عروسی ِ خون!
بعدازظهر روز یکم خردادماه 1399 مردی در حوالی تالش، داسی به دست گرفت تا با آن بستر دخترش را در خون بخیساند و چشمهای او را از دیدن غروب آفتاب اولین روز از خردادماه محروم کند.
این شروع یک گزارش جنایی داستانی است که سالها بعد ممکن است کسی آن را بخواند. دستهای خشمگین مردی میانسال، داسی که با آن میشد گندم یا برنج درو کرد، گلوی در خون غلتیده دختری نوجوان و خواب آرام پسرکی شش ساله در مجاورت این صحنه میتوانند عناصر یک داستان کوتاه باشند. اما داستان این بار، خود واقعیت است، مرد واقعی است، دختر مرده است و پسرک هیچوقت دیگر صورت…