وقتی بیماری‌های فصلی تبدیل به بحران می‌شود؛

جان ارزان

0 ۱۲

حدود یک ماه از شیوع ویروس جدید آنفلونزا در کشور می‌گذرد و این ویروس با ۳۵.۷ درصد، در صدر ویروس‌های تنفسی کشور جای دارد. این‌روزها بار دیگر تخت همه مراکز بیمارستانی استان بار درمان بیماران پرخطر آنفلونزایی را بر دوش می‌کشند که برای زندگی در تقلا هستند.

 

شاید یکی از دلایل این اتفاق توزیع نامناسب و به موقع واکسن‌ها بود که آن‌طور که باید به موقع توزیع نشدند و به دست داروخانه‌ها و مردم نرسیدند و شاید از همه مهم‌تر، شکست زمان‌بندی تعطیلی مدارس در کنترل این ویروس جدید بود که از دست مسؤولان استانی هم خارج شد.

 

این در حالی بود که تعطیلی‌های مدارس ابتدایی در هفته‌های گذشته به دلیل آلودگی هوا، صورت گرفت که البته این تعطیلی‌ها هم نتوانست مانع از گسترش و شیوع همزمان این ویروس در چرخه آلودگی هوا شود. چراکه ازدحام جمعیت در محیط‌های عمومی همچنان برقرار بود و فرصت مناسبی برای شیوع آن در محیط‌های کاری و دانشگاهی و مدارس مقاطع دیگر فراهم کرد.

 

در عین حال آن‌چنان که باید به شهروندان آموزش و اطلاع رسانی لازم در استفاده از ماسک ارایه نشد و تنها گزینه اتاق فکر مسؤولان، تعطیلی مقطع ابتدایی بود.

 

در تمام ۶سال گذشته برای من و خانواده‌ام که هیچ‌گاه دست رد به سویه‌های جدید کرونا نزدیم و همیشه جزو اولین‌ها در درگیر شدن با انواع ویروس‌های تنفسی بودیم، هیچ‌کدام به اندازه آنفلونزا دردناک و جان‌‌فرسا نبود.

 

یک هفته طولانی جان درد، بی حالی، تب بالا، گلو درد و سرفه در حالی مهمان خانه ما شد و بار دیگر خاطره دو سال سخت کرونایی را برای ما یادآوری کرد.

 

در این هفته تحمل جان درد و بی‌حالی ویروس آنفلونزا از یک‌سو و انتظار اعلام شرایط ویژه هشدار در استان از سوی دیگر آستانه تحملم به‌عنوان یک خبرنگار را پایین آورد که چگونه می‌شود که تصمیم‌گیران ارشد استان در اتاق‌های فکر خود تعطیلی مقاطع ابتدایی را تنها چاره جلوگیری از گسترش این ویروس دانستند اما گمان نکردند که ویروس برایش فرقی نمی‌کند که این دانش‌آموزان ابتدایی‌ست یا متوسطه! و دانش آموزان سایر مقاطع نمی‌توانند ناقلین جدید شیوع آنفلونزا باشند؟

 

در جست‌وجوی هرروزه اخبار می‌بینم که برخی از استان‌ها، مدارس را به دلیل شیوع بالای آنفلونزا تعطیل کرده‌اند یا برای ادارات و شرکت‌ها دورکاری اعمال شده است. اما چرا در حالی‌که در گیلان همچنان موج شیوع بیماری صعودی است این تصمیم اعمال نمی‌شود؟

 

اما سؤال دیگری که همزمان ذهنم را به خود مشغول می‌کند این‌که چقدر می‌توان مدارس را تعطیل کرد؟ پدر و مادرها کارمندند، خانواده‌ها محدودیت‌های خاصی دارند و همه نمی‌توانند بچه‌ها را در خانه نگه دارند؛ این‌که چقدر سیستم‌های آنلاین آموزشی برای همه فراهم است نیز مهم است.

 

این‌که توان مالی همه خانواده‌ها مگر چقدر بالاست که یک هفته هزینه‌های دارویی و درمانی آنفلونزا را تاب بیاورد و خود را از این بیماری‌ دور نگه دارند و چطور هزینه‌های درمانی را در شرایط سخت اقتصادی پوشش دهند؟ از خرید دارو گرفته تا درمان‌های پرهزینه، همه چیز گران‌تر از همیشه شده و بسیاری از افراد مجبورند برای خرید یک دارو یا درمان، بخشی از درآمد یک ماه خود را هزینه کنند.

 

در حال حاضر هزینه‌های تمام شده برای یک بیمار آنفلونزایی در مراجعه به درمانگاه دولتی با بیمه پایه تامین اجتماعی فقط برای دریافت ویزیت، سه قلم داروی (استامفیون، شربت سرفه و سرماخوردگی) به همراه سرم نیم‌لیتری با تزریق یک الی دو تقویتی، چیزی بالغ بر یک میلیون تومان برای هر فرد بیمار دارای بیمه، تمام می‌شود.

 

و البته که برای افرادی که فاقد هرگونه بیمه پایه هستند بیشتر و این هزینه‌ها می‌تواند معادل ۴ الی ۵  روز درآمدشان باشد. در واقع یک کارگر ساده برای درمان آنفلونزای خود ناچار است، هزینه‌ای برابر با ۵ روز کار خود را خرج کند، وای بر این‌که همه اعضای خانواده اش درگیر شده باشند!

 

در این‌روزها افراد زیادی را پشت باجه داروخانه دیدم که از نظر مالی در وضعیت دشواری قرار داشتند و به ناچار به جای دریافت داروی کامل، تنها داروهای ارزان‌قیمت را خریداری کردند.

 

به این فکر می‌کنم این‌روزها، چقدر جان آدمی، بهای ارزان‌تری از هزینه‌های زندگی و درمان در این کشور دارد. حالا نه تنها تورم و هزینه‌های معیشت به یک بحران اجتماعی تبدیل شده بلکه ویروس‌های فصلی همچون آآنفلونزا در فقدان هزینه‌های سلامت و معیشت می‌تواند به راحتی نفس‌ها را قطع ‌کند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.