افسانههای ترسناک عجیبی در ادبیات فولکلور جهان وجود دارند که خبر از اتفاقی شوم میدهند. لبخند دوستانه یکی از همین افسانههاست. روز تابستانی زیبایی در ۱۹۷۴ بود و دکتر جولیان کرچیک در صندلی راحتی خود در کنار استخر لم داده بود و از روز نه چندان خوبش لذت میبرد. ناگهان صدایی شنید. بلند شد که ببیند چیست اما دو قدم بعد ایستاد.
کرچیک، هیبتی دید که لباس و ردای یک راهب را پوشیده و با اینکه چشمان زردی داشت، مطمئن بود که به او نگاه میکند. دندانهای او کمی باز بودند و کرچیک احساس میکرد که شاید این یک لبخند دوستانه باشد. هیبت عجیب با دستان استخوانی به کرچیک اشاره کرد. کرچیک از ترس یخ زده بود. در آخر، آن تصویر ناپدید شد.
کرچیک آن روز متوجه نشد که آن تصویر چه معنایی دارد و مطمئن بود روز بدتر از آن دیگر نخواهد آمد. اما چند ماه بعد که به سرطانی لاعلاج مبتلا شد، متوجه آن اشاره و لبخند به ظاهر دوستانه شد.
توصیه میکنم در هفتهها و ماهها به خصوص روزهای پیش رو که علت علمی آن را در ادامه توضیح خواهم داد بیشتر فیلمهای ترسناک ببینیم و یا با فولکلورهای افسانهای ژانر وحشت ادبیات جهان آشنا شویم و سری به بنشی ایرلندی-اسکاتلندی، یوکی اونا ژاپنی، فورفور در فرهنگ مردم لاتین، آسمودئوس ایران باستان، کوشچمی نامیرا اوکراین و روسیه، وایت سفید هلند و پونتیاناک اندونزی بزنیم.
طبیعیست که نوع واکنشها به افسانههای ترسناک و احیانا تماشای آثار ژانر وحشت در سینما و تلویزیون جهان متفاوت خواهد بود. دسته اول مشتاق است. خوردن تنقلات در حین دیدن آثار ترسناک را دوست دارد. دسته دوم اما همراه با ترس و اکراه فیلم را نگاه میکند و دسته سوم هم برخلاف اشتیاق دسته اول اصلا سمت این ژانر نمیرود. چون اعتقادی به وقوع آن در زندگی ندارد.
باورهای عامیانه به خصوص در اروپا و آسیا پر از افسانهها و موجوداتی هستند که هر شنوندهای را میترساند. اما نباید نگران باشیم باورهای عامیانه ما قویتر و میخکوب کنندهتر از هر جای دیگر است.
یافتههای علمی دانشمندان نشان میدهد، قرار گرفتن در معرض چیزی که ما را میترساند، میتواند تنشهای زندگی ما را متعادل کرده و به کاهش اضطراب و افزایش انعطافپذیری ما کمک کند. کالری سوزی، بهبود خلق و خوی و ایجاد استرس خوب تنها بخشی از فواید بی شمار تماشای فیلمهای ترسناک و دنبال کردن افسانههای فولکلور است.
فیلم ترسناک یا خواندن افسانههای فولکلور ادبیات جهان با چاشنی وحشت، حتی در نزدیک کردن افرد به یکدیگر نقش دارد و به ما کمک میکند بر ترسهایمان غلبه کنیم. متاسفانه تلویزیون ما برخلاف سالهای دور و بنا به توصیهای که به آن شد از نمایش آثار وحشت خودداری کرده و فقط گاهی فیلمهایی با درجه ترس بسیار بسیار خفیف به نمایش میگذارد.
در عوض در این دو هفتهای که مثل دسته دوم مناظرههای انتخاباتی را نگاه کردم آن فقدان جبران شد و فرصت خوبی برای من بود تا طبق آخرین یافتههای دانشمندان، کالری بسوزانم، زندگیام را متعادل کنم، اضطراب و تنش را از خود دور سازم، بر ترسهایم غلبه کرده و استرس خوب در خودم تولید کنم.
اگر بسیاری خصوصا زعما، از شرق اروپا خاطرشان مکدر است و دوستش ندارند اما من که عاشق افسانهها و فولکلورهای مردم جهان به خصوص در ژانر وحشت هستم، هیچ وقت دلم نیامده آن را نادیده بگیرم. بوباس لیتوانی، موجودی ترسناک در فولکلور اروپایی. دیوی سیاه با چشمانی قرمز، بازوهایی نازک و انگشتانی چروکیده که به سراغ بچههای بدرفتار میآید و آنها را میرباید.
آنچه این موجودات را ترسناک میکند این است که میتوانند در خانه قربانی بمانند و خودشانان را به خوبی زیر فرشها و یا شکافهای خانه پنهان کنند. اگرچه ما نتوانستیم در اقتصاد و مشتقات حیاتی آن خودکفا شویم اما ادبیات فولکلور ترسناک چیزی نیست که قرار باشد در آن کم بیاوریم. نسخه وطنی بوباس لیتوانی همان لولوخرخره ماست که به مقدار زیاد از آن داریم. لولو خرخرهای که درست سر بزنگاه برای ایجاد حس مفید ترس از آستین در میآید.
بنا بر مقتضیات زمانه و با توجه به استنباطم از نتیجه مناظرات انتخاباتی نامزدها، که در منوی برنامههای صدا و سیما به خوبی جایگزین فیلمهای ترسناک شده گمان میکنم قرار است فصلی نو در افسانههای فولکلور جهان رقم بخورد.
ظواهر نشان میدهد هالوین از رگ گردن نزدیکتر است و قرار است روز به ظاهر زیبای دکتر جولیان کرچیک در تابستان ۱۹۷۴ بار دیگر تکرار شود. فقط نمیدانم لبخندهای دوستانه، اینبار میخواهند طبق یافتههای علمی دانشمندان و برای حفظ سلامت بدن، کالری بیشتری از ما کم کنند یا واقعا از اتفاقی شوم خبر میدهند؟
نظرات بسته شده است.