کوروش جوانروح متولد ۲۴ شهریور سال ۱۳۵۱ در شهرستان رامسر از پدر و مادر صومعهسرایی است. به عنوان کاردان رادیولوژی در بخش دانشکدهی دندانپزشکی رشت مشغول به کار است؛ درکنار آن کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی را در راستای دغدغههای روانی هنر آموخته است. دغدغههای اصلی او در کنار زندگی سالم؛ شعر، نقد ادبی، نگارش متنهای اجتماعی و روانشناسی در قالب روانشناسایی مثبت است که به صورت ستون ثابت در دو هفته نامهی “دوات” چاپ میشد سابقهی چاپ شعر، نقد و متنهای اجتماعی در روزنامههای ابتکار، گیلان امروز، گلچین گیلان، پگاه، توسعهی جنوب، کارگر، روزان و نشریهی گیلهوا ویژهی شعر و داستان، تجربه، افلاک، سخن، مجلهی الکترونیکی سوگواران ژولیده، فراسپید، پیادهرو، چوک، سایت وازنا، آن دیگری و آنا و …را دارد. او در سال ۸۱ مجموعه شعر «باورم کن» و در سال ۹۳ مجموعه شعر «من بزرگ» را منتشر کرد. جوانروح پس از چند سال سکوت ادبی، به تازگی قصد دارد مجموعهی اشعارش را جمع آوری و منتشر کند…. و اما موضوع صحبت ما با وی درباره تحولات شعر گیلان، بحران نقد در شعر امروز پرسیدیم و اینکه آیا شاعر میتواند الزاما منتقد خوبی هم باشد؟ ماحصل این گفت و گو را در ادامه میخوانید:
*آقای جوانروح، آیا لزوما یک مؤلف (شاعر) میتواند منتقد خوبی باشد؟ به بیانی دیگر، برای اینکه شاعر خوبی باشیم حتما باید به ساز و کار کامل زبان بهعنوان یک مدیوم آگاهی کامل داشته باشیم؟
-برای من سوالی که مطرح است این میتواند باشد که اصلا الزامی به منتقد بودن شاعر هست؟ تا برسیم به پاسخ پرسش شما که منتقد خوبی از کار درآید یا نه. کمتر شاعری را سراغ دارم که در قامت منتقد ادبی، ذوق و سلیقهی ادبی خود را در نقد به کار نبرد. خوانشهای ذوقی بیشتر به دریافتهای شخصی میماند تا نقد علمی.
مولف به عنوان شاعر درگیر ناخودآگاهی زبان است. رفتارهای زبانی شاعر میتواند محل اکتشاف و شناخت وجوه علمی و اثباتی زبان شود. اما شعر مختصات خاص خود را دارد که میتواند بدون آگاهی شاعر از نظریههای زبانشناختی به اتفاقات شگرف بیانجامد. یکی از مهمترین آسیبهای شعر امروز که به رفتارهای مهندسی شده و مکانیکی در تولید اثر رسیده تکیه بیش از حد شاعران به آگاهی و نظریههای زبانی است. شعر آگاهانه که به ساختهای مصنوعی در راستای دانستههای انباشتهشده در ذهن متکی باشد ناخودآگاه به جای سیالیت زبان، چارچوبهای رفتاری ایجاد کرده، خود بندی بر بندهای ناکارآمدی شعر خلاق و پیشرو امروز میافزاید. در کمال تاسف شاهد وارونگی در کارایی شناخت و آگاهی در یک طرف و کشف و اتفاقات زبانی در طرف دیگر هستیم. شاعر در تولید متنهای تئوریزده با تکیه بر سواد و دانش علمی به دفاع از متنهای ناقص میپردازد که فاقد هرگونه شاخصههای لذت، خیالانگیزی و ارتباط است و اگر کسی بنا را در مخالفت با طیف شاعران علمی بگذارد چنان با نظریههای مختلف به چالش کشیده میشوند که چارهای جز سکوت و حتی پذیرش امر غلط نمیگذارند.
شاعری که مجهز به سواد نظری است در کل امر قابل احترامی است اما زمانی این دانش در شعر به کار میآید که تبدیل به یک فرایند درونی شود تا در هنگام سرایش و بیخودی ساختار معنایی خود را به صورت امر بدیع رقم بزند. بعد از تولید اثر در مقام شاعرـ منتقد میتواند به ارزیابی اثر خود در التزام به چالش مرگ مولف بپردازد.
این تحلیل مربوط به جو حاکم شعر امروز است که شاعر بیسواد و بدون دانش نظری را در قامت خالق اثر نمیپذیرد و جو روانی ویرانکنندهای ایجاد کرده که بسیاری از شاعران خوب را که دغدغهشان جنبهی الهامی شعر است نه علمی و اثباتی اثر، به عدم خودباوری کشانده است. بسیاری از شاعران فکر میکنند که حتما باید اول زبانشناس و منتقد خوبی باشند؛ بعد به عنوان شاعر قابل اعتنا به حساب در آیند. بهترین اتفاق برای شعر باور به نیاز امر دوگانهی منتقد در یک طرف و شاعر در طرف دیگر است تا شاعر با ناخودآگاهی شعر درگیر باشد و منتقد با تکیه بر دانش زبانی و علوم متصل به بررسی، تحلیل و کشف جنبههای شناختی و آگاهانهی اثر بپردازد، اما خلاء نبود منتقد باعث شیوع آفت منتقد ـ شاعر شده که در عین مزیت میتواند آسیب جدی برای شعر ناخوداگاه باشد.
* آیا امروز نقد دورهی بحرانش را میگذراند؟ چه رابطهای بین بحران نقد و بحران شعر وجود دارد؟ چه راهکاری برای بیرونرفت از این بحران پیشنهاد میدهید؟
ـ آسیب نقد چنان گسترده است که اگر چارهای برای برونرفت از این وضعیت اندیشیده نشود به همان نسبت شعر پیشرو به آسیبهای جبرانناپذیری خواهد رسید.
جوابم در قامت شاعر دوست دارم شکل بگیرد نه منتقد ادبی. به عنوان کسی که دغدغهاش خلق شعر است بهترین یاوران شعر را منتقدانی میبینم که به دنبال کشف آثار خوب و تحلیل و ارزیابی آثار ادبی قلمفرسایی میکنند. هرجا منتقدی با کنکاش علمی جنبههای روانی و شناختی- زبانی آثار ادبی را بیرون میآورد، راهگشای مسیر پرنشیب شاعران میشود و شعر ناب به رشد میرسد. حداقل اتفاق برای شاعر، بازخوردی است که از خلق اثر میبیند که برای خود او در حالت بیخودی امری نامکشوف بوده است. کشف رابطهی بین دو بحران نقد و شعر یک کار علمی و دانشگاهی است و آرمانیترین وضعیت ظهور منتقدان مجهز به علوم روز است که با بهرهگیری از نبوغ علمی به ارزیابی شعر روز و خوانش و نقد آثار بپردازند تا بهانهای برای سرپوش گذاشتن بر این بحران فراگیر نماند.
متاسفانه جو دانشگاه متناسب با پرورش منتقدان خلاق نیست و انگشتشماران منتقدانی که وارد عرصه میشوند یا خودآموختهی ناشناساند که تمایل کمی به نقد آثار و ردیابی شاعران دارند؛ یا شاعر- منتقدانی هستند که بیشتر درگیر جشنهای محفلی شدهاند؛ معدود منتقدان دانشگاهی که بدون هیچ چشمداشتی در این فضای پر تنش به نقد علمی میپردازند که معمولا مورد اقبال یا توجه شاعران بعضا مغرور قرار نمیگیرند. شاید بهترین پیشنهاد این است که هم شاعران و هم منتقدان به دنبال یافت هم باشند. انگار گمگشتگان هماند و به هم میآیند. این به هم آمدن در شعر شگرف و نقد چالشبرانگیز شکل میگیرد و جایی برای تایید یا تکذیب یکدیگر نمیگذارد. جایی که نه شاعران منتقدان را قبول دارند نه منتقدان شاعران را به حساب می آورند، چارهای جز تن دادن به بحران شعر و نقد امروز نیست. در این میان میتوان گفت: بیشتر شاعران به منتقدان خلاق نیازمندند و در نکوداشت و حفظ آنها باید بکوشند تا هرروز بر تعداد آنها افزوده شود.
* برای شعر امروز، با تمام پستیها و بلندیهای کنونی چه آیندهای را تصور میکنید؟
ـ شعر امروز شاهد شاعران بااستعدادی است که با تکشعرهای خوب، فضای کریستالی را رقم میزنند. نگاه من به شعر در کثرت تکشعرهای شگرف متمرکز است نه خلق روزافزون شاعران مدعی.
شعر گیلان اگر به جای تخریب و انکار به تعامل تفاوتها میرسید شاهد تاثیرگذاری غیر قابلانکارتری بودیم که در این وضعیتِ شکاف، بیشتر شاعران به انزوا و ارتباطهای محدود رسیدهاند.
اگر شعرهای خوب در قالب مجموعههای گروهی جمعآوری شود هرسال به جای چاپ صدها کتاب کممایه؛ چند مجموعهی ناب، نیاز ادبی جامعه را به شعر خوب بر طرف میکند. با کشف و خوانش چنین شعرهایی به باور میرسیم که شعر پیشرو در حال رشدی بالنده است. اما جو حاکم، همهمهی ادبی است که بیشتر از شاعران کمبضاعت بلند میشود. امتیاز ادبی برای بسیاری از شاعران، افزودن بر تعداد کتابهای چاپ شده؛ تیراژها و تجدید چاپهای کذایی است. متاسفانه بسیاری از شاعران خوب دیروز که تکسرودههای تاریخی داشتند که به جای کار جدی، به بازیهای سطحی ادبی رسیدهاند و وقت خود را به جای تامل و تکامل با یارگیری و فشارهای پدرسالاری تلف میکنند. حتی اعتبار ادبی بسیاری از این بازیگران به بهایی اندک به فروش رسیده است و نمیخواهند به خود حقیقی بیایند. شعر پیشرو در اتمسفر مسمومی نفس میکشد و برای نفسگیری مجدد باز نیاز به منتقدان نابغه بیشتر احساس میشود.
* نگاه شما دربارهی شعر امروز گیلان چیست؟
گیلان در شعر پیشرو همیشه در موضع پیشنهاددهندگی قرار گرفته است. بافت و جغرافیای منطقه شاعر است. خلق شاعران بومی، سنتی و آوانگارد، فرایندی مستمر بوده و همچنان شاهد درخشش نوآمدگان ادبی هستیم. گونههای مختلف ادبی و صداهای کوچک که بیشتر دغدغهی تجربهگرایی را در گیلان نشان میدهد شکل قابلاحترامی از ایدهپردازیهای ادبی را به وجود آورده است. تجربهگرایی باعث شده بسیاری از این شاعران به انتقاد ادبی گرایش خاصی داشته باشند که به همان نسبت از شور و انرژی شعرشان کاسته است. اثبات روش و ایدهپردازی قالببندی دارد و شاعر را مغلوب رنج تجربهگرایی میکند.
سرعت در تولید و نشر شعر در اتمسفر اینترنت باعث شده امکان نقد و ویرایش از بسیاری آثار گرفته شود و بسیار شاعرانی که امید بلوغ ادبی در آنها بود به نازایی و تکرار در یک خودبزرگبینی کذایی رسیدهاند.
اگرچه بیشتر پیشنهادهای ادبی منطقه فاقد تبدیل شدن به جریان ادبی است اما این تجربهگرایی نبوغ ذاتی شاعران منطقه را نشان میدهد که با طبیعت ویژهی خود زیستی منحصر به فرد داشتهاند.
در این کلاننگری، شعر گیلان اگر به جای تخریب و انکار به تعامل تفاوتها میرسید شاهد تاثیرگذاری غیر قابلانکارتری بودیم که در این وضعیتِ شکاف، بیشتر شاعران به انزوا و ارتباطهای محدود رسیدهاند. به نظر گفتمانهای ادبی بین نسلها در دهههای پیش، شکل بارورتری داشته تا زمان حال. متاسفانه فضای مجازی امکان رونمایی از استعدادها را بیش از پیش تسریع بخشیده، بسیاری از نوآمدگان و حتی شاعران پیشکسوت را درگیر فضای بازی و نمایش نموده است. سرعت در تولید و نشر شعر در اتمسفر اینترنت باعث شده امکان نقد و ویرایش از بسیاری آثار گرفته شود و بسیار شاعرانی که امید بلوغ ادبی در آنها بود به نازایی و تکرار در یک خودبزرگبینی کذایی رسیدهاند.
* آیا همچنان اصرار بر شعر سخت دارید؟
ـ شعر سخت برای من یک شعر شخصیتی است. پرورش حالتی که نه با گرایش به زبانبازی که با رشد شخصی و ایجاد باورهای خاص، رنگی از سرسختی به خود میگیرد. شعری که بیشتر وابسته به حالتهای روانشناختی است تا زبانشناسی. اگر چه شاعر در این رشد و حقیقتگرایی به فرم و زبان خاص برای چگونگی بیان میرسد که مربوط به خودنگری و خودسازی است. تجربهی یک زندگی خاص است که مربوط به تعلیم و اندیشه است و بیش از اینکه شعر ناخودآگاه باشد، مربوط به ضمیر نیمههوشیار است. البته این خوداندیشگی در زمان سرایش، شکلی از ذهن سیال میگیرد تا شعر از رفتار مصنوعی و مهندسیشده بیرون بیاید. در روانشناسی، در تقسیمبندی شخصیتها، ما با حالتهای روانی مختلف و متمایز مواجه میشویم. مکانیزم دفاعی و نوع گفتمان شخصیتها و به همان نسبت مقاومت و انعطافپذیریشان در برابر تنشهای روانی با هم متفاوت است. به عنوان مثال، مکانیزم دفاعی یک شخصیت افسرده که درونفکنی است، با یک شخصیت پارانوئیدی که فرافکنی است؛ فرق دارد.
به همان نسبت یک شخصیت سرسخت که براساس تعهد، مقاومت و کنترل کنندههای درونی بیش از گفتار فرافکنانه و یا درونفکنانه به بیانی رادیکال و مستقل میاندیشد که خاص انسانهای مقاوم و گردن به بالاست. این خصلت ربطی به ژستهای سیاسی یا ایدئولوژیک ندارد بلکه به دریافتهای نامتعارف شخص از نوع سبک زندگی سخت برمیگردد. هرکس میتواند با ویژگی شخصیتی سرسخت زندگی منحصر به فردی را تجربه کند که مشابهی دیگران نیست. به همان نسبت بیان خاص خود را داشته باشد. شعر سخت شبهی پیچیدهنویسی را ایجاد کرده است در حالیکه ایدهی آن فرار از منِ خودبزرگبین بود. بسیاری از شاعران که ادعای شعر ساختارشکن و شکست دانای کلی در بیان را دارند و همچنان من متکثر را در شعار ادبی خود گنجاندهاند، درگیری بیمارگونه با منِ بزرگ دارند. شاید در شعر نمایشی من دیگری را شاهد باشیم، اما در تحلیل روانشناختی اثر، رد منِ بزرگ قابل ردیابی است. به شخصه منِ شکاک و استعلایی تطابق بیشتر با ذات شاعری دارد تا نمایش سطحی از منگریزی. شکست منِ شاعر و وحدت در منِ بزرگ از یک نگاه عرفانی برمیخیزد و در سبک زندگی فرد شکل میگیرد نه بازیهای زبانی صرف.
این نگاه روانشناختی بیشترین پشتوانهی شعر سخت است و نگاه انسانگرایانه به هستی، الگوگرفته و وامدار شاعران بزرگی است که در دورههای تاریخ ادبی مقاومت و خودباوری را به منهای دیگر بخشیدهاند. در مجموعه شعر «من بزرگ»، شکست من و حل شدن در من دیگری (حافظ) تجربهی خاص از حذف من شاعر بود. درگیری با وضعیت روانی ویژه که در تعریف و تحلیل آن منتقدانی عزیزی در خانهی فرهنگ رشت به نقدش پرداختند. به شخصه دغدغههای روانشناسی شعر از متصف شدن به شاعری برایم باارزشتر است و همچنان بخاطر نوع زندگی و دریافتها به شعر سخت باور دارم. شعری که جریان رفتاری است که ردش در شعر شاعران سرسخت وجود دارد که فارغ از خودنگاریهای دم دست و دلگویههای تکراری، شکستاندیشی، سیاهنگاری و مونثپرستیهای سنتی که بیشتر برخاسته از عقدههای جنسی است؛ به منِ حقیقی و والاتبار گرایشی وحدتگونه دارند. سیاست را به نشانهسازیهای رندانه و گردشهای زبانی و پارودی به بازی میگیرند. این استحکام شخصیت برخاسته از ریاضتی است که زندگی سخت به آنها تقدیم کرده و اکتشاف حقیقی از تجربههای ناب است تا سادهانگاری و پنهان شدن پشت پرسونای دانایی.
شعر سخت، درک شاخصههای رفتاری – شخصیتی در شعر شاعرانی است که شعر آنها را خلاف مرگ مولف، باید با تاریخچهی زندگی و سبک اندیشه به ارزیابی پرداخت.
* دلیل شما برای جدایی از شعر فراسپید چه بود؟
فراسپید به باور من دعوت به یک رفتار التقاطی در شعر بود که قرار داشت با فرم بصری مشترک، تجربههای مختلف شاعران را با ترکیب ادبی و درهمآمیزی به جریانی نو تبدیل کند. به نوعی برگرفته از ایدههای زبانی و گونههای ادبی همراه با تکنیکهای سینما و روشهای اجرایی، که جایی برای ادعای اختراع یا سردمداری شخص نمیگذاشت. رفتار اسکیزوفرنیایی و التقاطی، خاص جهانبینی پستمدرن است و سرسامی نشانهها و شتاب از شاخصههای رفتار ساختارشکنانه این گروهِ جویای نام بود. در شروع این حرکت، شاعران زیادی به چالش کشیده شدند و سرعت تبلیغ رسانهای همراه با پشتوانهی اقتصادی، مسیر حرکت را برای فراسپیدنویسان هموارتر میکرد. ایدهپردازان اولیهی فراسپید از بچههای زبانشناس، منتقد و باسوادی بودند که با بهرهگیری از تواناییها و نشاط در بستر مبارزهی رسانهای و تکنولوژیهای مجازی، بستر خوبی برای نمایش دانایی و نبوغ در نقد و بحثهای ادبی ایجاد کردند. فرم افقینویسی و نقطهگذاریها باعث ایجاد شبهه در بسیاری از شاعران آوانگارد شد و بعضی از دوستان شاعر به من خصوصی پیام میدادند که این روشها که عنوان میشود ابداع این دوستان است؛ سالها پیش تجربه شده، رد بسیاری از شاخصههای بصری همراه با نقطهگذاری فراسپید، رفتاری آزموده شده در شعر آوانگارد کُرد بود. از آنجا که در تجربههای شخصی شعر سخت، بسیاری از این پیشنهادها را نزدیک به باورداشتهای خود میدیدم با اشتیاق با شاعران فراسپید همراه شدم و حتی در جُنگهای ادبی مدافع سرسخت اینگونه شعر بودم.
در آسیبشناسی فراسپید با چند گروه مواجه بودیم. عدهای اساتید و متخصص از حوزههای مختلف هنر، حتی سینما که بعضیها ربط مستقیم به شعر مورد نظر نداشتند و حتی خود را مستقیم درگیر این حرکت نمیکردند؛ ولی پشت پرده از حامیان آن بودند.
و عدهای شاعرِ به نام که بهنوعی با رایزنیهای پیچیده به انتخاب رسیده بودند که اعتبار آنها کمک میکرد فراسپید مورد توجه قرار بگیرد. و حتی شاعران آوانگارد را با جلسات گسترده و پور شور نقد در گروههای خود ساکن میکردند و بودن آنها شکلی از تایید میگرفت. واکنش شاعران بهنام حتی به شکل منفی میتوانست معنای اعتبار و پیروزی برای فراسپیدنویسی داشته باشد.
در این میان آسیب جدی از آنجا شروع شد که این حرکت نو، شکل هرم قدرت گرفت و در راس آن ما با یک اسم برخورد میکردیم که دیگران شبیه یک مکتب و مسلک پیروان روشی شدند که با مانیفست پیچیده به شکل تارعنکبوت در آمد. برای بعضی شاعران گمنام و متوسط این ذهنیت ایجاد شد که با افقینویسی و چسباندن چند نقطه به سطرها به شعری رسیدهاند که میتواند برایشان تایید و حمایت گروهی ایجاد کند و برای بنیانگذار این حرکت تیمی باقی ماند که با شعار شکل بصری یکسان، بهعنوان پرچم فراسپید و محتواهای مختلف؛ و هرکس شعر مستقل خود را تجربه خواهد کرد؛ دیگران را در این یکساننویسی مجاب میکردند. شاعران ضعیفی که به درک درستی از فلسفهی فراسپید نرسیده بودند با توهم ذهن سیال بیشتر به رفتار دادائیستی رسیدند و هذیاننویسی را جای شعر قلمداد کردند؛ به نظرم این باور غلط به آسیبهای روانی عدهای منجر شد.
آخرین مجموعهام (من بزرگ) که مربوط به شعرهای اواخر دههی هشتاد بود بعد از رفع توقیف در سال ۹۲ با ممیزی چاپ شد. از آنجا که کتابهایی که چاپ میشود امکان پخش و نشر آنها به سختی است، ناگزیر به شکل تجربهی ناخوشایندی برایم در آمد.
اما آنچه در این میان برایم جالب بود در هر مقطعی عدهای از شاعران که تجربههای مستقل داشتند، بعد از مدتی همراهی با فراسپید از آن با آزردگی جدا میشدند و یا با آن اعتقاد اولیه به دفاع از آن نمیپرداختند. مصادره به نام از گونهها و صداهای کوچک و یارگیری، سیاست پیچیدهی این حرکت است و جداییام از فراسپید فقط از یک حس غریزی برمیخاست. آنچه خودت داری طلبش از دیگران حماقت است. این دوستان که ادعای گریز از من دانای کل و رسیدن به منهای متکثر را در شعر ساختارشکن شعار دارند؛ وقتی اینقدر درگیر منیت و خودخواهی هستند که تحمل صداهای مخالف را ندارند؛ این شعارها میتواند منجر به یک نمایش فریبکارانه شود. این نقد یک حرکت است که میتوانست در بستر سرعت فضای مجازی جریانساز باشد. هنوز با فراسپیدنویسان دورادور ارتباط ادبی دارم ولی کاش این من بزرگ در آن دیگری حل میشد و به شخصیسازی نمیرسید. مخالفت با فراسپید در گروههای مجازی همراه با حمله و قرار گرفتن در لیست سیاه بود که از من آنارشیستی دوستان برمیخاست.
اعتقادم این است که فلسفهی فراسپید درست است و روش التقاطی در شعر که ریشه در شعرحجم، زبانی، ناب، افشانی، موج نو و…دارد میتواند جوابگوی شعر ساختارشکن و پیشرو و و گذر از رفتارهای زبانی شعر دههی هفتاد باشد؛ اما اصل اول رسیدن به ذات شعر است وگرنه متنهای مخدوش به نام آثار غیرمتعارف همراه با بهرهگیری از اقتصاد و تبلیغ رسانهای، شکل مضحکی از زبانبازی است که بیشتر به کار بازیهای سیاسی میخورد.
* آخرین کتاب شما در سال ۹۳ چاپ شده است. دلیل سکوت شما برای این مدت طولانی چیست؟
ـ آخرین مجموعهام (من بزرگ) که مربوط به شعرهای اواخر دههی هشتاد بود بعد از رفع توقیف در سال ۹۲ با ممیزی چاپ شد. از آنجا که کتابهایی که چاپ میشود امکان پخش و نشر آنها به سختی است، ناگزیر به شکل تجربهی ناخوشایندی برایم در آمد. حتی مجموعهی “وقتی نبود” که سال ۸۷ چاپ شد به علت عدم اقبال، تعداد زیادی از آن در انبار خانه در اثر رطوبت از بین رفتند.
شاید دوران کتابهای کاغذی رو به پایان است و نشر الکترونیک بهترین جایگزین باشد. شعرهای دههی نود به اندازهی مجموعهی پنجم من رسیده و حتی یکی از دوستان جنوبیام درخواست کرد که بدهم تا به چاپ برسانند که مراحل ویرایش تمام شد امکان دارد انجام دهم.
دههی نود با اوج شتاب رسانهای مواجه شدیم و چون امکان پخش سریع شعرها فراهم شد انگیزههای چاپ کتاب را کمرنگتر کرد. میخواهم بگویم: سکوتی در کار نبود فقط شکل فعالیت بیشتر رسانهای شد.
* بعد از کتاب اولتان، باورم کن که در سال ۸۱ منتشر شد، دیگر غزل نگفتید. دلیل تغییر روندتان چه بود؟
تغییر روند شعر من بارها گفتهام که ناشی از آشناییام با شاعر دوستداشتنی و خوشمشرب، علیرضا پنجهای بود.
دعوت به تجربههای نو در شعر که در قالبهای سنتی مانند غزل امکان تجربهاش نبود برایام مسیری را به نشانهگذاری پرداخت که با مجموعهی “چند قدم مردانه در جهنم” در سال ۸۳ و ۸۴ به سپیدسرایی رسید
شعر کلاسیک برای مهارتآموزی امری لازم است. بسیاری از شاعران نو بدون بهرهبرداری از سنت ادبی، پا در هوا دارند و شعری بیریشه را تجربه میکنند .اما آنچه در دنیای پستمدرن در حال تجربه است؛ چگونگی بیانش حداقل غزل نیست. اگرچه گاهبیگاه شعرهای موزون مخصوصا مقطعی گیلکی مینویسم که بیشتر برای خلوتم رقم میخورد ولی شعر ساختارشکن برای پاره کردن بندهای سنتی است.
* آیا میتوانید از شاعر موفقی در شعر امروز گیلان نام ببرید؟
شعر گیلان پیشرو و احترام برانگیزاست. معمولا در نقد و خوانش و محافل دوست ندارم درگیر اسامی شوم اما برای افراد نابغهای که در بستر روایتهای تاریخی به حذف میرسند به افسوسی جاودان میرسم. متاسفانه به علت ضعف در روششناسی و دستکاری در منابع، شاهد تاریخنگاریهای بعضا تاسفبرانگیز هستیم. از یک طرف کمبود منتقدهای محقق و از طرفی دیگر وفور شاعرانی که چشم دیدن یکدیگر را ندارند، ما را به حذف و تحریف نامها رسانده است.
گیلان یکی از قطبهای مهم شعر پیشرو است و گرایشهای متنوع ادبی و تجربههای آوانگارد شاعرانی چندوجهی به جامعهی ادبی معرفی کرده است. بسیاری از این شاعران به اندازهی کافی در محافل ادبی به شناسایی رسیدهاند که نیازی به نامگذاری من نیست. فقط چند شاعر و منتقد را دوست دارم از زاویهی دید خود به آنها بپردازم.
شاعر سعید صدیق که بسیار انسان باسواد و دانشمندی بود که به علت شیوهی زندگی خاص، تن به مرگی زود هنگام داد ولی بسیاری از شعرهایش به چاپ نرسید و همت آنچنانی هم از طرف جامعهی ادبی گیلان برای شناخت فراگیر شعرهایش فراهم نشد.
شاعر سعید نوبخت که در دههی هشتاد با شعرهای خاص نوید یک استعداد ویژه را میداد که باز به علت نوع زندگی در بینامی محو شد
شاعر صوفیا صالحپور که تجربههای نابش در شعر و نقد، در گذشتهای نزدیک نوید استعدادی شگرف را میداد.
دکتر سید محمدرضا روحانی که خلوت عاشقانهاش برایم تجربهی بیمثال از شاعری بود که به بیخودی رسیده است. شاعر م. موید که ابر قدرت شعرناب و معرفت است و در عرفان خود به حسین علی رسیده است. شاعر علیرضا پنجهای را به صورت ویژه دوست دارم چون تجربههای متفاوت و تجربهها و پیشنهادهای ادبیاش از او شاعری چند وجهی و شوخ ساخته؛ که دشمنانش بیشتر از دوستانش در حوزهی شعر است.
منتقد و شاعر دکتر سینا جهاندیده که با نقد شعر روز نشان داده چگونه یک متخصص دانشگاهی بدون هیچ چشمداشتی می تواند چنان گسترده باشد که در جهت اعتلای شعر پیشرو از خود بگذرد. آرمان میرزانژاد که به عنوان شاعر- منتقد میشود روی او حساب ویژه باز کرد.
و استعدادهایی که مطمئنا کشف آنها در زمان خود اتفاق خواهد افتاد.