ادبیات کودک و نوجوان، یکی از بنیادینترین و اثرگذارترین بخشهای فرهنگ هر جامعه است؛ جایی که زبان، تخیل، آموزش، عاطفه و هویت درهمتنیده میشوند تا ذهن کودک را برای شناخت جهان و زیستن در آن آماده کنند. این نوع ادبیات، نه سرگرمی صرف است و نه آموزش خشک؛ بلکه عرصهایست برای پرورش نگاه، بالا بردن درک احساسی، تقویت تفکر خلاق و آشنایی با جهان ارزشها. جامعهای که به ادبیات کودک توجه نکند، درواقع از تربیت فرهنگی نسل آینده غفلت کرده است. نویسندگان این حوزه، بیش از آنکه قصهگو یا شاعر باشند، پیامآوران آیندهاند؛ کسانی که با واژههایی ساده، اما تاثیرگذار، مسیراندیشیدن، حس کردن و پرسیدن را برای کودکان هموار میکنند.
در این میان، حمیرا خدابنده یکی از چهرههای وفادار و خستگیناپذیر این عرصه است. او بیش از سیسال از عمر خود را وقف ادبیات کودک و کار تربیتی و آموزشی با نسلهای مختلف در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گیلان کرده است.
خدابنده، چه در مقام مربی، چه در جایگاه شاعر و نویسنده این حوزه، همواره کوشیده با زبانی زنده، صمیمی و خلاق، با دنیای کودکان ارتباطی پایدار برقرار کند.
در گفتوگوی پیشرو، از دل تجربههای حرفهای و زیستهی این نویسندهی گیلانی، به دغدغهها، امیدها و چالشهای مسیر ادبیات کودک در ایران پرداختهایم؛ مسیری که همچنان نیازمند توجه، حمایت و نگاهی تازه است.
***
شما بیش از سی سال است که با کودکان کار میکنید، اگر بخواهید از مهمترین تحولات رفتاری کودکان دراین مدت بگویید، به چه مواردی اشاره خواهید کرد؟
تحولات کودکان در طی این سالها بسیار عمیق و متفاوت بوده است. باید باورکنیم کودکان دهههای قبل با کودکان دههی اخیر، بسیار با هم فرق دارند. چون فضای فکریشان متفاوتتر از گذشته و نیازهایشان گستردهتر و متنوعتر شده است و این مهم، فعالیت در حوزهی کودک را بسیار دشوار میسازد. به عبارتی پرداختن به مقولهی کودک و یا به قولی کودک امروز و فعالیت در این بخش مانند گذشتن از لبهی تیز چاقوست. به گونهای که اگر کوچکترین لغزشی صورت پذیرد، آسیبی جدی بر روح و جسم کودک وارد خواهد آمد.
ذهن کودکان در هجوم انواع اَپها، وبها و مانند آن قرارگرفته که هیچ نظارت و شناختی برآن نیست. اگرچه استفاده از سواد رسانهای و فضای مجازی بهعنوان یک ابزار فرهنگی آموزشی میتواند کاربردی صحیح و سودمند داشته باشد، اما زیادهروی در آن صدمات جبرانناپذیری را بر جسم و جان کودک ایجاد میکند
از دیگر سو، فضای مجازی، تغییر در سبک زندگی، چگونگی بهرهمندی و یا عدم شناخت از منابع مطالعاتی برای این قشر از جامعه (کودکان٠ تا ١٨ سال) -طبق تعریف یونیسف- تزاحم و تراکم کلاسهای متنوع آموزشی و حتی غیردرسی و مانند آن تحولات رفتاری عمیقی در کودک ایجاد نموده که منجر به شتابزدگی در آموزش و سپری نشدن طبیعی دوران شیرین کودکی در یک جهش غیرقابل پیشبینی برای کودک امروز محسوب میشود.

درواقع، کودکان بدون گذار از دوران کودکی، پرشتاب و سریع به دوران نوجوانی وارد میشوند و از دوران کودکی لذت لازم را نمیبرند. شتابی که با تحولات رفتاری مانند: سرکشی، استرس، تمرد، و بیپروایی، روند طبیعی کودک را مختل میکند و او را دچار سردرگمیمی سازد. کودکان بدون این که کودکی کنند بزرگ میشوند. بدون این که لذت بازی با عروسک، گردش با دوچرخه، معاشرت با همسالان خود را در محیط آزاد در قالب اردو یا بحث آزاد تجربه کنند، وارد دنیای پرتنش و هیجانی نوجوانی شده و گاه با روندی غیرطبیعی دچار هیجانات و آسیبهای رفتاری میشوند که پرداختن به آن مربوط به حوزهی روانشناسی کودک و نوجوان است و باید در جایی دیگر به آن اشاره کرد. اگرچه باید بپذیریم بهمنظورکسب اطلاعات به روز از طریق اینترنت، کودکان با دنیای مجازی نیز ارتباطی تنگاتنگ دارند و به جهت دسترسی آسان به دانستنیها، بیشتر وقتشان را در این فضا میگذرانند، اما متاسفانه تمایل چندانی به مطالعه ندارند و کمکتاب میخوانند.
از نگاه شما «کودکی» در دههی ٧٠ تا ٩٠ با «کودکی» امروز چه تفاوتهای جدی دارد؟
نیاز کودکان در دهههای مختلف، متفاوت است. بهویژه از قرن بیستم که بهعنوان دوران کودکی نامگذاری شد و توجه به خواستههای کودکان موردتوجه جدی قرار گرفت. کودکمحوری و کودکسالاری جایگاهی مهم برای خانوادهها و جوامع به وجود آورد. البته اگرچه فضای مجازی در دههی ٧٠ یا حتی ٩٠، جایگاه امروز را نداشت و با این شتاب و شدتی که امروز کودکان با آن درگیرند، مطرح نبود؛ اما باید این واقعیت را بپذیریم که امروزه کودکان با گوشی همراه وارد دنیای مجازی عجیبی میشوند که خلاقیت، آموزش درستنویسی، لذت خواندن و توانش یادگیری را از آنان سلب میکند.
ذهن کودکان در هجوم انواع اَپها، وِبها و مانند آن قرارگرفته که هیچ نظارت و شناختی برآن نیست. اگرچه استفاده از سوادرسانهای و فضای مجازی بهعنوان یک ابزار فرهنگی آموزشی میتواند کاربردی صحیح و سودمند داشته باشد، اما زیادهروی در آن صدمات جبرانناپذیری را بر جسم و جان کودک ایجاد میکند. به نظرم نیاز کودکان امروز با گذشته بسیار فرق کرده است. منابع خواندنی و مطالعاتی بیکیفیت و کممحتوا، بهعنوان ابزارهای آموزشی غیرمستقیم از طریق موبایل بهراحتی قابل دسترسیست. از دیگر سو، شتاب افسارگسیخته در روند طبیعی شکلگیری کودک و ورود او به دوران نوجوانی و بزرگسالی تفاوت-های عمیقی را بین کودک امروز با ٢٠ سال پیش ایجاد کرده که باید با نیازسنجی والدین محو شود.
من فکر میکنم کودکان دههی ٧٠ شادتر بودند و شوق خواندن داشتند. دغدغهی بزرگسالی به آنها منتقل نمیشد. امروزه کودکان مثل بزرگترها درگیر حواشی مختلفی میشوند که از جنس زندگی آنان نیست
همچنین دغدغهی بزرگسالی و قراردادن کودکان دراین مسیر از منظر روانشناختی صدمات و آسیبهای جدی را برای کودک عصرحاضر ایجاد میکند که با مفهوم کودکی دهههای گذشته تفاوتی عمیق دارد. من فکر میکنم کودکان دههی ٧٠ شادتر بودند و شوق خواندن داشتند. دغدغهی بزرگسالی به آنها منتقل نمیشد. امروزه کودکان مثل بزرگترها درگیر حواشی مختلفی میشوند که از جنس زندگی آنان نیست. جنگ، گرانی، فقر، مشکلات اقتصادی و مانند آن چیزهاییست که کودک امروز آن را با تمام وجود احساس میکند.

با توجه به این که با ادبیات کودک سروکار دارید، فکر میکنید رابطه بچههای امروز با قصه چه تغییری کرده؟ آیا همچنان میتوان از طریق قصهها به درون ذهن کودک امروز نفوذ کرد؟
در طی ٣١ سال کار با کودکان معتقدم، قصهها هنوز معجزهگرند. قصهگویی بهعنوان یک فعالیت هدفمند و تاثیرگذار همیشه مطرح بوده، به گونهای که شاید هیچ فرایند تربیتی همانند قصه نتوانسته کودکان را مسحور و مجذوب خویش کند. قصهگویی میتواند با سه عنصر قصه، قصه گو، قصهشنو یا مخاطب با بیانی هنرمندانه و با بهرهگیری از دانش، نبوغ و خلاقیت زبانی، تفکر منطقی و هوش زبانی را در کودک تقویت کند. شاید به همین خاطر است که متخصصان روانشناسی قصه گفتن را برای تکامل مغز نوزادان و کودکان، ضروری میدانند.
قصهگویی بهعنوان آفرینشی دوسویه، خلاقیت را در قصه گو و قصهشنو ایجاد و مهارتهای کلامی را در کودک تقویت میکند و میان رشد حرکتی و توانش زبانی او ارتباط برقرار میسازد. به نظرم قصهها هنوز دارای همان ویژگیهای همیشگی هستند. مفرح بودن، سرگرم کنندگی و فرایند تربیتی و آموزشی که میتواند کودکان را با فرهنگ، زبان، تاریخ و ادبیات بومیمحلی آشنا کند.
این اتفاقات شیرین از دل قصهها دستیافتنی ست. من معتقدم قصهگویی بهعنوان یک برنامهی آرامش بخش در عصر دیجیتال و فضای مجازی و با این شتابزدگی غیرقابل کتمان، هنوز تامین کنندهی بهداشت روانی، تقویتکنندهی هوش کلامی، زبانی و مروج مونوگرافی ست که کودک به طور غیرمستقیم با فرهنگ سرزمین مادری آشنا میشود. بیتردید هیچ منبعی بهاندازهی قصه و قصهگویی نمیتواند بیانگر معرفی آداب و سنن، فرهنگ و تاریخ و قومیت یک سرزمین باشد. زیرا این هنر قدیمی همچنان مجذوبکننده، فریبنده، دوستداشتنی و تاثیرگذار است. این «تور جادویی» قصه، زوالناپذیر است و میتواند کودکان را در هر زمان مجذوب خود کند، تا در هر زمان از شنیدنش لذت ببرند.
با توجه به تجربهتان، کودکان امروز چقدر صدای مستقل دارند؟ آیا ما در ادبیات کودک واقعا به آنها امکان حرفزدن دادهایم یا فقط از زبان بزرگترها برایشان نوشتهایم؟
سوال بسیار ارزشمند، دقیق و درستی ست. به نظرم باید به کودکان فرصت داد تا خود را باور کنند، حرف بزنند، بنویسند و آمال، آرزوها و دنیای درونی خود را به روی کاغذ بیاورند، بخوانند و به نمایش درآورند. فقط کافیست از واژهی خلاق در کنار آموزشها استفاده کنیم. نوشتن خلاق، نمایش خلاق، بحث خلاق و مانند آن. زیرا این خلاقیتهاست که میتواند با استفاده از محرکهای نوشتاری و دیداری دنیای ساده و صمیمیکودک را نشان دهد و صدای او باشد. آنوقت این دیگر ما نیستیم که جای او حرف میزنیم. بلکه این خود کودکان هستند که آرزوها و دنیای زیبای خود را در قالب واژه، بازی، نمایش و نقاشی بیان میکنند. زیرا جهان پر از کودکانی باهوش و خوشذوق است که با ذوق خود به ما معنی میدهند.
هیچ منبعی بهاندازهی قصه و قصهگویی نمیتواند بیانگر معرفی آداب و سنن، فرهنگ و تاریخ و قومیت یک سرزمین باشد. زیرا این هنر قدیمی همچنان مجذوبکننده، فریبنده، دوستداشتنی و تاثیرگذار است. این «تور جادویی» قصه، زوالناپذیر است و میتواند کودکان را در هر زمان مجذوب خود کند
البته باید به این مهم توجه داشت زمانی که کودک از نظر اجتماعی، اهمیت و استقلالی نداشت، مباحث و مقولههای آموزشی بسیار سخت و نفسگیر بود و ذهن و زبان دنیای کودکان مورد بیتوجهی قرار میگرفت. اما امروز با حفظ حقوق کودکان و نامگذاری روز جهانی کودک، روز جهانی کتاب کودک، جایزهی نوبل ادبیات کودک و نیز خلق آثار در ژانرهای مختلفی که برای کودکان نوشته، ساخته و سروده شده، ما را بر این باور میرساند که بپذیریم، کودکان صدای مستقلی دارند و باید موردتوجه جدی قرار بگیرند.
البته باید به این نکته هم اشاره کنم که نهادها و سازمانهایی نیز هستند که به طور مشخص و تخصصی، اولویت کار با کودکان را مدنظر دارند و در این زمینه توانستهاند گامهای ارزشمندی را بردارند و آثار کودکان را در قالب نشریه، نمایش، نقاشی و دیگر آثار ارائه دهند. در تمام این برنامهها تلاش شده، کودک از طریق خواندن خلاق و دستیابی به شناخت و انرژی موجود در واژگان، باتجربهی حسی و عاطفی و نیز بازآفرینی از مفاهیم و موضوعات نهفته در آن اثر تفکر تصویری و تجسم آنچه شنیده را بیاموزد و بهکار بندد.

به نظرم ایجاد فرصت برای خوب شنیدن و خوب حرفزدن میتواند زمینهساز خوب نوشتن در کودکان باشد. بنابراین باید اجازه بدهیم، بنویسند، حرف بزنند تا لذت نوشتن را تداعی کنند. وقتی به آنها امکان حرفزدن بدهیم، به طور غیرمستقیم مهارت در زبان شفاهی و خوب صحبت کردن را که منجر به مهارت در نوشتن و خلق اثری ارزشمند میشود، به او آموختهایم.
به عنوان کسی که با نسل قبل و نسل امروز کودک آشناست، فضای مجازی را تهدید میبینید یا فرصت؟
فضای مجازی نقشی دو سویه دارد. گاه فرصت است گاه تهدید. سواد رسانهای اگر کاربردی و با مدیریتی صحیح توسط والدین برای کودک بهکار گرفته شود، میتواند نقش سیستم ایمنی را برای کودک ایفا کند. در غیر این صورت مخرب و آسیبزاست. همانگونه که پیشتر اشاره کردم، فضای مجازی که دنیای ذهنی کودک را خواسته یا ناخواسته درگیر کرده است، اگر در مسیری درست قرار نگیرد و به تعبیری مدیریت نشود، مخرب و بهعنوان آسیب باید به آن توجه داشت.
اطاعت کورکورنه از مطالب کپی شده که بهسرعت نور در فضای مجازی دست بهدست میشود، آسیبی جبرانناپذیر بر ساختار نوشتن، خواندن و فرهنگ مطالعه در کودک خواهد گذاشت. کودکان هر آنچه را که در فضای مجازی میبینند و بهدستشان میرسد، برای هم به اشتراک میگذارند، بدون این که از صحتوسقم محتوا و مضامین نهفته در آن مطلع باشند.
به نظرم یکی از آسیبهای جدی استفاده از فضای مجازی و موبایل، دوری از معاشرت با همسالان و عدم ارتباط اجتماعی مناسب است. این آسیب ذهن کودک را خسته، فسرده و بیانگیزه میکند. مشارکت در برنامهها، همخوانی و جمعخوانی و بهرهمندی از محرکهای دیداری و شنیداری برای غنیتر کردن تجربهی حسی نادیده گرفته میشود. همچنین خلق یک نمونهی ادبی و هنری در فرایند تربیت فرهنگی بهعنوان ابزاری برای نوشتن، سرودن، تفکر خلاق، نقد و قوهی تجزیهوتحلیل، از ذهن و زبان کودک دور و تفکر انتقادی در او به فراموشی سپرده میشود.
یکی از عمدهترین مشکلات و چالش امروز در ادبیات کودک، کاهش تیراژ کتاب کودک است. قیمتهای گزاف و گران کتاب کودک، امکان خرید آن را از سبد خرید خانوادهها سلب و حذف نموده است. چاپ آثار گران ژورنال، با موضوعات بیکیفیت و نامناسب برای کودک، بازار چاپ را برای این قشر، به راهی برای کسب درآمد تبدیل کرده است
رسانههای دیداری و شنیداری اگرچه باعث افزایش دانستنیهای کودکان میشوند، اما بدون نظارت و توجه بر تاثیر آن، او را در موقعیتهای حساس و دشوار با بحران روبرو میکند. زیرا کودک امروز برای رویارویی با مشکلات و دشواریها نیاز به مهارتهای اجتماعی و فکری دارد. ذهن او باید به گونهای بارور و به بلوغ برسد که بتواند بهعنوان یک منتقد، متفکر و متبحر، از پس دشواریهای پیشرو برآید و بتواند از خلاقیت و تفکر منطقی برای رفع مشکلات استفاده کند. زیرا مهم نیست کودک چه چیزی یاد گرفته، بلکه مهم این است که با آنچه یاد گرفته، چه کاری میتواند انجام دهد و این اطلاعات تا چه میزان برای او کارایی داشته و دارد.
متأسفانه در عصر حاضر، ذهن کودک از خلاقیت دور شده است. کودکی که کتاب میخواند با شخصیت و رویدادهای بطن کتاب همانندسازی میکند. علاقهی او به تفکر، هیجانها و شخصیتهای کتاب این امکان را فراهم میکند تا در تجربههای شخصیتی قصه یا کتاب سهیم شود و باورها و تفکرات و عواطف آن را به خود نسبت دهد. این فرایند موجبات رشد اجتماعی او را فراهم میآورد.
آیا نقش ادبیات کودک در پرورش تفکر انتقادی و مسؤولیتپذیری اجتماعی در نسلهای جدید بهاندازهی کافی جدی گرفته شده؟ یا هنوز درگیر الگوهای نصیحتمحور هستیم؟
قبل از پرداختن به این سوال میخواهم تعاریفی از ادبیات کودک را ارائه دهم: ادبیات کودک آن دسته از آثاری ست که از ابتدا برای کودکان نوشته میشود و باتوجهبه نیازهای ذهنی آنان افریده شده است. در تعریفی دیگر ادبیات کودک آن دسته از کتبیست که برای کودک نوشته نشده، اما متناسب با روحیات کودکان است و موضوع مندرج در آن با ذوق و سلائق کودکان هم خوانی دارد و دسته سوم که معمولا در تعاریف ادبیات کودک نیامده شامل نوشته هاییست که توسط کودکان باتوجهبه دنیای ذهنی آنها نوشته شده و تراوشات ذهنی و فکری آنان را بیان میکند.
در تمام این تعاریف، ادبیات کودک تلاش دارد تا تفکر انتقادی و مسؤولیتپذیری را بیان کرده و به آن بپردازد. چون یکی از اساسیترین اهداف و وظایف ادبیات کودک، ساختن انسان و جامعه است، به تعبیری آماده کردن کودک برای دوستداشتن، ساختن محیطی امن برای کودک، سرگرمکنندگی و مفرح ساختن و علاقهمند کردن او به مطالعه.
ادبیات کودک پدیدهای بههنجار و کارکردی ست. این ادبیات تلاش دارد تا به نیازهای اجتماعی و تربیت نسل آینده کمک کرده و با زبانی ساده به فراخور ویژگیهای روانشناختی کودک بیان شود. از اینرو به نظرم تا وقتی ما کودکی درون خود را داریم نمیتوانیم درگیر الگوهای نصیحتپذیر شویم. کودکی که هنوز در وجودمان زنده است و بلوغ آن را از ما جدا نکرده است. بر اساس دنیای کودکی درون خود مینویسیم و آرزوهای کودکی خود را بیان میکنیم.
تا زمانی که نقش هنرمندان، نویسندگان، شاعران، تصویرگران و خالقان آثار کودک نوجوان در خدمت و برای کودکان باشد و نقش ابدی و آسمانی کودکانه، درون آنها همچنان فعال باشد، میتوانیم اذعان کنیم آنچه خلق کردهایم برای کودکان، در مورد کودکان و از کودکان است. از اینرو، هر چقدر آموزشها در آثاری که برای آنان نوشته میشود بهصورت غیرمستقیم و به دور از نصیحتمحوری در بافت آثار تنیده شود و پوشیدهتر و زیرپوستیتر باشد،از تاثیر بیشتری برخوردار خواهد بود و با دنیا، عوالم و آرزوهای کودک نزدیکتر است.
شاید به همین خاطر است که پیکاسو میگوید: «هنری که هنرمند آگاه آرزوی آن را دار، هنر کودکان است.» بنابراین، ادبیاتی که نتواند موجبات توسعهی فکری و عاطفی کودک را فراهم سازد و او را به خلاقانه نوشتن و سرودن سوق دهد، ادبیات کودک نیست و شاخصههای بنیادین آن را ندارد.
کودک کتابخوان در خانوادهای کتابخوان رشد مییابد. زیرا خانواده بهعنوان الگوی اولیه در مسیر او قرار دارد. محیط و فضای فکری خانواده به طور غیرمستقیم در کودک تاثیر میگذارد و والدین بهعنوان اولین معلم کودک نقش مهمی در فرهنگ مطالعه برای کودک ایفا میکنند. از اینرو باید کتاب بهعنوان یک ضرورت فرهنگی در سبد فرهنگی خانواده لحاظ شود
نقش خانوادهها در ترویج یا تضعیف فرهنگ کتابخوانی را چطور ارزیابی میکنید؟
والدین نقشی ارزشمند و تاثیرگذار در روند تربیت کودک ایفا میکنند. آمیختگی ادبیات با بازی، برای کودکان ٠ تا ٣ سال (کودکان فراموششده در ادبیات کودک) توسط خانواده از جایگاه مهمی برخوردار است. زیرا به نظرم ابزارهای فرهنگی بهصورت ژنتیک به کودک منتقل نمیشود، بلکه کودک از طریق فرهنگی که در آن زندگی میکند، آن را میآموزد. بنابراین، هرچه کودک با این ابزار فرهنگی که در هزار توی کتابها و متون ادبی پنهان شده و در قصهها، افسانهها و اشعار مستور مانده، آشنا شود، توانایی بیشتری را در شکوفایی شخصیت خود، قوهی تحلیل، لذت خوانش و ترویج مطالعه، کسب خواهدکرد.
از دیگر سو، از راه شنیدن میتوان کودکان را با روشی جدید به دنیای نوشتن و خواندن نزدیک کرد. لذا با روشهای خلاق میتوان توسط خانواده، کودکان را باادبیات و فرهنگ آشنا کرده و آنان را به نوشتن و خواندن تشویق کرد. لذتبخش نمودن این فعالیتها میتواند دریچهای تازه را به روی ذهن کودک باز کند که توسط والدین به زیبایی قابل دستیابی است.
بازی با آواز، شعر، موسیقی نمایش و تصاویر آن که باعث میشود، کودک ناخودآگاه با واحدهای مجزای زبان آشنا شود. زیرا همهی کودکان قادر به تجربههای موفقی در هر برنامهای هستند، به شرط اینکه این فعالیتها و برنامهها به شیوهای ارائه شود که برای کودکان قابل درک باشد و این مهم جز توسط والدین و خانوادهها، قابل دسترسی نیست.
نقش تاثیرگذار خانوادهها برای شکوفایی استعدادهای کودکان و نیز آشنایی آنان با منابع خوب ادبی هم میتواند بسیار مهم و اساسی باشد. این نقش را میتوان در اولین ادبیات شفاهی و در لالاییها دید. زیرا لالاییها، ادبیات قبل از زباندانی و پیش از زبان باز کردن کودک محسوب میشود. باتوجهبه این که خواستههای کودک و مدنظر قرار دادن علائق و تمایلات او بهویژه در قرن بیستم باعث شد تا کودکسالاری و کودکمحوری تقویت شود، تاثیر والدین و نقش آنان در ترویج فرهنگ مطالعه بسیار مهم و ارزشمند است.
میشلانده، فانتزیپرداز آلمانی میگوید: «من آن جور کتابهایی مینویسم که وقتی خودم بچه بودم از آنها خوشم میآمد، من با یادآوریها و تصورات کودکیام نیست که مینویسم، بلکه امروز هم آن کودک زمان کودکیام در وجودم زنده است و ورطهی بلوغ، مرا از او جدا نکرده و میان ما فاصله نینداخته است.»
به نظرم کتابخوانی خانوادگی، برای کودکان در ترویج و تقویت فرهنگ مطالعه بسیار ارزشمند است بهویژه کتابخوانی و یا بلندخوانی، برای سنین پایینتر. بر این باورم کودک کتابخوان در خانوادهای کتابخوان رشد مییابد. زیرا خانواده بهعنوان الگوی اولیه در مسیر او قرار دارد. محیط و فضای فکری خانواده به طور غیرمستقیم در کودک تاثیر میگذارد و والدین بهعنوان اولین معلم کودک نقش مهمیدر فرهنگ مطالعه برای کودک ایفا میکنند. از اینرو باید کتاب بهعنوان یک ضرورت فرهنگی در سبد فرهنگی خانواده لحاظ شود.
اگر بخواهید مهمترین چالش امروز در ادبیات کودک ایران را نام ببرید، آن چیست؟
اگرچه در لابهلای سوالات مشکلات و چالشهای امروز در ادبیات کودک مستقیم یا غیرمستقیم کم و بیش مطرح شد، اما مواردی را به آن اضافه میکنم. یکی از این چالشها در میان آفرینندگان ادبیات کودک، اشاعهی آموزش مستقیم است. در ادبیات کودک تلاش بر این است تا مضامین و مفاهیم جدید و تازه باتوجهبه نیاز مخاطب از طریق غیرمستقیم ارائه شود.
در غیراین صورت ادبیات کودک، آب درهاون کوبیدن است. نکته دوم تصاویر کتابهاست. تصویر، زبان دوم مولف است. کتابهای امروز و آثار ادبیات کودک فاقد جذابیتهای صوریست. تصاویر کتاب کلیشهای بوده و سنخیتی با محتوا و مضمون کتاب ندارد.
همچنین یکی از عمدهترین مشکلات و چالش امروز در ادبیات کودک، کاهش تیراژ کتاب کودک است. قیمتهای گزاف و گران کتاب کودک، امکان خرید آن را از سبد خرید خانوادهها سلب و حذف نموده است. چاپ آثار گران ژورنال، با موضوعات بیکیفیت و نامناسب برای کودک، بازار چاپ را برای این قشر، به راهی برای کسب درآمد تبدیل کرده است. به نظر میرسد، متولیان این حوزه بر روی تیراژ، قیمت، مفاهیم و تصاویر، باید توجه بیشتری داشته باشند.
مورد دیگر موضوعات تکراری و کلیشهای اکثر آفرینندگان آثار کودک است که موضوع تازه و جدیدی را برای مخاطب ندارند و گویا از نیاز مخاطب فاصله گرفتهاند. آرزو دارم بهجای چاپ مکرر آثار نویسندگان و شاعران ادبیات کودک و نوجوان که سالهاست آثارشان به چاپ چندم میرسد، به شاعران و نویسندگان بینام فکر کنیم، آنها را مورد حمایت قرار دهیم تا آثارشان چاپ شود. آثاری که از جنس کودکان و نوجوانان است و مخاطبان خود را میشناسد.
و سخن آخر
دوران کودکی مانند اتاقی است با پنجرههای گشاده، فراخ و رو به باغ. با دنیایی سرشار از عطر شبنم و شمیم شالی با آرزوهایی شیرین و دستیافتنی که کودک در محیط اطراف و در کنار خانواده با آن بزرگ میشود، رشد میکند و تربیت میشود. تربیتی که آزاد و لذتبخش است و در آن از تحکم بایدها و نبایدها و اجبار و ابرام خبری نیست. هرچه تجارب حسی و محیط اطراف غنیتر و متنوعتر باشد، ساختارهای شناختی آنها از محیط اطراف و از آنچه میخوانند و میبینند، عمیقتر و ژرفتر خواهد بود.
باید به کودکان صادق و خلاق سرزمینمان کمک کنیم تا با تفکر خلاق در مسیر تفکر منطقی قرار بگیرند و راه پیشرو را بهدرستی برگزینند. زیرا آینده متعلق به آنهاست. به آنان کمک کنیم، کودکی کنند و از این دوران شیرین، لذت ببرند و در پایان از قول و زبان بورخس: «بیایید کمک کنیم تا آنان به کشف نهایی خویش نایل آیند. کشفی که میتواند به خلق و آفرینش ادبیاتی سترگ بینجامد.»