با این نقل قول آشنا شروع میکنم که عموماً در ایران برای “آنچه وجود ندارد”، روزی را نامگذاری میکنیم. برای بزرگداشت مقام معمار هم ما به صورت رادیکال و در فضای خلأ و آمیخته به توهم، روزی جدا از روز جهانی معمار را برگزیدهایم. اتفاقاً به نظرم آنچنان هم بیراه نیست، وقتی در واقعیت معماران و آثار معماری ما، هیچ اتصالی با جهان معاصر ندارند، حالا چه اصراریست که در روز بزرگداشتش با جهان همگون باشیم؟
به عنوان یک معمار، گفتن این جملات تلخ است، آن جملهی کلیشهای گویا اینجا حداقل درست از آب درمیآید که “حقیقت تلخ است” ولی امیدوارم شنیدن این تلخیها راهگشا باشد. معماری ایران در شکل مدرنش هیچ جایگاهی برای خودش در جهان حرفهای معماری نتوانسته دست و پا کند. در جنگ امروز جهان که “شناسایی متقابل” است، کشورهای صاحب نام در معماری، چهره یا چهرههایی در ایران نمیبینند که بتوانند با آنها وارد مکالمه شوند و صادقانه بضاعتش را هم نداریم، ما چهره و جریانی در معماری مدرن ایران نداشتیم که بتوانیم به جهان معرفی کنیم و شاید به همین خاطر باشد که “معماری پارسی(Persian Architecture)” نام شناخته شدهای برای جهان است و این عنوان که دوره کلاسیک معماری ما را شامل میشود کماکان درخشان است ولی اصطلاح “معماری ایرانی(Iranian Architecture)” که دوره مدرن را شامل میشود، در جهان ناشناخته است.
معماران ایرانی که گویا هنوز حسابشان با خودشان هم صاف نشده، به اشتباه در کشاکش هنر و مهندسی سرگردانند و حتی درک صحیحی از جایگاه معمار در کسوتِ یک هنرمندِ سازنده، راهگشا و مؤثر در جامعه را ندارند و در صنعتی که اقتصادش به مراتب بسیار عظیمتر از سینماست، نتوانستهاند جایگاهی برای خودش در جهان بیابند. معماری ایرانی نه کیارستمی دارد و نه فرهادی، معماری ایرانی نه جریان دارد و نه حتی بازار حرفهای و همه اینها، معماران ایران را در مقابل این پرسشهای بنیادین قرار میدهد که:”چگونه در پس این میلیاردها دلاری که در صنعت ساختمان سرمایهگذاری شده، هنوز نتوانستهاند حتی مناسبات درونی خودشان را به شکل یک صنف منسجم درآورند؟ و یا چرا با این اقتصاد عظیم در هیچ تناسبی با معماری جهان قرار نگرفتهاند؟”
شوربختانه به عنوان یک معمار باید اعتراف کنم، ما باید به جامعه، به شهر، به اقتصاد و به کاربران پاسخگو باشیم و نیستیم و حتی گهگاه در نقش یک قربانی هم فرو میرویم. معماران ما دهها میلیارد تومان سرمایه را برای یک بنای معمولی، فدای یک ایده ناپخته میکنند و کسی هم نیست حتی نقدشان کند و یا اگر کسانی هستند، به دلیل شکل بدوی و کلاسیک تشکلهای معماران و نبود رسانه حرفهای، شنیده نمیشوند. معماری ایران خالی از فضای گفتن و شنیدن نقد است.
در این اوضاع آشفته، بزرگداشت “روز معمار” هجو است. دهها بزرگداشت و سخنرانی تنها در همینروز شکل میگیرد و این روند در تمام سال ادامه مییابد ولی دریغ از اثری هر چند کوچک بر جریان معماری، شاید دلیلش هم این باشد که این تجمعات را هم بانیان وضعیت امروز معماری ایران شکل میدهند. این معماری نه منتقد دارد، نه رسانه حرفهای، نه دانشگاه وآموزشگاه حرفهای، نه یک چهره بینالمللی دارد و نه یک جریان اصیل شناخته شده؛ بسیار درخشان بوده ولی این درخشش مربوط به جهان کلاسیک است، اکنون اما دستمان خالیست.
من حداقل نه علاقهای به بزرگداشت این وضعیت دارم، نه تبریک میگویم و طبعاً تبریک کسی را نمیپذیرم. باید کاری کرد که شاید اولین قدمش، شکلگیری نهاد مستقل و مدرن برای “معماری ایرانی” باشد. نهادی که ورای اشخاص یا گروههای همگرا، بتواند ساختارمند فضای نقد و آگاهی حرفهای را فراهم کند.
پینوشت: به این موضوع آگاهم که معمار ایرانی در فضای جامعه ایرانی باید رصد شود و مصائب معماران را هم خوب میدانم، این را هم خوب میدانم مشاغل دیگر هم حال و اوضاع بهتری ندارند اما واقعیت را باید پذیرفت و مسئولیتپذیری را وظیفه دانست تا ارائه راهکار ممکن شود.