این مطلب سعی در تحلیل محتوایی شخصیتپردازی زنان از منظر غزاله علیزاده با تاکید بر اثر دو جلدی خانه ادریسیها دارد. علیزاده در این اثر سعی در ابراز چالشهای سیاسی و اجتماعی مورد توجه زنان بعد از وقوع انقلاب ۵۷ را دارد. جایی که تقابل و تضاد ارزشهای سنتی با حضور زنان در جامعه، هنجارها و ارزشهای مردانه را چنان به زنان تحمیل میکرد که سبب بازدارندگی آنها در عرصههای مختلف اجتماعی و فرهنگی منجمله ادبیات میشد.
غزاله علیزاده زن را از منظر نوینی در اجتماع مردسالار تعریف و تشریح میکند. جنسیت، محوریت داستانهای او را شکل نمیدهد. محتوای اساسی داستانها را نه فقط مشکلات و دردهای متوجه زنان، بلکه ملال پایانناپذیر زندگی و جستجوی همیشگی آدمی برای دستیابی به خوشبختی تشکیل میدهد. نگاه علیزاده در نوشتن، نگاهی آرمانی بود. بروز دیدگاههای فمنیستی او در آثارش نیز با دیگر نویسندگان همدورهی خود تفاوت دارد. تلاش او در راستای جلب توجه عموم جامعه به دغدغههای زنان و بررسی ابعاد مختلف وجودی آنها بود. زنان در آثار علیزاده از تمام اقشار و طبقات حضور دارند. به تعبیری او توانست بیانگر دغدغههای زنانی باشد که از زنانگی خود شرمسار نیستند و جنسیت خود را با میل و رغبت پذیرفتهاند.
اسطوره و زن در آثار غزاله علیزاده
اسطوره به دنبال توضیح و کشف حقایق ناشناخته و بهویژه امر مقدس است. به همین دلیل خاصیت مبهم و متناقضی به خود میگیرد. اما روایت که در داستان با آن روبرو هستیم، با انسجام و کلیت در تلاش برای ساختاربندی حوادث پراکنده است. وقتی اسطوره وارد روایت، خصوصا روایتهای ایدئولوژیک میشود، برای شفافیت معنای روایت، تبدیل به اشاراتی زبانی و تصویری خواهد شد. اسطوره در داستان حکم واسطهای را دارد که از آن برای تکمیل مضمون روایت استفاده میشود. غزاله علیزاده از جمله داستاننویسهای زن است که اسطوره را با زبانی تصویری به روایت خود وارد کرده است. از این رو اسطوره در آثار او با تاکید بر کهنالگوهای زنانه بیشتر کارکردی هدفدار، فمنیستی و گاهی تزئینی و آرایشی دارد.
زیبایی، جاودانگی و شجاعت در شخصیتهای زن در آثار علیزاده، زنان در داستانهای او را اساطیری تعریف میکند. زیبایی در آثار او کارکردی رمانتیک ندارد بلکه خاصیتی است اسطورهای که شخصیتها را به فراشخصیتها تبدیل میکند.
برخی شخصیتها در آثار علیزاده ویژگیهایی دارند که آنها را تبدیل به شخصیتهای اسطورهای یا شبهاسطورهای میکند. مهمترین کارکرد اسطورهای این شخصیتها، جاودانگی آنهاست. جاودانگی، کمبودی است که روایتهای داستانی علیزاده را پیش میبرد و شکلگیری طرح داستانهای او نیز در قالب همین جستجوی اسطورهای است.
خانهی ادریسیها از جمله آثار غزاله علیزاده است که جاودانگی در آن به شکل خاصی مشهود است. شخصیتپردازی این رمان بهگونهای است که برخی از شخصیتها نمیمیرند و برای رسیدن به جاودانگی تغییر چهره میدهند. برای مثال روح قهرمان زن، از این شخصیت به شخصیت دیگر میرود و گویی تناسخ رخ میدهد. مثال دیگری برای تاکید بر تلاش علیزاده در اسطورهسازی در فرم نوین آن، سن رکسانا است. زنی که انگار روح رحیلا در او وجود دارد. به گفتهی «وهاب» از دیگر شخصیتهای این رمان، رکسانا گویی سنی ندارد و این سن نداشتن و یا تمام سنها را باهم داشتن، یک ویژگی اسطورهای است.
زیبایی، جاودانگی و شجاعت در شخصیتهای زن در آثار علیزاده، زنان در داستانهای او را اساطیری تعریف میکند. زیبایی در آثار او کارکردی رمانتیک ندارد بلکه خاصیتی است اسطورهای که شخصیتها را به فراشخصیتها تبدیل میکند.
انحصار ادبیات در قلم مردان سبب به تصویر کشیده شدن زنان در دو وجه متضاد زن آرمانی (موافق با امیال مردان) و زن فتانه (مخالف با امیال مردان) شد. غزاله علیزاده برخی از شخصیتهای زن خویش را با هر دو بُعد آرمانی و فتّانه خلق کرده است تا واقعیتی از آنچه زن در اجتماع مردسالار با آن روبرو میشود را از یکسو، و میل به بروز زنانگی را از سوی دیگر مورد توجه قرار دهد. وی با بیان آشکار امیال و ابعاد واقعی زنان، سعی در بروز واکنش در برابر تحقیرها و ستمهای اعمال شده از سوی مردان بر زنان را داشته است. علیزاده در آثار خود میخواهد شخصیت زنی غیرزمینی را توصیف کند. گونهای از زنان که دستنیافتنی باشند. بهگونهای که اگر دستیافتنی شوند، جلوهی آرمانی و اساطیری خود را از دست میدهند.
برخی معتقدند به سبب محدودیتها، سنتها و قوانین مردسالار، نویسندگان زن برای خلق شخصیتهای آثار خود، به ناچار دست به خلق اسطوره میزنند تا اسطورهها با زبان رهایی و آزادی طبیعی خود، نقشآفرینی کنند. علیزاده با خلق تصاویر واقعی- خیالی ظرفیت مقام زن را تا الگویی اسطورهای بالا برد. این تلاش علیزاده، نگرش آنارشیک و هنجارشکن او در مبارزه با جهان مردانه را نشان میدهد. توصیف زن در قالب اسطوره، به نویسنده کمک میکند تا با استفاده از معنای نمادین اسطوره، که به دنبال واژگون ساختن هرگونه قوانین و سنتها است، مبارزهی زنان از تمام طبقات اجتماعی، علیه مردسالاری حاکم را روایت کند.
چهرههای چندگانهی زنان
در رمان خانه ادریسیها با طیف وسیعی از زنان مواجهیم که در دو دستهی شخصیتهای اصلی و فرعی تقسیمبندی میشوند. شخصیتهای فرعی غالبا آن زنانی هستند که بسیاری از مشکلات زندگیشان به سبب فقر است اما علاوه بر آن نیز تحت ستم، ظلم و رفتارهای خشونتآمیز همسرانشان قرار دارند.
در بررسی شخصیتهای زن اصلی در رمان خانه ادریسیها بهطور کل با سه دسته از زنان مواجهیم:
زنان قربانی: این زنان زیر نظر پدربزرگ، پدر و عموها در حال رشد و زندگیاند و زیر نظر آنها نیز ازدواج خواهند کرد. دو شخصیت «لوبا» و «رحیلا»، دختر و دخترعموی خانم ادریسی نماد قربانی شدن زن در داستاناند. این دو شخصیت هم از لحاظ ظاهری و هم در تقدیر، شباهت زیادی با یکدیگر دارند. نویسنده با خلق این شخصیتها تلاش کرده است تا احساس پوچی و ملال زن قربانی را نشان دهد.
زنان برتریطلب: زنان این گروه در این رمان، علت قرارگیری در جایگاه ضعیف را صفات زنانه، اعم از جنسی و جنسیتی، میدانند. پس تلاش میکنند با نزدیکتر کردن ویژگیهای شخصیتی خود به مردان، از این جایگاه ضعف که آن را متعلق به زنان میدانند، فاصله گرفته و خود را به قطب قدرت منتقل کنند. شوکت، یکی از اعضای اصلی آتشکاران، نمونهی روایی این زنان است. این شخصیتها در هویتیابی و کشف خویشتن، کمکی به زنان نمیکنند زیرا در درون کلیشهها و تفکرات دوقطبی، از قطبی به سوی دیگر حرکت میکنند بدون آنکه راه تازهای را خارج از کلیشههای ضعف و قدرت بیابند.
زن در چهرهای جدید: در رمان خانه ادریسیها جلوههایی از زنان حضور دارند که دست به تجربههای مختلف میزنند و سعی در نیل به اهدافشان با اراده و تلاش خود دارند. رکسانا بارزترین چهره در میان آنها است اما رعنا، خانم ادریسی و لقا نیز به سبب پویاییهایی که به خرج میدهند، در این گروه جای میگیرند. زنان این گروه نشان میدهند که اساسیترین انتخاب در نزد زنان، زندگی در حیطهی جنسیت با تحمل محدودیتهای اجتماعی، شخصی و آموزشی موجود در آن و یا تلاش برای رسیدن به کمال مطلوب خویشتن است.
در ادبیات مردسالار زن چنان که در راستای تحقق اهداف مرد گام بردارد، مثبت تلقی میشود و عدم هماهنگی او با شخصیت مرد، از او شخصیتی منفی میسازد. پیامد این مسئله، نگریستن به زن به چشم یک «شیء» است. در بررسی جلوههای زنان در خانه ادریسیها در مییابیم که نویسنده به ذهنیت شخصیتهای زن در اثر، فرصت نمود میدهد. علاوه بر این مهمترین بخش کار او از منظر نقد فمنیستی، ارائه سه گونه مختلف شخصیتی از زنان بود که ایدههایی نو درباره زن بودن ارائه میدهند. ابتدا زنانی که در جایگاه قربانی هستند، سپس زنانی که جایگاه فرودست زنان را حاصل صفات زنانه میدانند و سوم، زنانی که میکوشند با شکستن کلیشههای جنسیتی، تعریف جدیدی از زن بودن ارائه دهند.
غزاله علیزاده در صدد جاودانه کردن برخی از شخصیتهای زن داستانهای خود و تبدیل آنها به شخصیتی همیشگی نه در یک بازهی زمانی، بلکه در تاریخ بود تا شاید بدین وسیله با فرهنگ زنستیز و جامعهی مردسالار و فشارها و ظلمهای اعمال شده بر زنان مبارزه کند.