرداخت، نه حواشی ورزشی و تکنیکی این بازی بلکه مسائل دیگری است که حول این بازی پدیدار شد. باید خاطرنشان کرد که ریشه این حواشی به بازی اخیر برنمی‌گردد، اگر دقیق‌تر بنگریم می‌توانیم دلیل دوقطبی شدن فوتبال را در ایران به اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ پیوند بزنیم، پس از اعتراضات سال گذشته، شکاف عمیقی بین مردم و نظام سیاسی ایجاد شد، سرمایه اجتماعی در کشور رو به افول رفت و مرجعیت نهادهای رسمی از رسانه تا دین به طرز چشمگیری کاهش یافت.

با وقوع این شرایط، فوتبال نیز که زمانی نقطه اشتراک بین اقشار مختلف جامعه بود و مصداق شادی ملی تلقی می‌شد، به محل مناقشه تبدیل شد و هر گروه سعی در مصادره آن به نفع خود داشت. عده‌ای فوتبال را متعلق به مردم و اعضای تیم ملی را از مردم ‌دانستند، گروهی دیگر با حکومتی خواندن تیم ملی از باخت آن خوشحال شدند و افرادی نیز بین ابراز ناراحتی و خوشحالی سردرگم بودند و حالتی از تردید و عذاب وجدان داشتند. باید گفت بروز این وضعیت، بیش از اینکه به مدیریت ورزشی و عوامل تکنیکی برگردد، به سایر بحران‌های موجود در جامعه مرتبط است. زمانی که نظام سیاسی با بحران مشروعیت مواجه می‌شود، مردم از آن فاصله می‌گیرند و به‌جای مشارکت در جریان امور، از رویدادهایی حمایت می‌کنند که برخلاف اهداف تبلیغی نظام سیاسی است. رواج اصطلاحاتی همچون «رسانه میلی»، «فوتبال حکومتی» و اصطلاحاتی نظیر آن نیز گویای این وضعیت است که فاصله نظام سیاسی و مردم بیش‌ازپیش تشدید شده است و ازاین‌رو، در خصوص بسیاری از مسائل از فوتبال تا سبک زندگی با دوقطبی شدن مواجهیم. فوتبال «ما» و فوتبال «آن‌ها»، سبک زندگی ما و سبک زندگی آن‌ها و مواردی نظیر آن. در این وضعیت، افراد جامعه، خود را نه جزئی از نظام موجود، بلکه به‌مثابه در حاشیه ماندگان و گروه اقلیتی در نظر می‌گیرند که علایق و دغدغه‌هایشان ارزشی برای نظام سیاسی ندارد، ازاین‌رو سعی می‌کنند در زندگی روزمره و امور فراغتی همچون فوتبال نیز فاصله خود را با نظام سیاسی و حامیانش حفظ کنند و از هر رخدادی که به آن‌ها منتسب است، اجتناب نمایند.

نوربرت الیاس (Norbert Elias)، به فوتبال و مسائل پیرامون آن از منظری جامعه‌شناختی می‌نگرد و اعمال خشونت در جریان بازی و حواشی پس ‌از آن را به دلیل خشونت‌های اجتماعی نهفته در افراد می‌داند که به طریقی هدایت شده است و در استادیوم‌ها تخلیه می‌شود. به بیان بهتر، ورزش و به‌طور خاص فوتبال به بستری برای تخلیه هیجانی و ابراز خشونت‌های پنهانی افراد تبدیل شده است، خشونتی که از طریق ورزش شکلی مشروع و کنترل‌شده به خود می‌گیرد. به دیگر سخن، در این وضعیت، خشم‌های فروخورده شهروندان جامعه در ناکامی مطالبات و آرزوهای تحقق‌نیافته در بازی فوتبال نمود می‌یابد، ازاین‌روست که فوتبال به ابزاری برای تخلیه احساسات و هیجاناتشان تبدیل می‌شود و گویی با باخت و یا برد تیم موردنظرشان، خود نیز در زندگی برنده یا بازنده شده‌اند و ازآنجاکه محمل دیگری برای خودبیانگری و خوداظهاری آزادانه ندارند، تنها جایی که در آن می‌توانند احساسات منفی و مثبتشان را بی‌پروا ابراز کنند، در استادیوم‌های ورزشی و به‌وقت تماشای فوتبال است. این مسئله فوتبال را از امری صرفاً فراغتی به مسئله‌ای اجتماعی- سیاسی و از سرگرمی‌ای آنی و کم‌اهمیت به موضوعی درخور توجه و مهم بدل می‌کند. امروزه ورزش با میدان قدرت و سیاست پیوندی ناگسستنی دارد، دولت‌ها سرمایه‌گذاری‌های کلانی در حوزه ورزش انجام می‌دهند تا بدین طریق نام کشورشان را در مسابقات طنین‌انداز کنند و نه‌تنها قدرت خود در میادین ورزشی را نمایش دهند، بلکه قدرت سیاسی و اقتصادی کشورشان را به رخ جهانیان بِکِشند.

علاوه بر این، باید افزود پذیرش دیگری و احترام به عقاید متفاوت تا جایی که برخلاف اصول انسانی و اخلاقی نباشد، چه در حوزه ورزش و چه در سایر حوزه‌های حیات اجتماعی چیزی جز تمرین دموکراسی نیست. اگر در میدان‌هایی همچون ورزش نتوانیم به عقاید و نظرات متفاوت دیگران احترام بگذاریم در سطوح کلان اجتماعی چگونه می‌توانیم تمرین تساهل و مدارا کنیم؟ پذیرش دیگری و تمرین مدارا امری حیاتی است که امروزه به دلیل شرایط دشوار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در جامعه شاهد کمرنگ شدن آن هستیم. جامعه دوقطبی شده به معنای واقعی کلمه، جامعه به شمار نمی‌رود، بلکه مجموعه‌ای از انبوه مردم است که در کنار یکدیگر نفس می‌کشند، اما زیست اجتماعی ندارند، آن‌ها آرمان مشترکی ندارند که از تحقق آن خشنود شوند. دوگانه سازی موضوعات مختلف از ورزش تا سیاست، یکپارچگی اجتماعی را تهدید و زمینه‌های تنش و ناآرامی را در جامعه ایجاد می‌کند.

کوتاه‌سخن آنکه به‌منظور جلوگیری از بروز تعارضات و دوقطبی شدن فزاینده جامعه، احیای سرمایه اجتماعی ازدست‌رفته در ایران و توجه به مطالبات مردم امری حیاتی است. زیرا تنها با کاهش شکاف بین مردم و نظام سیاسی مناقشات خرد و کلان در سطح جامعه را می‌توان مدیریت کرد و بستر را برای مشارکت بیشتر مردم در امور مختلف کشور مهیا نمود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.