بالا برو، هرچه بالاتر گیلانی‌تر!

به بهانه طرح بلندمرتبه سازی در گیلان؛

0 28

نقش ارتفاع در فرهنگ گیلانی چیست؟ آیا شهرک‌سازی بلندمرتبه که این‌روزها یکی از اصلی-ترین بحث‌های مدیران گیلان است، ریشه‌ در تاریخ اجتماعی مردم گیلان دارد؟ یا مسئله‌ای کاملاً بیگانه و در راستای شهرک‌سازی برای اسکان احتمالی مهاجران آینده‌ای است که در بحران اقلیمی بزرگی که سراسر جهان را فراگرفته است، از فلات مرکزی ایران به گیلان خواهند آمد؟ چگونه می‌توان به پدیده‌هایی این‌گونه‌ از منظر فرهنگی جهت داد و آن را به مسیری کشاند که اهلیت بیشتری با مردم گیلان داشته باشد؟

 

چندی پیش بود که استاندار گیلان دکتر هادی حق‌شناس از شناسایی 20 نقطه در گیلان برای شهرک‌سازی بلندمرتبه خبر داد؛ از همان هنگام زمزمه‌ها هم آغاز شد. خیلی‌ها مخالف هستند و معتقدند: «گیلان دیگر ظرفیتی برای مهاجرپذیری ندارد»؛ برخی دیگر از جمله خود استاندار موافق‌اند و اتفاقاً بلندمرتبه‌سازی را راه نجات محیط‌زیست و مزارع از دست مهاجرانی می‌دانند که اقدام به تغییر کاربری زمین‌ها می‌کنند.

بلندمرتبه‌سازی اما جدای از این دغدغه‌های جدید و مدرن، ریشه‌های تاریخی کهن‌تری در سراسر جهان و به ‌ویژه گیلان دارد.

 

فضایی که در آن زندگی می‌کنیم، شاید مهم‌ترین عنصر سازندۀ ما باشد. ما در فضاها جا می-شویم و سپس ما می‌شویم. فضاها الگوهای رفتاری ما را محدود می‌کنند و اساساً به آن شکل می‌دهند. ارتفاع هم شاید با اولین نگاه‌های هر کودکی به جهان اطراف و انسان‌های پیرامونش، اولین «حیرت» را خلق کند. چرا همه چیز این قدر بزرگ و بلند است؟ گویی در بلندی، اسراری است که ماهیت آن‌ را نمی‌دانیم. هنگامی‌که در نقطه‌ای مرتفع قرار بگیریم، دید بهتری داریم و نظاره کردن برایمان آسان‌تر می‌شود.

 

نگاه‌کردن که خلق و آفرینش نیز گویی با آن آغاز می‌شود، حیرت‌انگیز است. از اهرام ثلاثۀ مصر تا برج خلیفه، ما روز به روز داریم بیشتر به آسمان نزدیک می‌شویم. از افسانۀ برج بابل تا هواپیماها و فضاپیماها؛ آری ما به ارتفاع علاقه داریم. این امر به سان باقی چیزها، ریشه‌های تکاملی دارد. در ارتفاع، بقا و امنیتی وجود دارد که از غیرقابل دسترس بودن نشأت می‌گیرد.

 

از ارتفاع دیدن باعث می‌شود زودتر متوجه خطر شویم؛ چه یک ببر باشد و چه یک انسان. در ارتفاع نشانی از قدرت و برتری هم وجود دارد. دیگر همه چیز کوچک می‌شود و زیر پایت قرار می‌گیرد. ارتفاع احساس غرور می‌بخشد و از تسلط انسانی خبر می‌دهد که در بالا قرار دارد.

 

در بلندی، لذت آزادی و رهایی از هرچیزی که زمینی و پست است، قرار دارد. در آن بالا بالاها، راحت‌تر می‌توان به دنبال معنی و تعالی گشت. به قول مک فارلین نویسندۀ کتاب Mountains of the mind این پارادوکس انسانی در ارتفاع است که هم به ذهن فرد تعالی می‌بخشد و هم آن‌ را محو می‌کند. کسانی‌که به قله‌های کوه سفر می‌کنند، نیمی عاشق خودشان‌اند و نیمی عاشق نیستی. این اشارات، بیانگر احساسات پیچیده‌ای است که با مکان‌های مرتفع همراه است؛ احساس قدرت و در عین حال فروتنی در برابر عظمت.

 

مردمان گیلان هم بالطبع چنین احساساتی را تجربه کرده‌اند؛ به‌خصوص این‌که بخشی از آنان در کوهستان‌ها و بخشی در میان جنگل‌های انبوه با درختان سترگ رشد یافته‌اند. اما گویا این احساسات به ‌نسبت بیشتر از سایر نقاط ایران هم هست! شاید نام پروفسور کریستین برومبرژه را شنیده باشید؛ به گمان راقم این سطور او بزرگ‌ترین گیلان‌شناس تمام اعصار و یکی از بزرگترین خاورمیانه‌شناسان عصر حاضر است.

 

او خود را گیله‌مرد فرانسوی می‌داند و به قول محمد بهشتی شیرازی اتاق کارش در فرانسه بوی باقالی‌قاتوق می‌دهد! او از سال 1350 خورشیدی که به گیلان آمده تاکنون گیلان را فراموش نکرده است. کریستین برومبرژه در مورد گیلان، تعابیر و ترکیب‌ها و در نهایت نظریه‌های بدیعی خلق کرده است. او در گیلان به کشف ویژگی‌هایی رسیده که آن را در خاورمیانه منحصر به فرد می‌سازد.

 

او در آثارش به ویژگی‌های فرهنگی خاص گیلانی اشاره می‌کند؛ همچون توزیع مسکن و معماری در خانه‌های گیلانی، روش‌های زمین‌داری و فردگرایی کشاورزان، رفتارهای اجتماعی و تقسیم نقش‌های اجتماعی بین زنان و مردان و سهم مهم زنان و جدا نبودن آنان از مردان در اشغال فضاها. او ما را با تمدنی آشنا می‌سازد که با الگوهای تمدن‌های مدیترانه‌ای و خاورمیانه‌ای تفاوت دارد. تفاوتی که در اقلیمی منحصر به ‌فرد، منزوی بودن نسبی تاریخی این مناطق و از وفور و تنوع روییدنی‌ها سرچشمه می‌گیرد.

 

او در آثار خود از ترکیب‌هایی استفاده کرده است که بعدتر هرکدام به نظریه‌هایی در تاریخ اجتماعی گیلان تبدیل شده‌اند؛ از تمدن چوب گرفته تا تمدن تخم‌مرغ. اما در کنار اینها او از یک ترکیب دیگر هم استفاده کرده که آن‌چنان به آن نپرداخته‌ایم؛ یعنی تمدن بالاروندگان یا تمدن عمودی!

 

در کتاب مسکن و معماری در جامعۀ روستایی گیلان (مطالعات مردم‌شناسی) از برومبرژه با ترجمۀ علاءالدین گوشه‌گیر و ویراستاری احمد سمیعی گیلانی، برومبرژه به توصیف خصیصه‌های بارز معماری روستایی و سنتی گیلان می‌پردازد: جایی‌که در آن عنصر باز بر عنصر بسته رجحان دارد. ایوان از آغاز فصل بهار به مرکز حیات خانوادگی تبدیل می‌گردد و فضایی برای سر یک سفره نشستن و استراحت کردن و «وریس‌بافی» و «بافتن کژ ابریشم» توسط زنان است.

 

با رسیدن تابستان اما به «تلار» نقل مکان می‌کنند، جایی که هم خنک‌تر است و هم پشۀ کمتری دارد. به عقیدۀ برومبرژه منزلتی که برای تلار وجود دارد، بسیار بالاست و این مکان و «تلار اتاق» که در جوار تلار قرار دارد، ارزشمندترین نقاط خانه‌اند.

مکانی برای پذیرایی از مهمان‌ها، نسخۀ بدلی کوهستان مجاور تلار به مقیاسی بسیار کوچک. نقل مکان به تلار به مثابه اقامت تابستانی در کوه‌ها تلقی می‌شود که آرزوی هر گیله‌مردی بوده. او همچنین از کاظم سادات اشکوری نقل می‌کند که: دامداران و دهقانانی که رفتن به ییلاق برایشان میسر نشده، بلادرنگ خانه‌های خود را به تلار و لمه مجهز می‌کرده‌اند.

 

برومبرژه این‌گونه تحلیل می‌کند: «که ارتفاع برای گیل‌ها بسیار مهم است. گیلک‌ها به راحتی از درخت بالا می‌روند؛ آن‌ها عادت کرده‌اند برای چیدن میوه‌ها خود را به نوک درخت‌ها برسانند و گاهی در روزهای داغ تابستانی بر بالای درخت استراحت کنند. بچه‌ها نیز روی شاخۀ درخت‌ها می‌نشینند و به تماشای بازی‌ها و نمایش‌ها مشغول می‌شوند؛ مثل ورزا جنگ. نمایش لافند بازی نمونۀ دیگری از جاذبۀ این فضای بین زمین و آسمان برای گیلک‌ها است.

 

سابقاً شکارچیان ببر نیز در میان شاخ و برگ درختان کمین می‌کردند. انقلابیون گیلانی طی سال‌های 1915-1920 هم در بالای درختان مخفی می‌شدند و این‌گونه به ارتش‌ روس و انگلیس شبیخون می‌زدند. فضاهای بالاخانه مورد علاقۀ نسل جوان است و تقسیم فضاها بر حسب جنسیت به مانند سایر مساکن فلات ایران وجود ندارد و زن و مرد همه جا هستند.

 

خانۀ گیلانی بر طبق انگاره‌ای صعودی سازمان می‌یابد؛ برای فضای فوقانی به قیاس با اعضای شریف آدمی، ارزش والایی قائل‌اند. هرچه که در بالاست نشانۀ فصل گرما و دورۀ جوانی و اسرار و روابط نزدیک و عاشقانه و همرازی اعضای طبقۀ واحد سنی است و هرچه در پایین است، نشانۀ فصل بیکاری و کهولت و محیط نیمه عمودی است که چیز مهمی برای کتمان و پنهان‌کاری ندارد».

برنامه‌ریزی برای ساخت سازه‌های «خیلی بلند» اما گویا در دستور کار قرار گرفته است؛ برای روزی که به گمان برخی جمعیت گیلان چند برابر خواهد شد. آیا گیلان ظرفیت این جمعیت را خواهد داشت؟ آیا اصولاً می‌توان جلوی مهاجرت‌ها را گرفت؟ آن‌چه که واضح است که مهاجرت روز به روز بیشتر می‌شود و ناتوانی در حل بحران‌های ناشی از آن است. از بحران فاضلاب و زباله تا آلودگی هوا و تخریب جنگل‌ها و همزمان بحران هویتی میان مهاجران و ساکنان پیشین.

 

بلندسازی از این جهت که زمین در گیلان کم است و در همین شرایط کنونی هم با یکی از متراکم‌ترین نقاط ایران روبروییم، می‌تواند بحران مسکن را تا حدودی حل کند و از بزرگ‌تر شدن شهرها و تجاوز به روستاها جلوگیری نماید؛ البته اگر منع تغییر کاربری اراضی به صورت کاملاً جدی اجرا شود. از سویی دیگر چنان‌چه اشاره شد، علاقه به ارتفاع در میان گیلانیان مهم-تر از این حرف‌هاست.

 

می‌توان به این ساختمان‌ها کمی هم هویت گیلانی بخشید؛ می‌توان برج‌ها را به نمادی برای لذت و ثروت گیلانیان تبدیل کرد. آن‌چنان که اجداد ما اگر خانه‌شان دو تلار داشت، با غرور بسیار در آن راه می‌رفتند؛ ما هم اکنون می‌توانیم به آسمان‌خراش‌هایمان افتخار کنیم، منتها همۀ این‌ها منوط به دستورالعمل‌هایی سفت و سخت دارد که باید معماران، سرمایه-گذاران و گیلان‌شناسان از همۀ وجوه بر سر آن بحث کنند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.