شانزدهم شهریور امسال، آسمان گیلان شاهد یک ماهگرفتگی کامل خواهد بود. گرفتی جذاب و کمنظیر که در طی وقوع مراحل آن کاملا تمام سطح ماه در سایه زمین قرار میگیرد. چنانچه در این روز آسمان صافی داشته باشیم، کنار مناظر زیبای گیلان و بدون نیاز به وسیلهای خاص، میتوانیم با چشم خود به تماشای این پدیده زیبا بنشینیم.
علاقمندان به ثبت چنین رویدادی هم میتوانند با استفاده از دوربینهای عکاسی و یا موبایل، ثبتی زیبا به یادگار داشته باشند.
میدانیم ماهگرفتگی زمانی رخ میدهد که زمین میان خورشید و ماه قرار گیرد و سایه زمین بر سطح ماه بیفتد. در گرفت کامل، ماه به رنگ سرخ یا مسی در میآید که به آن «ماه خونین» نیز میگویند.
ماهگرفتگی زمانی رخ میدهد که زمین میان خورشید و ماه قرار گیرد و سایه زمین بر سطح ماه بیفتد. در گرفت کامل، ماه به رنگ سرخ یا مسی در میآید که به آن «ماه خونین» نیز میگویند
زمان دقیق گرفت در گیلان
در این روز، پس از طلوع ماه در ساعت ۵و۴۸ دقیقه عصر، از حدود ساعت ۷و۵۸ دقیقه شب، گرفت نیمسایه آغاز میشود؛ اما اوج داستان و ماه خونین را در ساعت ۲۱و۴۱ دقیقه، به تماشا خواهیم نشست.
صرفنظر از نحوه تماشا یا احیانا ثبت این رویداد در زمان حال، شاید جالب باشد که بدانیم مردمان گیلان در قرون گذشته، چگونه با این رویداد روبرو میشدند و عکسالعمل آنها چگونه بود؟
گفتنی است، حدود دو قرن پیش، ماهگرفتگی یا خسوف برای مردم گیلان معنای کاملا دیگری داشت و در خود رنگ و بویی از اسطوره و هشداری آسمانی داشت که باید با واکنش فوری پاسخ داده میشد.
و اما خسوفی که امروز میبینیم، همان است که نیاکان ما قرنها پیش دیدهاند. این آسمان و این ماه، حلقهای مشترک بین نسلهاست. دیدن این پیوستگی به ما یادآوری میکند که بخشی از تجربههای بشر، فراتر از زمان و تغییرات فرهنگی، همیشه تکرار میشود.
این باور گیلانیانِ آن روزگار، بخشی از فرهنگی جهانی بود. در اسطورههای ایران و دیگر جوامع هند و اروپایی، اژدهای کیهانی یا دیو ماه را میبلعید و مردم با آیینهای پرصدا او را میراندند. در چین باستان، اژدهای آسمانی دشمن ماه بود و مردم با طبل و زنگ به جنگش میرفتند. حتی در میان بومیان آمریکای شمالی، خسوف را کارِ خرس یا قورباغهی غولآسا میدانستند و با آواز و طبلکوبی ماه را نجات میدادند.
خوشبختانه بهخاطر ثبت چنین رویدادی در سفرنامه یکی از جهانگردان غربی در ۱۸۲ سال پیش که در گیلان حضور داشته، میتوانیم هم به شناختی زنده از باورها و جهانبینی مردم آن روزگار دست یابیم و هم تحولی که در نگرش علمی و فرهنگی جامعه رخ داده است را بهتر دریابیم.
این سفرنامه نوشته «ریچارد ویلیام هولمز» جهانگرد بیستویک ساله انگلیسی است که در قرن نوزدهم به گیلان سفر کرد، و شرح حضور خود در گیلان و از قضا رویداد خسوف در آن شب را نیز در کتابش با نامِ سفرنامه سواحل خزر ( نشر فرهنگ ایلیا) چنین شرح داده است: شبهنگام ماه گرفتگی به وقوع پیوست.
در میان سطور سفرنامه هولمز، ماهگرفتگی نه تنها رخدادی طبیعی، بلکه رویدادی فرهنگی و آیینی جلوه میکند. او به روشنی نشان میدهد که چگونه سایه زمین بر ماه، در نگاه مردمان دیار گیلان، تنها پدیدهای نجومی نبود، بلکه هراس، نیایش و مجموعهای از رفتارهای جمعی را برمیانگیخت
مردم تمام تابهها، قابلمهها و هر وسیلهی فلزی را که قابلیت تولید صدا داشت و در گیلان یافت میشد، بهکار گرفتند تا جانوری را که تصور میشد این جسم آسمانی را بلعیده بترسانند و دور کنند. مقدار زیادی باروت نیز مصرف شد. به راحتی میشد تصور کرد که شهر مورد حمله قرار گرفته است.
اسماعیل آشپزمان بیوقفه بر روی ماهیتابه بزرگی میکوبید و سایر خدمتکاران به منظور همراهی با این عمل نیک تپانچهها و تفنگهایشان را خالی کردند. پس از آن که این غوغا بیش از دو ساعت ادامه یافت، ساکنان فاتحانه دست از کار کشیدند و به استراحت پرداختند چرا که عملشان موفقیتآمیز بود و جانور وحشت کرده و ماه را همانطور که شکارش کرده بود، گرد و روشن مانند همیشه پس داده بود.
اهمیت آشنایی با آیینهای کهن درخسوف
آنگونه که ازروایت هولمز برمیآید، با آغاز ماهگرفتگی، مردم رشت با کوبیدن قابلمهها و شلیک تفنگها میکوشیدند جانور آسمانیِ بلعنده ماه را بترسانند و فراری دهند. بوی باروت و صدای فلز، شهر را پر میکرد تا سرانجام ماه از سایه بیرون آید و همه با خیالی آسوده به خانه بازگردند.
در میان سطور سفرنامه هولمز، ماهگرفتگی نه تنها رخدادی طبیعی، بلکه رویدادی فرهنگی و آیینی جلوه میکند. او به روشنی نشان میدهد که چگونه سایه زمین بر ماه، در نگاه مردمان دیار گیلان، تنها پدیدهای نجومی نبود، بلکه هراس، نیایش و مجموعهای از رفتارهای جمعی را برمیانگیخت.
این واکنشها، که ریشه در باورهای کهن و اسطورهای داشت، بخشی از میراث آیینی مردم به شمار میآمد؛ جایی که علم امروز تنها «خسوف» مینامد، در واقع برای آنان پردهای رازآلود میان جهان آسمانی و زندگی زمینی بود. توصیف هولمز از این لحظات، دریچهای است به شناخت لایههای عمیقتر فرهنگ عامه و واکنشهای آیینی آنان در برابر نیروهای ناشناخته طبیعت.
خسوف برای مردم گذشته هشداری آسمانی بود، اما اکنون برای ما یک نمایش علمیاست. هر دو نگاه، نشاندهنده وابستگی و حساسیت انسان به تغییرات محیطی است. اهمیت موضوع در این است که بدانیم هر چقدر هم پیشرفته باشیم، طبیعت همچنان نقش تعیینکننده در زندگی ما دارد.
بهعبارتی در گذشته خسوف بهعنوان تهدیدی کیهانی و معنوی تلقی میشد، وچنین آیینها وهیاهویی، پاسخی طبیعی به تهدیدها بود. اما امروزه همان پدیده، موضوعی علمی و زیباییشناسانه است که با آرامش تماشا میشود.
این تغییر نشان میدهد که چهطور پیشرفت دانش، ترس را به شگفتی و کنجکاوی بدل میکند.
در واقع واکنشها و اعتقادات ساکنان قدیمی این دیار بخشی از فرهنگ ناملموس ماست؛ حتی اگر دیگر آن آیینها را انجام نمیدهیم، دانستن و روایت کردنشان باعث میشود این میراث در حافظه جمعی باقی بماند و حس تعلق به گذشته تقویت شود.
در گذشته خسوف بهعنوان تهدیدی کیهانی و معنوی تلقی میشد، و چنین آیینها وهیاهویی، پاسخی طبیعی به تهدیدها بود. اما امروزه همان پدیده، موضوعی علمی و زیباییشناسانه است که با آرامش تماشا میشود
نکتهای مهم برای سنجش یک روایت تاریخی
برای اثبات درستی یا نادرستی یک روایت تاریخی، از منظر پژوهشی باید علاوه بر توجه به میزان اعتبار نویسنده، هدف از نگارش، جایگاه اجتماعی و سیاسی وی، به همخوانی یا ناهمخوانی روایت با شواهد عینی مانند گزارشهای علمی، دادههای باستانشناختی یا نجومی توجه داشت.
در مورد اخیر، برای سنجش صحت روایت ماهگرفتگی در سفرنامه سواحل خزر نوشته ریچارد هولمز، ضمن رجوع به آرشیو خسوفهای قرون گذشته اداره کل هوانوردی و فضا نوردی آمریکا (ناسا) مشخص شد که یک ماهگرفتگی قابل مشاهده در گیلان، در تاریخ ۷ دسامبر ۱۸۴۳ (۱۶ آذر ۱۲۲۲ خورشیدی) رخ داده است.
اما مشکل دراینجا بود که در مقدمه ترجمه فارسی این کتاب، زمان حضور هولمز و وقوع خسوف در گیلان، سال ۱۸۴۴ ذکر شده، این باعث میشد که از نظر سال وقوع ماهگرفتگی، بین روایت کتاب و آرشیو اختلافی باشد، برای رفع این تناقض، به متن اصلی انگلیسی این سفرنامه رجوع کردم و مشخص شد که نویسنده زمان ورود خود به ایران را نوامبر سال ۱۸۴۳ نوشته و زمان وقوع خسوف نیز در ماه بعد یعنی هفتم دسامبرهمین سال، و درزمان حضور وی دررشت بوده که با دادههای آرشیو ناسا نیز کاملا مطابقت داشت.
نکته دیگری که ذکر آن درخصوص ترجمه فارسی این سفرنامه ضرورت دارد، این است که در بخش مربوط به بندرانزلی، از قول آقای هولمز، پس از توصیف شرایط کانال مقابل مرداب و عمق آب، با اشاره به دریانوردی به نام «جوناس هِنوِی» که نود سال قبل از او به انزلی آمده بود، از قول آقای هولمز در ترجمه، نوشته شده که کانال ورودی به مرداب توسط آن دریانورد (هِنوِی)، حفروایجاد شده است؛ حال آنکه چنین مطلبی درمتن انگلیسی سفرنامه آقای ریچارد هولمز وجود ندارد و اساسا نسبت دادن ساخت کانال به هِنوِی، فاقد پشتوانه تاریخی و مستند است.
در پایان میتوان گفت که توجه به رویدادهای نجومی نه تنها امروز برای ما تجربهای علمی و زیباشناسانه است، بلکه ریشه در تاریخ و فرهنگ این سرزمین دارد؛ جایی که گذشتگان ما با نگاهی آمیخته به اسطوره و باورهای آیینی، آسمان را کتابی گشوده میدیدند.
این میراث معنوی و فرهنگی، پلی است میان علم و اسطوره، گذشته و حال پاسداشت چنین رویدادهایی و ارزشگذاری به نگاه نیاکانمان، ما را به ژرفای هویت بومی خویش پیوند میدهد و در عین حال فرصتی تازه برای همنشینی و تماشای شکوه آسمان فراهم میآورد.
شاید اکنون بیش از هر زمان دیگر، شایسته است که به آسمان نگاه کنیم، هم برای لذت بردن از زیباییهای آن و هم برای یادآوری روایتهای کهنی که در دل ستارگان نهفته است.