نقش معماران و رویدادهای نمایشی در الگوی توسعه‌ی مخرب؛

کاتالیزورهای تخریب

0 ۳۱

در شرایطی که ایران با مجموعه‌ای از بحران‌های درهم‌تنیده‌ی محیط‌زیستی، اجتماعی و کالبدی روبه‌روست از خشکیدگی تالاب‌ها تا فرونشست زمین، از تخریب جنگل‌ها تا آلودگی گسترده‌ی هوا و آب، پرسش از «معنای توسعه» بیش از هر زمان دیگری حیاتی شده است.

 

بااین‌حال، بخش قابل‌توجهی از گفتمان حرفه‌ای معماری و شهرسازی، همچنان در بند همان الگوی قدیمی «توسعه از طریق ساخت‌‌وساز» گرفتار مانده است؛ الگویی که به‌جای بازسازی کیفیت زیست، منجر به تشدید تخریب و فرسایش محیط می‌شود.

 

در بازتولید فرهنگی الگوی قدیمی «توسعه از طریق ساخت‌‌وساز، برخی معماران، دانشگاهیان و نهادهای حرفه‌ای در ظاهر مدافع «زیست پایدار» و «شهر انسان‌محور»اند، اما در عمل، در نقش کاتالیزورهای تخریب عمل می‌کنند

 

اما مسئله‌ی اصلی، صرفا در سطح سیاست‌گذاری یا سرمایه‌گذاری خلاصه نمی‌شود؛ بلکه در بازتولید فرهنگی همین الگو، به‌ویژه از سوی برخی معماران، دانشگاهیان و نهادهای حرفه‌ای است که در ظاهر مدافع «زیست پایدار» و «شهر انسان‌محور»اند، اما در عمل، در نقش کاتالیزورهای تخریب عمل می‌کنند.

 

اینان با حضور در اجلاس‌ها و همایش‌هایی که از سوی همان ساختارهای قدرت و سرمایه برگزار می‌شود، چهره‌ای فرهنگی و مشروع از روندهایی می‌سازند که در بنیان خود ضد محیط‌زیستی و ضد‌هویتی‌اند.

در ادبیات توسعه شهری، چنین وضعیتی مصداق روشن greenwashing است؛ یعنی پوشاندن فرایند تخریب با پوشش زبانی «پایداری». همان‌طور که Jan Gehl در Cities for People (2010) تصریح می‌کند، هنگامی که برنامه‌ریزی شهری از مقیاس انسانی فاصله می‌گیرد، شهرها به ماشین‌هایی برای تولید ترافیک و آلودگی بدل می‌شوند.

 

کیفیت حیات شهری نه با افزایش بناها، بلکه با بازگشت زندگی میان فضاها سنجیده می‌شود: «شهر خوب، شهری است که مردم در آن می‌مانند، نه صرفا از آن عبور می‌کنند

 

Gehl در پژوهش‌های میدانی‌اش در کپنهاگ، ملبورن و نیویورک نشان می‌دهد که کیفیت حیات شهری نه با افزایش بناها، بلکه با بازگشت زندگی میان فضاها سنجیده می‌شود: «شهر خوب، شهری است که مردم در آن می‌مانند، نه صرفا از آن عبور می‌کنند.» در این چارچوب، هر پروژه‌ای که بدون توجه به رفتار انسانی و نیازهای روزمره طراحی شود، حتی اگر زیبا و مدرن به‌نظر برسد، در عمل به زوال حیات اجتماعی و روانی منجر می‌شود.

 

در ادامه همین منطق، Charles Montgomery در Happy City (2013) نشان می‌دهد که «زیبایی شهری» زمانی معنادار است که با احساس تعلق، برابری فضایی و امکان مشارکت عمومی همراه باشد؛ در غیر این صورت، هرگونه طراحی زیباشناسانه می‌تواند به ابزاری برای بازتولید نابرابری بدل شود.

 

این همان وضعیتی است که در بسیاری از رویدادهای معماری ایران مشاهده می‌شود: زبان گفت‌وگو ظاهرا «پایدار» است، اما در پس آن، فرایندهای انباشت، تصرف و حذف فضایی استمرار دارد.

 

در ایران، به‌ویژه در مناطق حساس محیط‌زیستی چون شمال کشور، مفاهیم توسعه پایدار در سطحی نمایشی مصادره شده‌اند. اجلاس‌هایی با عناوینی چون «پایتخت ساخت‌وساز کشور» یا «اجلاس سازندگان و طراحان» در واقع تداوم همان الگوی کالایی‌سازی فضا هستند که به‌جای گفت‌وگو درباره‌ی محدودیت، از ظرفیت بی‌پایان ساخت‌وساز سخن می‌گویند

 

Gehl در همین زمینه مفهوم «زندگی میان ساختمان‌ها» (Life Between Buildings) را طرح می‌کند و معتقد است؛ هدف طراحی نباید صرفا خلق ساختمان، بلکه امکان‌پذیر کردن حیات اجتماعی در فضا باشد.

 

 

او بر سه سطح اصلی کیفیت زندگی شهری تأکید دارد: تعامل اجتماعی، حرکت پیاده، و حضور فعال در فضاهای باز. هرگاه معماری به ابزاری برای تبلیغ یا سرمایه‌گذاری بدل شود، این سه مؤلفه به حاشیه رانده می‌شوند و شهر به فضای عبور، نه زیست، تقلیل می‌یابد.

 

از سوی دیگر، Steffen Lehmann (2011)در تحلیل مفهوم پایداری شهری تصریح می‌کند که توسعه‌ی پایدار، مستلزم بازنگری در نظام حکمرانی و مدل اقتصادی شهر است، نه افزودن صفت «سبز» به پروژه‌ها.

 

معمار امروز تنها مسؤول تولید فرم نیست، بلکه در برابر پیامدهای اجتماعی و محیط‌زیستی تصمیم خود پاسخ‌گوست

 

همین دیدگاه در تجربه‌ی شهرهای معاصر چون پاریس یا ملبورن نیز دیده می‌شود، جایی‌که بر پایه‌ی نظریه‌ی «شهر پانزده‌دقیقه‌ای» Carlos Moreno، تمرکز تصمیم‌گیری از سطح سیاسی و تبلیغاتی به سطح زیست روزمره‌ی مردم منتقل شده است، یعنی همان چیزی که Gehl آن را everyday life planning می‌نامد.

 

اما در ایران، به‌ویژه در مناطق حساس محیط‌زیستی چون شمال کشور، مفاهیم توسعه پایدار در سطحی نمایشی مصادره شده‌اند. اجلاس‌هایی با عناوینی چون «پایتخت ساخت‌وساز کشور» یا «اجلاس سازندگان و طراحان» در واقع تداوم همان الگوی کالایی‌سازی فضا هستند که به‌جای گفت‌وگو درباره‌ی محدودیت، از ظرفیت بی‌پایان ساخت‌وساز سخن می‌گویند.

مشارکت برخی معماران در چنین رویدادهایی ـ حتی با نیت اصلاح‌گرایانه ـ به تقویت مشروعیت این روند می‌انجامد و آنان را ناخواسته در جایگاه همان کاتالیزورهای تخریب قرار می‌دهد: عناصری که واکنش را تسریع می‌کنند، اما خود تغییر نمی‌کنند.

 

Gehl در فصل پایانی Cities for People هشدار می‌دهد که «هر تصمیم طراحی، تصمیمی اخلاقی است»؛ زیرا تعیین می‌کند چه کسی در فضا دیده شود و چه کسی حذف گردد. از این منظر، معمار امروز تنها مسؤول تولید فرم نیست، بلکه در برابر پیامدهای اجتماعی و محیط‌زیستی تصمیم خود پاسخ‌گوست.

 

همان‌طور که Lance Hosey در The Shape of Green (2012) یادآور می‌شود، «زیبایی پایدار، زمانی پایدار است که اخلاقی باشد» و هیچ زیبایی‌ای نمی‌تواند در دل تخریب مشروعیت یابد.

 

در نتیجه، مسئله‌ی اصلی دیگر انتخاب میان «نقد از درون» یا «تحریم از بیرون» نیست؛ بلکه درک این واقعیت است که زمانه‌ی ما، زمانه‌ی بحران است، نه تعارف. در چنین زمانه‌ای، شکل نقد باید تابع شدت بحران باشد.

 

معمار امروز نه صرفا طراح فضا، بلکه شاهد اخلاقیِ دوران خویش است؛ کسی که به‌جای افزودن زبانی زیباشناسانه به فاجعه، باید پرسش بنیادین را طرح کند:
توسعه برای چه کسی، در کجا، و به بهای نابودی چه چیزی؟

 

 

منابع:

• Gehl, J. (2010). Cities for People. Island Press.
• Gehl, J. (2011). Life Between Buildings: Using Public Space. Island Press.
• Montgomery, C. (2013). Happy City: Transforming Our Lives Through Urban Design. Farrar, Straus and Giroux.
• Lehmann, S. (2011). The Principles of Green Urbanism. Earthscan.
• Hosey, L. (2012). The Shape of Green: Aesthetics, Ecology, and Design. Island Press.
• Moreno, C. (2020). The 15-Minute City. Smart Cities Journal

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.